


کتاب چرا من مسیحی نیستم | برتراند راسل

«برتراند راسل» (به انگلیسی: Bertrand Arthur William Russell)، یکی از نویسندگانِ همهچیزدانِ بریتانیایی بود که بر علوم گوناگونی نظیر منطق، فلسفه، ریاضی، تاریخ، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... تسلط داشت. او رهبر جنبش فلسفی مخالفت با ایدئالیسم و یکی از برترین فلاسفهی قرن 20اُم محسوب میشد که به جایزه نوبل ادبیات نیز دست یافته بود.
از مقالات مهم راسل، میتوان به مقاله باب دلالت اشاره کرد که به یکی از چارچوبهای فلسفه تبدیل شد. وی همینطور تحقیقات مهمی در حوزه ریاضیات، متافیزیک، منطق و... انجام داد. در ادامه به معرفی و بررسی بیشتر بیوگرافی برتراند راسل خواهیم پرداخت.
راسل در سال 1872 میلادی، در خانوادهای بانفوذ متولد شد. آنها از اشرافزادگان بریتانیا محسوب میشدند و هر یک، یا در مناصب حکومتی مشغول به کار بودند و یا با مقامات عالی کشور، ارتباطات نزدیکی داشتند. راسل در سنین پایین، اعضا خانواده خود را، یکی از پس از دیگری، از دست داد. ابتدا مادر و خواهر و سپس پدرش، بر اثر بیماریهای مختلف درگذشتند و برتراند و برادرش، برای زندگی، نزد پدربزرگ رفتند؛ اما طولی نکشید که پدربزرگشان نیز چشم از جهان فروبست! در زندگینامه برتراند راسل، که توسط خودش نوشته شده، آمده است که او از کودکی به ریاضیات و فلسفه و علوم دینی علاقهمند بود و تنها چیزی که از خودکشی او، بخاطر غم از دست دادن اعضای خانواده، ممانعت کرد، اشتیاق بسیار او برای درک ریاضیات بود.
راسل در دانشگاه کمبریج به مطالعه رشته ریاضی و فلسفه مشغول شد و در سال 1901 تحقیقاتی در حوزه مجموعهها انجام داد که منجر به کشف «پارادوکس راسل» گشت. او 7 سال بعد از این این کشف، به انجمن سلطنتی علوم بریتانیا پیوست.
راسل فیلسوفی صلحدوست بود و در طول حیاتش، همواره، با امپریالیسم مخالفت میکرد. او در سال 1918، به دلیل سخنرانی علیه جنگ و محکوم نمودن ایالات متحده به دخالت در جنگ ویتنام، از کمبریج اخراج و به تحمل 6 ماه زندان محکوم شد. وی به طور علنی با هیتلر و استالین وسیاستهای آن دو مخالف و همواره خواهان خلع سلاح هسته در جهان بود.
راسل زندگی شخصی ناآرامی داشت و در طول زندگیاش، سه بار طلاق را تجربه کرد. در سال 1894، برای نخستین بار ازواج کرد؛ همسر اول او، «آلیس پیرسال اسمیت» نام داشت؛ اما این ازدواج چندان دوام نداشت و با خیانت راسل به پایان رسید. وی در سال 1921 با «دورا راسل» ازدواج کرد و طی چهارده سال زندگی مشترک، از او صاحب دو فرزند شد. این زندگی، هنگامی که دورا، از مردی آمریکایی، به نام «گریفین بری» باردار شد، به پایان رسید. راسل، یک سال پس از جدایی از دورا، با زن 21 سالهای به نام «پاتریشیا هلن اسپنس» ازدواج کرد و در سال 1952، از او نیز جدا شد. آخرین ازدواج راسل با «ادیث فینچ» بود که تا پایان عمر راسل دوام داشت. زندگی راسل حواشی دیگری نیز داشت. در کتاب فیلسوفان برکردار، که بخشی از آن به بیوگرافی برتراند راسل اختصاص دارد، نوشته شده که مطابق شواهدی مبهم، راسل با عروس خود ارتباط داشته و همین امر سبب جنون پسرش، «جان»، شد. هرچند برخی چنین ادعایی را رد میکنند و بر این باورند که جنون در میان راسلها، امری موروثی بوده است.
راسل در تاریخ 2 فوریه 1970، بر اثر ابتلا به آنفولانزای شدید، چشم از جهان فرو بست. پیکر او، مطابق خواستهی خودش، سوزانده شد و خاکسترش به کوههای ولز منتقل گشت.
همانطور که پیشتر نیز اشاره کردیم، برتراند راسل در طول زندگی پربار خود، به فعالیتهای ضد جنگ زیادی پرداخت و در این مسیر به زندان نیز افتاد. از فعالیتهای صلحطلبانه و انساندوستانهی وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
راسل یک خداناباور بود و همواره به دین و اعمال مسیحیت انتقاد میکرد. بخشی از نظرات وی در کتابی با نام «چرا مسیحی نیستم؟» به چاپ رسیده است. او در ابتدا ادعایی مبنی بر توانایی خود در عدم اثبات وجود خدا نداشت؛ اما چندین سال بعد با ارائه تمثیل «قوری راسل» یا همان «قوری چای آسمانی»، بر بیخدایی خود (به جای ندانمگرایی) تاکید کرد. وی در این باره میگوید: «به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنوندههای فلسفیِ محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانمگرا توصیف میکنم؛ چرا که فکر نمیکنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بخواهم بر فردی معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر میکنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم؛ چرا که وقتی میگویم نمیتوانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد مجبورم که همچنین به همانسان بگویم که نمیتوانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند». به اعتقاد راسل، «ترسیدن» منشا به وجود آمدن دین است و در کتاب اجتماع انسانی بیان میدارد:
«انسان پدیدههایی را میدیده است که باعث ترس و اضطرابش میشده و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند، نمیتوانسته ازعلم و شناخت واقعی پدیدهها که بعد منجر به پیدا کردن راهحلی مناسب و منطقی میشده استفاده کند؛ در نتیجه به جای علاج واقعه، یک مسکن برای خود پیدا میکرده و به تعبیری دل خود را خوش میکرده است. مثلاً بااعتقاد به قضا و قدر، ناملایمات زندگی را برای خود تعریف میکرده. یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی میکشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم، ناملایمات زندگی را برای خود تحملپذیر و توجیه میکرده است».
راسل بیش از هر چیز، به خاطر تحقیقات مفصل و موفقش در زمینه ریاضی و فلسفه مشهور شده است. او از بنیانگذران فلسفه تحلیلی بود که سبکی از اندیشیدن را ارائه میکند. این فلسفه هماکنون در دانشگاههای برتر جهان تدریس میشود. «خرد» مفهومی بود که اندیشه راسل را به پرواز درمیآورد و ذهن او را بیش از موضوع دیگری سیال مینمود؛ احتمالا میدانید که «خرد» با عمل و اخلاق پیوند خورده، در حالی که «دانش» لزوما چنین نیست. دانش فقط باید از خطا مبرّا باشد و الزامی در عمگرا بودن آن وجود ندارد و خرد باید سبب ارتقا و بهبود سطح کیفی زندگی شود و بتوان آن را در زندگی پیاده نمود. بنابراین وقتی کسی با نوعی از خرد که چنین خصوصیاتی ندارد روبهرو شود، طبیعی است که آن را توخالی و بیاصالت در نظر بگیرد. راسل میگوید:
«اگر انسان میخواهد همزمان با رشد دانش خود، رشد کند، اراده و احساس او باید با افکارش همگام باشد. اگر این حاصل نشود، اگر دانش، نجومی شود اما اراده و احساس محدود باقی بماند، ناهماهنگیای به وجود خواهد آمد که نوعی از جنون را خلق خواهد کرد، با پیامدهایی فاجعه بار».
راسل فیلسوفی بود که بسیار به فلسفه خدمت کرد و همینطور تاثیرات قابل توجه و قابل تقدیری در علوم دیگر بجا گذاشت. تلاش و اشتیاق بیکران او برای فهمیدن و درک اسرار هستی، دقیقا همان چیزی است که یک دانشمند، برای «دانشمند شدن» به آنها نیازمند است. او در اتوبیوگرافی خود، دربارهی خود چنین میگوید:
«از یک طرف می خواستم بدانم آیا همه چیز را میشود فهمید؟ و از طرف دیگر، میخواستم هر کاری را که ممکن است، برای خلق دنیایی بهتر انجام دهم».
او که فیلسوفی امیدوار و خوشبین بود، در تلاش برای کمک به جهان، برای بهتر شدن، روی نمودار امیدواری، گاهی نزول و گاهی صعود کرد، اما هرگز گرفتار سقوط نشد؛ بر طبق نوشته خودش:
«ممکن است راه رسیدن به جهانِ انسانهای آزاد و خوشحال را کوتاهتر از چیزی که واقعا هست، در نظر گرفته باشم اما این تصورم اشتباه نبوده که خلق چنین دنیایی، امکانپذیر است».
کتاب های برتراند راسل موضوعات مختلفی را شامل میشوند. او درباره آثار و حوزههای فعالیت خود میگوید: «تا چهلسالگی که مغزم خوب کار میکرد به دنبال ریاضیات و پژوهش در اعداد بودم؛ از چهل تا شصتسالگی که ذهنم ضعیف شده بود به فلسفه گرویدم و در اواخر عمر که مغزم، بهکلی، از کار افتاد به سیاست پرداختم». کتاب های این نویسنده مشهور عبارتند از:
راسل این اثر را در 1912 منتشر کرد. در این کتاب با بیانی شیوا و قابل درک، به توضیح نظرات برخی از فلاسفه بزرگ جهان از افلاطون، ارسطو، دکارت تا دیوید هیوم، جان لاک، ایمانوئل کانت، هگل و... میپردازد.
کتاب تحلیل ذهن
در این کتاب، راسل با رجوع به نظریهی روانشناسی ویلیام جیمز، دست به تحلیل مسائلی مثل حافظه، باور، عادت، معنا و... میزند. او تعریفی از ذهن ارائه داد که به گشودگی تحقیقات فلسفه ذهن در قرن بیستم منتهی گشت.
کتاب در ستایش بطالت
راسل همواره از منتقدین به نظام سرمایهداری بود؛ او در مقالهای تحت عنوان در ستایش بطالت به نظام سرمایهداری و اصرار آن به کار کشیدنِ بیش از حد از انسانها، تاخت و عنوان کرد که کاهش ساعات کاری سبب افزایش کیفیت زندگی انسان میشود. در سال 1935، این مقاله در کتابی با همین نام، به همراه چندین مقاله دیگر به چاپ رسید.
کتاب چرا من مسیحی نیستم؟
یکی از جنجالیترین کتاب های راسل، کتاب چرا من مسیحی نیستم؟ میباشد. او در این کتاب دین و کلیسا را نقد میکند و نظرات خود را مبنی بر الزام جدایی دین از سیاست شرح میدهد.
سپس به نقد برخی از استدلال های منطقی برای اثبات وجود خدا میپردازد و در پایان نیز با تایید نظرات داروین کتاب را تمام میکند.
در این مطلب به شرح خلاصهای زندگینامه و معرفی بهترین کتاب های برتراند راسل پرداختیم. کتابانه با داشتن آرشیوی غنی از کتاب های فلسفی و سیاسی و دیگر انواع کتب عمومی، در تلاش است تا همواره بهترین کیفیت را در کنار مناسبترین قیمت به مشتریان خود ارائه کند. شما میتوانید برای خرید کتاب های برتراند راسل، عنوان کتاب مورد نظرتان را در وبسایت جستجو نموده و با افزودن به سبد خرید ثبت نمودن سفارش، آن را در سریع ترین زمان ممکن، درب منزل، تحویل بگیرید.