کتاب مجموعه شعر عکسی از هیچ اثر میثم فلکناز در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
"میثم فلک ناز" متولد شهریور ماه سال 1360 بوده و دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته برنامهریزی سیستمهای اقتصادی و همچنین کارشناسی پژوهش هنر میباشد. علاوه بر اینها او دستی در نقاشی و موسیقی هم دارد و فعالیتهایی را در این زمینهها به سرانجام رسانده است. کتاب شعر "عکسی از هیچ"، دربردارنده 37 قطعه شعر از "میثم فلکناز" میباشد که جهت بروز احساسات و عواطف خود به خلق این اثر همت گماشته است. اشعار این مجموعه، در بردارنده مفاهیمی چون زندگی، عشق، تنهایی و خصوصاً مرگ است، عشق و مرگ را در این کتاب میتوان همواره در حال جدال و تقابل دید، تا آنجا که انسان امروز، بیعشق به مرگ روی آورده و تسلیم آن شده است. این اثر، اولین مجموعه شعر مستقل "فلکناز" محسوب میگردد چراکه پیش از این، اشعاری از این شاعر جوان معاصر در مجموعهای مشترک تحت عنوان "نام امید بیزوال ما" با دیگرانی چون سید علی صالحی و سیمین بهبهانی منتشر شده است. در اشعار مجموعه "عکسی از هیچ" شاعر با بیانی ساده و روان این مهم را به اثبات میرساند که جذب مخاطب نیازی به ساختارشکنیهای زبان شعر ندارد، بلکه محتوا و ملموس بودن موضوع در کنار حفظ وحدت قطعات شعر، آن را به اثری دلنشین بدل میکند. این خصوصیات، در اشعار این مجموعه به وفور به چشم میآیند. لازم به ذکر است "میثم فلک ناز" شعرسرایی را با رباعیهایش در سال 1380 آغاز نمود و در سال 1383 بود که به سرودن اشعار سپید روی آورد؛ به طوری که برگزیده دومین جشنواره شعر شریف، در بخش شعر سپید شده است.
برشی از متن کتاب
دهلیزها چند اتاق خالی یک راهرو بلند سایههای خاک گرفتهای کنار دیوار و پلههایی که معلوم نیست کجا میروند زندگی چیزهای زیادی از ما میگیرد در جیبهای بارانیاش نگه میدارد و تصمیم میگیرد تا ابد با کسی دربارهاش حرف نزند گیرم قرنها بعد، ماده سگ گرسنهای که زمین را میکند تکههای چند واژه ولگرد را کنار جنازهای پیدا کند که فکرهایش در جیبهای بارانیاش سرگردان است گیرم سایهای که از خانههای خالی میگذرد عاقبت یک روز از پلهها بالا بیاید و با کلید کهنهای حفره خالی زمان را بچرخاند حتی اگر تمام راهها به همین حالا برسند برای کسی که باید تنها بماند اتاقی با پردههای کشیده صدای آهسته باران و چند کتاب دست نخورده کافیست خانههای کوچک هیچ رازی را در خود پنهان نمیکنند تصویر 1 مشت را که باز کنی تاریکی همه چیز را در خود پنهان میکند روح ترک خورده برف روح گوزنی که هر لحظه به در میکوبد رهایم نمیکند رد پاهایم از کفشها گذشتهاند و هر چه میروم از صفحه سفید بیرون نمیزنم به پنجره نگاه میکنم، دیوار است به در نگاه میکنم، دیوار است به دیوار نگاه میکنم، خالیست به سرمای غلیظی که خانه را پر کرده است میخواهی بمانم و من دیوانهوار به کسی فکر میکنم که رفته است کسی که هرگز نفهمید رفتن به معنای رفتن نیست روزنامههای چسبیده به دیوار را میکَنم روزهای چسبیده به در را میکَنم در را میکَنم و با تیتر درشت حوادث به عکسهای سیاه و سفید بر میگردم به جای خالی کلماتی که در دهانم مانده است خاک صورتم را میپوشاند خاک فکرهایم را میپوشاند خاک ذره ذره از پوست ترک خورده برف جدایم میکند میخواهی از من بمانم اما گوزنی که از شاخهایش گریخته است استخوانهایم را ترک نمیکند پرنده حرف دیگری دارد اسب یا سرباز چه فرقی میکند؟ وقتی بازی پیش از آغاز تمام شده باشد پیش از آنکه گلولهها پیش از آن که آسمان تمام شده باشد پرنده اما حرف دیگری برای خواندن داشت پرندهای که در خانههای سیاه سیاه بود وُ در چهارخانههای سفید، سرخ و این کنده درخت معرق با مهرههای خوش تراش بر صورتش شکل دیگر ابریست که از سوختن خانههای بسیار خبر آورده بود چند ته سیگار زیر میز چند فنجان نیمهخالی از خون چند شاخ شکسته روی دیوار - کنار تفنگ پدربزرگ- و چندین و چند تصویر بلاتکلیف دیگر... زندگی حرف دیگری دارد حرفی که انگار پس از پایان دوباره آغاز خواهد شد اسب سرباز سیمرغ یا ستونهای شکسته شوش فرق میکند برای مردی که دریا را تازیانه میزند فرق میکند برای جنگلی که از رگهای زمین جوانه زده فرق میکند سمرقند کنار سبیلهای تموچین سهند سهولان یا رد سمهای مانده بر شطرنج دیوارها کوتاهتر شدهاند که باد... این باد لعنتی پردههای پاره را تکان میدهد باقی مانده پنجره را تکان میدهد جنازهها را تکان میدهد عروسک، توپ، قاب عکس... یا چیزهای دیگری که از کادر بیرون منده است جنگ را برمیدارد تکان میدهد و با خود میبرد ... جنگ اما تمام نمیشود فقط گاهی که حوصلهاش سر میرود پشت میز مینشیند پاهایش را روی هم میاندازد که سیگار دیگری روشن کند یا کلاه خودش را از سرش برمیدارد دستهایش را میشوید و دنبال معشوقههای قدیمیاش میگردد شاید هم سنگ را بیخیال شده نقش دستهایش را بر دهانه غار میکشد زمان به عقب برمیگردد زمان جلوتر رفته است و نقطه کوچکی شده ک به راحتی میتواند میان این تخیل جا خوش کند هنوز صدای کودکیهایمان میآید صدای تفنگهای چوبی قطارهای خیالی صدای قلقل سماور قبل از شکستن شیشهها قبل از آنکه خیابان از خاطره بگذرد قبل از آنکه خانه از خیزران اسب را برمیدارم سرباز را برمیدارم تانک را برمیدارم هیروشیما خرمشهر آشویتس و ترکشهای دیگری که در تنم مانده است مهرهها را برمیدارم صفحه را میبندم.
فهرست
دهلیزها تصویر 1 روح ترک خورده برف پرنده حرف دیگری دارد طرح آگراندیسمان اقلیما تا گلو راز مجسمه اعلم ما لاتعلمون گاتها همین کلمات ارتباط روایتی معتبر از تنهایی آزادی و علمنا منطق الطیر آلتامیرا زمستان اسب سیاه ترکهای تنهایی احتضار تداخل تصویر 2 آن سوی پلکها عروج عکسی از هیچ چهارگوشه اتاق تیمارستان اشم وهو اشاره چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من تصویر 3 پارادوکس بینام تنها مرگ است که دروغ نمیگوید اختلال
شاعر: میثم فلک ناز انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب عکسی از هیچ - میثم فلک ناز
دیدگاه کاربران