درباره کتاب هوا را از من بگیر خنده ات را نه
پابلو نرودا تنها یک چهره ی ادبی نیست. شاید در برخی مواقع بیش از ادبیات تاریخ و سیاست مدیون او باشند. این مبارز شیلیایی برنده ی نوبل مدتی که در ایتالیا اقامت داشت، بخاطر فشاری که دولت شیلی بر دولت ایتالیا وارد کرده بود، ناچار به ترک این کشور بود، اما مقاومت مردم ایتالیا برای ماندن این شاعر بزرگ، چنان قدرتمند بود که وقتی در حال ترک این کشور زیتون و اسپاگتی بود، طی نامه ای مجوز ادامه ی اقامت او در این کشور صادر شد و او همچنان در ایتالیا ماند. این ماجرا و سایر ماجراهایی که در ایتالیا برای پابلو نرودا رخ داد دستمایه های اصلی اشعار او در کتاب «هوا را از من بگیر، خنده ات را نه» را تشکیل می دهند. ماجرای عشق او به ماتیلده، زمانی که او در خانه اش شعر می گفت و ماتیلده ی عزیز با سرعت اشعار را تایپ می کرد، تا زمانی که او دوباره قصد مبارزه می کند و عظمش را جزم، همه در این کتاب در قالب شعر روایت شده اند. این کتاب را احمد پوری از روی نسخه ی دو زبانه ی انگلیسی و اسپانیایی ترجمه کرده است. متاسفانه به دلیل برخی ملاحظات امکان ترجمه ی چند شعر برای شاعر میسر نبوده است اما در مجموع مترجم در ترجمه ی آثاری که در این مجموعه گردآوری شده است، دقت و توجه بسیاری داشته است، طوری که مخاطب را به حال و هوای نرودا برده و او را با این شاعر مبارز شیلیایی همگام می کند.
برشی از متن کتاب هوا را از من بگیر خندهات را نه
خنده ی تو نان را از من بگیر، اگر می خواهی هوا را از من بگیر، اما خنده ات را نه. گل سرخ را از من مگیر سوسنی را که می کاری، آبی را که به ناگاه در شادی تو سرریز می کند موجی ناگهانی از نقره را که در تو می زاید. از پس نبردی سخت باز می گردم با چشمانی خسته که دنیا را دیده است بی هیچ دگرگونی، اما خنده ات که رها می شود و پروازکنان در آسمان مرا می جوید تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید. عشق من، خنده ی تو در تاریک ترین لحظه ها می شکفد و اگر دیدی، به ناگاه خون من بر سنگفرش خیابان جاری است بخند، زیرا خنده ی تو برای دستان من شمشیری است آخته خنده ی تو، در پاییز در کناره ی دریا موج کف آلوده اش را باید برفرازد و در بهاران، عشق من خنده ات را می خواهم چون گلی که در انتظارش بودم گل آبی، گل سرخ کشورم که مرا می خواند بخند بر شب بر روز، بر ماه، بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره، بر این پسربچه ی کمرو که دوستت دارد اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند نان را، هوا را روشنی را، بهار را از من بگیر اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنیا نبندم.
فهرست
درباره ی این کتابعشقدر تو زمین رابانوکوزه گر8 سپتامبردستان توخنده ی توگریزپاشب در جزیرهباد در جزیرهبی کرانهزیبای منپسرمزمیندوریاشتیاقشاهینخشملغزشمسئلهرنجشچاهرویااگر فراموشم کنیفراموشیدخترانمی دانستم که می آییزندگی هاکوه و رودخانهفقرزندگی هاپرچمعشق سربازتنها آتش نهزن مردهآمریکای کوچکسرود مبارکبادنامه ی بدرود
(گزینه شعرهای عاشقانه)نویسنده: پابلو نروداترجمه: احمد پوریانتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب هوا را از من بگیر خنده ات را نه! | پابلو نرودا
دیدگاه کاربران