کتاب گوشه ای در اصفهان نوشته جواد زهتاب توسط نشر فصل پنجم به چاپ رسیده است.
مهم ترین ویژگی این کتاب سادگی بیش از حد آن است. ویژگی ای که باعث شده این مجموعه شعر به اثری دوست داشتنی تبدیل شود. اشعار این مجموعه به قدری روان و به دور از پیچیدگی هستند که حتی اگر به شعر علاقه مند نباشید، به راحتی با این اثر ارتباط برقرار خواهید کرد. شاعر به مخاطبش این فرصت را داده است تا بدون این که ذهنش را درگیر آرایه های پیچیده کند، از خط به خط شعر لذت ببرد. سادگی کار جواد زهتاب، فقط در مفهوم شعرها است چرا که او برای سرودن شعرش کاملا جدی است و به خودش سخت می گیرد. استفاده مناسب از ابیات آغازین و پایانی در اشعار او، نشانگر همین جدیت شاعر می باشد. او به خوبی می داند که آغاز و خاتمه مناسب چه نقش مهمی در زیبایی یک اثر دارد. زهتاب شعرها را به گونه ای در کنار هم قرار داده که انگار شعر بعدی تکمیل کننده شعر قبلی است و تناسب معنایی در تک تک ابیات به چشم می خورد. به طور کلی اشعار این مجموعه از نظر ساختار و فرم، مشخص و منسجم هستند و وجود تنوع زبانی و فضایی، این مجموعه را به اثری متفاوت و بدیع تبدیل کرده است. "گوشه ای در اصفهان" با هر سلیقه ای که باشید، شما را راضی خواهد کرد. پس پیشنهاد می کنیم مطالعه آن را از دست ندهید.
فهرست
- نه گل سنگ مزارم نه گل شادی عیدم
- چه بی قیل و قال و هیاهو، چه تنها
- این داخ تازه ای ست بر آن کهنه داغ ها
- یوسف به کلافی سر بازار تو باشد
- کمین گرفتم و پاییدمت در آینه ها
- آشفته تر از پیش به ساحل زده امشب
- آیینه را مکدر از این لحظه ها مکن
- ای خاطره انگیزتر از عطر و تبسم
- شاخه به شاخه سبزی بید است می سوزد
- در این کشاکش سرما و بی اجاقی من
- غزل اگر صادقانه باید غزل اگر عاشقانه باشد
- سه حرف قشنگ - اولین حرف ها
- ای آینه ی حل شده در آب، تن تو
- از عاشقی نشانه بیاور برای من
- نی، در این صحرا نمی نالد شبان رفته را
- من برگ پاییزم تو آواز بهاری
- دستی بساط عشق را برچیده است این جا
- من شوق پروازم اگر بال و پرم باشی
- ای دوست! این غزل، غزل عاشقانه نیست
- هر آینه درویشم اما شاه خویشم
- برگ بودی و با باد رفتی
- چنان سلی که می پیچد به هم آبادی ما را
- نام تو را بردم دهانم از تو پر شد
- چشمت شراب بود و نگاهت شراب تر
- ای که فردای من معطل توست پشت آن چشم های یلدایی
- آیینه که صورتگر حیرانی من شد
- بگذار تا قدم بزند در کنار تو
- تکلیف روزهای مرا روشن آفرید
- مگر شکفته شود بوسه ام به باغ تنش
- شعری و طبع روان یاد تو می اندازدم
- تردید باوری ست که من می شناسمش
- وقتی تو بودی کنارم با هر هیاهو نرفتم
- در پیش پایم نهادی از سیب های بهشتی
- ای عطر ترنم زده بر زلف تو شبانه
- رد می شود ز کوچه ی بی تابی ام هنوز
- برای شب ماهی برای برکه ماهی
- سر به بیابونا اگه می ذارم
- غصه هاش چه بی شماره دل من که عاشقه
- سایه ای با آفتابی؟ نمی دونم نمی دونم
برشی از متن کتاب
نه گل سنگ مزارم نه گل شادی عیدم نه بر آیینه غبارم نه به خورشید رسیدم نه به سرسختی کوهم نه به پوشالی کاهم نه به بد عهدی بادم نه به لرزانی بیدم نه زبانی به ستایش نه نگاهی به نصیحت که دل از شاه گرفتم که دل از شیخ بریدم نه شدم رومی رومی نه شدم زنگی زنگی هرچه در آینه باشم نه سیاهم نه سپیدم نه سزاوار جهنم نه خریدار بهشتم برزخی بود سرشتم نه منزه نه پلیدم نه سقوطم نه صعودم نه فرازم نه فرودم من همینم که سرودم نه مرادم نه مریدم * چه بی قیل و قال و هیاهو چه تنها من این سو چه بی کس تو آن سو چه تنها جهان همچنان می زند دور باطل چه با من چه با تو چه با او چه تنها غریبانه باری، بهاری می آید چه بی چلچله، بی پرستو، چه تنها به امید نوروز شاید، می آید از آن دورها عطر شب بو چه تنها پس از کوچ تو من ولی هیچ و پوچم شگفتا که ماندم در این کوچه تنها * این داغ تازه ای است بر آن کهنه داغ ها بالا بلند! رفتی از این کوچه باغ ها سینه به سینه داغ نهادیم روی داغ کوچه به کوچه پر شد از این اتفاق ها وقتی نگاه می کنم از جای جای شهر داغ تو روشن است به جای چراغ ها پایان قصه ها همه تلخ است، باز هم گم می کنند خانه خود را کلاغ ها وقتی بهار می رسد از راه، آه! آه! جایت چه خالی است در این کوچه باغ ها آه ای چنار پیر در این فصل از مهریر گل از گلش شکفت ولی در اجاق ها! * یوسف به کلافی سر بازار تو باشد بیچاره دل من که خریدار تو باشد امید تویی عید تویی فصل شکفتن بوی خوش پیراهن گلدار تو باشد این راه چه راه است که پشت سرت آه است؟ باشد که خداوند نگهدار تو باشد زیبایی این ماه چه دیوانه کننده ست بیچاره پلنگی که گرفتار تو باشد نارنج چه کاریست که دست همه دادند؟ ای عشق گمان می کنم این کار تو باشد
(مجموعه شعر) شاعر: جواد زهتاب انتشارات: فصل پنجم
نظرات کاربران درباره کتاب گوشه ای در اصفهان - جواد زهتاب
دیدگاه کاربران