کتاب اصلاحات | جاناتان فرنزن

درباره‌ی کتاب اصلاحات اثر جاناتان فرنزن

کتاب اصلاحات روایتگر سرنوشت پرپیچ‌وخم و خواندنی یک خانواده‌ی امریکایی‌ می‌باشد که جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی ملی کتاب، پن فاکنر، یادبود جیمز تیت بلک و تعدادی دیگر را به خود اختصاص داده است.

شخصیت‌های اصلی قصه، اعضای خانواده‌ی پنج‌نفره‌ی "لمبرت" هستند. داستان با معرفی خانم و آقای لمبرت، یعنی "اینید" و "آلفرد" آغاز می‌شود. آن‌ها زوجی پیر و سالخورده می‌باشند که در حومه‌ی سالمندنشین "سنت‌جود" روزگار می‌گذرانند. فرزندان خانواده، همگی از والدین خود جدا شده و به طور مستقل و در شهری دیگر زندگی می‌کنند.

آلبرت، با مشکل شنوایی دست‌وپنجه نرم می‌کند و مستعد ابتلا به انواع بیماری‌های عفونی می‌باشد. او سال‌ها پیش، از اداره‌ی راه آهن "میدوست پاسیفیک" بازنشسته شده است. از آن موقع تا کنون، همواره بیش‌تر اوقات خود را درون کارگاه موجود در زیرزمین منزلش سپری می‌کند. اینید، همیشه همسرش را به انجام کاری پاره وقت تشویق می‌نماید؛ ولی آلفرد به هیچ وجه تمایلی به انجام کار بیرون از خانه نداشته و با بروز رفتارهایی مستبدانه، زندگی را برای زنش تلخ می‌کند.

اینید مطابق قوانین سخت و جدی آلفرد، موظف است که از نظمی خاص در خانه پیروی کند و از شلختگی پرهیز نماید. تنها دل‌خوشی این زوج، فرزندانش و ملاقات با آن‌ها می‌باشد. در همین راستا، آلفرد و اینید تصمیم گرفته‌اند که جهت تجدید دیدار، به "منهتن" رفته با دو پسر و تنها دخترشان، "چیپ"، "گری" و "دنیس" ملاقات کنند.

چیپ، مردی مجرد و سی‌ونه ساله است که از نداشتن اعتمادبه‌نفس رنج می‌برد؛ عاملی منفی و تاثیرگذار در زندگی، که والدینش را مسبب آن می‌داند. او در آپارتمانی اجاره‌ای سکونت دارد. چیپ، مدتی پیش، به دلیل رابطه‌ی پنهانی با یک دانشجوی دختر، شغلش را به عنوان کمک استاد، از دست داده است. هم‌اکنون نیز، به صورت پاره وقت در انتشارات "برگ نوتر اند اسپی" فعالیت می‌کند؛ موضوعی که پدر و مادرش از آن بی‌خبر هستند. وی، به موقعیت‌های شغلی و شرایط زندگی خواهر و برادرش حسادت می‌ورزد. زیرا گری، صاحب سه فرزند بوده و در بانک کار می‌کند و دنیس نیز، سرآشپز یک رستوران تازه تاسیس سطح بالا در فیلادلفیا است.

ماجرا از لحظه‌ی ورود اینید و آلفرد به فرودگاه منهتن آغاز می‌گردد. چیپ جهت استقبال از والدینش به فرودگاه می‌رود و آن‌ها را همراه با خود به آپارتمان کوچکش می‌برد؛ اقدامی که ماجراهایی دنباله‌دار را به همراه خواهد داشت.

 

برشی از متن کتاب اصلاحات

افتان و خیزان در راهرو دراز پیش می‌آمدند؛ اینید طوری راه می‌رفت که به لگن آسیب دیده‌اش فشار نیاید و آلفرد هم، با دستانی که مفاصلش دیگر اعتباری نداشتند، در هوا پارو می‌زد و با گام‌های نامنظم پایش را بر موکت کف فرودگاه می‌کوبید، هر دو نفرشان ساک نوردیک پلژرلاینز به دوش داشتند و چشم دوخته بودند به زمین و جلوی پای‌شان و هر سه قدم یک‌بار مسافت پرمخاطره‌ی باقی مانده را سبک سنگین می‌کردند. هر کس تلاش آن‌ها را می‌دید برای چشم تو چشم نشدن با نیویورکی‌های مومشکی‌ای که از کنارشان می‌گذشتند، یا نگاهشان می‌افتاد به کلاه حصیری آلفرد که قد ذرت آیووا بود هنگام درو، یا به شلوار پشمی زرد اینید که بر باسن لاغرش زار می‌زد، فورا متوجه می‌شد آن‌ها اهل غرب میانه‌اند و به شدت هم وحشت‌زده. ولی از نظر چیپ لمبرت، که آن طرف اتاقک بازرسی فرودگاه منتظرشان ایستاده بود، آن‌ها دو قاتل بودند.

دستانش را با حالت تدافعی بر سینه چلیپا کرد و بعد یک دستش را بالا آورد و گوشواره‌ی آهنی‌اش را کشید. می‌ترسید گوشواره را اینقدر محکم بکشد که لاله‌ی گوشش پاره شود – هرچند، حداکثر دردی که اعصاب گوشش می‌توانستند ایجاد کنند، از درد سر پا ایستادن در آن موقعیت کمتر بود. از موضعش کنار گیت فلزیاب دختری دید با موی لاجوردی که از کنار پدر و مادرش رد شد، یک دختر مو لاجوردی بیست‌ویکی دوساله، یک غریبه‌ی به شدت خواستنی با حلقه‌ی لب و ابرو. از ذهنش گذشت اگر می‌شد یک ثانیه با دختر نزدیکی داشته باشد می‌تواند با اعتمادبه‌نفس با والدینش روبه‌رو شود، و اگر این رابطه تمام مدتی که پدرومادرش آن‌جا اقامت داشتند ادامه پیدا می‌کرد، هر دقیقه یکبار، می‌توانست از کل این دیدار جان سالم به در ببرد. چیپ مردی قد بلند بود با هیکل ورزشکاری و موی تنک زرد که گوشه‌های چشمش چین افتاده بود؛ اگر دختر متوجه او می‌شد احتمالا پیش خودش فکر می‌کرد برای لباس چرمی که تنش کرده زیادی پیر است. وقتی دختر با عجله از کنارش رد شد گوشواره‌اش را محکم‌تر کشید تا درد رفتن همیشگی او از زندگانی‌اش را خنثی کند و حواسش را به پدرش جمع کند که، بعد از دیدن پسرش میان آن همه غریبه، چشمش برق زد. آلفرد شبیه غریقی که در آب تقلا می‌کند خودش ...

کتاب اصلاحات اثر جاناتان فرنزن و ترجمه‌ی پیمان خاکسار توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

• نویسنده: جاناتان فرنزن
• مترجم: پیمان خاکسار
• انتشارات: چشمه