کتاب راز داوینچی | دن براون
- انتشارات : کتابسرای تندیس
- مترجم : حسین شهرابی
- دسته بندی : رمان خارجی
کتاب "راز داوینچی"، یک رمان خارجی مهیج و رازآلود است که در رابطه با نمادهای مذهبی و رازهای نهفته در آن، داستانی پرکشش را برای خواننده تشریح میکند.
شخصیت اصلی قصه، "رابرت لنگدان"، نام دارد. وی استاد نمادشناسی آیینی است که در دانشگاه هاروارد امریکا تدریس میکند. رابرت، کتابهای زیادی را با موضوع نقاشیهای مذهبی و نمادهایشان منتشر کرده؛ کتابهایی که او را به فردی شناخته شده، در دنیای هنر مبدل نموده است.
رابرت مطابق روال معمول، جهت انجام یک سخنرانی در رابطه با رشتهی تخصصی خویش، به دانشگاهی در پاریس دعوت میشود. بنابراین به این شهر سفر میکند. در طول اقامت او در پاریس، "ژاک سونیر"، رییس پرآوازهی لوور، از رابرت درخواست دیداری فوری میکند تا موضوعی مهم و سری را با وی در جریان بگذارد. لنگدان نیز در مقابل، با درخواست رییس موزه، موافقت نموده و در موعد مقرر، برای ملاقات با ژاک، به انتظار مینشیند. اما در کمال تعجب، این مرد، به دیدارش نمیآید.
از همین روی، استاد نمادشناسی قصه، جهت استراحت و خواب شبانه، به اتاقش، در هتل "ریتز" پاریس بازگشته و خیلی زود به خوابی عمیق فرو میرود. غافل از اینکه، دقایقی پیش، ژاک توسط یکی از اعضای فرقهی طریقت، به قتل رسیده است. مقتول پیش از مرگ خویش، پیکر نیمهجان خود را، به صورت نمادی مذهبی درمیآورد و سپس میمیرد. در واقع هدف او از این کار، ارسال یک پیام است؛ پیامی که تنها لنگدان میتواند آن را رمزگشایی نماید. همین موضوع، آغازگر ماجراهایی مخوف و دنبالهدار میباشد که داستانی جذاب و خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
فصل چهلوهشتم
متصدی حاضر در سرسرای ساختمان اپوس دئی در نیویورک از شنیدن صدای اسقف آرینگاروسا در پشت خط متعجب شد. «عصربهخیر قربان.»
اسقف که نگرانی غریبی در صدایش پیدا بود پرسید: «آیا کسی برای من پیغامی گذاشته؟»
«بله قربان. خوشحالم که تماس گرفتید. یک پیغام تلفنی فوری داشتید؛ حدودا نیمساعت پیش.»
اسقف انگار از شنیدن این خبر آرام گرفت. «خوب؟ اسمش رو هم داد؟»
«خیر قربان. فقط یک شماره بود.» بعد شماره را برایش خواند.
«شمارهی فرانسه است درسته؟»
«بله قربان. گفتن خیلی فوری باهاشون تماس بگیرید.»
«ممنونم. منتظر تماس بودم.» بعد بلافاصله تماس را قطع کرد. فیاتش که به خروجی منتهی به فرودگاه رم نزدیک میشد با خود گفت پس استاد تلاش کرده با من تماس بگیره. احتمالا توی پاریس اوضاع خوب پیش رفته. هیجان زده بود که میدانست خیلی زود آنجا خواهد بود. یک پرواز چارتر از اینجا به مقصد فرانسه داشت.
شماره را گرفت و زنگ خورد.
صدایی زنانه جواب داد: «دیرکسیون سانترال پولیس ژودیسییر.»
آرینگاروسا احساس تردید کرد. پلیس فرانسه؟ توقع این یکی را نداشت. «بله از من خواسته بودند با این شماره تماس بگیرم؟»
زن گفت: «کیئهت وو؟ اسمتون لطفا موسیو؟»
«اسقف مانوئل آرینگاروسا.»
«اون مومان...» یک لحظه بعد، صدای تلک از آن طرف خط آمد.
بعد از انتظاری طولانی، مرد دیگری پشت خط آمد. صدایش خشن و نگران بود. «جناب اسقف، خوشحالم که بالاخره پیداتون کردم. من و شما باید حرف بزنیم... از خیلی مسائل.»
فصل چهلونهم
سانگریال... سانگ ریال... سان گریال... سلالهی سلطنتی... جام مقدس. همه در هم تنیده بودند.
جام مقدس مریم مجدلیه است... مادر تبار سلطنتی عیسای مسیح. سوفی در سالن ساکت ایستاده بود و چشم از رابرت لنگدان برنمیداشت. هر چه لنگدان و تیبینگ بیشتر برایش حرف میزدند، این معما پیشبینیناپذیرتر میشد.
تیبینگ لنگلنگان به طرف قفسهی کتابها رفت و گفت: «عزیزم، همونطور که میبینی، لئوناردو تنها شخصی نیست که میخواسته حقیقت جام مقدس رو به دنیا بگه. چندین و چند تاریخدان دودمان سلطنتی عیسای مسیح رو با جزئیات جامع ثبت کردهاند.» انگشتش را روی ردیفی از چند ده جلد کتاب کشید.
سوفی سرش را کمی خم کرد و عناوین کتابها را از نظر گذراند:
رازگشایی از شوالیههای هیکل:
نگهبانان سری هویت راستین مسیح
زنی با کوزهی رخام:...
کتاب راز داوینچی اثر دن براون با ترجمهی حسین شهرابی توسط انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است.
نظرات کاربران درباره کتاب راز داوینچی | دن براون
دیدگاه کاربران