دربارهی کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم دیوید سداریس
کتاب "بالاخره روزی قشنگ حرف میزنم" به مساله زبان توجه دارد و با زبان شوخی و طنزآمیز، ناکامی های زندگی نویسنده را بیان میکند. در این کتاب انتشارات چشمه، "سداریس" به روایت خاطراتی درباره کلاسهای زبان، اخلاق عجیب برادرش، ماشینهای تحریر، کامپیوترها، فیلم ها، منوهای رستورانهای مختلف و بسیاری از مسائل دیگر در مناطق مختلف زندگی خود پرداخته است. وی با لحنی صمیمی و ساده زندگی را به سخره میگیرد و واقعیتهایی تلخ را به زبانی شیرین بیان میکند.
کتاب به دو بخش تقسیم می شود. قسمت اول، سالهای ابتدایی زندگی "سداریس" را مورد توجه قرار داده و در قسمت دوم خاطرات سال های اخیر و زندگی او در فرانسه بیان میشود. "بالاخره روزی قشنگ حرف میزنم" داستان نوجوانی است که در تلفظ حروف "س" و "ش" مشکل دارد. او به کلاسهای گفتاردرمانی میرود اما این کلاسها نتیجه ای نداشتند. سپس وی شگردی به کار میگیرد تا برای پنهان کردن این مشکل، از کلماتی جایگزین استفاده کند که این دو حرف در آنها نباشد و استفاده از این کلمات را به حداقل میرساند.
با این ترفند او تا جایی که امکان دارد از حرف "s" جمع در زبان انگلیسی هم استفاده نمیکند و جمع کلمات را به کار نمیبرد. اما در سالهای بعد وقتی در زبان فرانسه به خاطر سپردن جنسیت اشیاء برایش دشوار است، ترجیح میدهد از حالت جمع کلمات استفاده کند تا مجبور به رعایت قواعد جنسیتی نباشد.
داستان در ادامه موضوعات دیگری از خاطرات ناخوشایند این نوجوان را در سالهای مختلف زندگیاش روایت میکند. اینکه وی مجبور است علی رغم علاقه به موسیقی به اجبار پدرش در آن کلاس شرکت کند. وارد مقولهی هنر و به خصوص هنرهای مفهومی شده و به عنوان دستیار نزد زنی منفور مشغول به کار میشود. یا به عنوان کارگر در اسباب کشی ها و جابجاییها کار میکند. در قسمت بعدی، کتاب تلاشهای "سداریس" را برای وفق دادن خود با یک فرهنگ جدید به تصویر میکشد. او در نیویورک با "هیو" آشنا میشود و پس از مدتی زندگی مشترک، به خانه تابستانی "هیو" در فرانسه میرود. "سداریس" با زبان فرانسه آشنایی ندارد. در کلاسهای زبان فرانسه شر کت میکند. این موضوعات ماجراهای بسیاری را در فرانسه و پس از آن در پاریس برای او رقم میزند.
بخشی از کتاب بالاخره یک روزی قشنگ حرف می زنم
برای من وحشتناکترین مانع در یادگیری فرانسه این است که هر اسمی جنسیت دارد و این جنسیت بر روی ضمیر و صفت اثر میگذارد. به این خاطر که زن است و تخم می گذارد، مرغ مذکر است. اما کلمهی مردانگی مؤنث است. چون دستور زبان فرانسه این طور دستور فرموده، هرمافرودیت مذکر است و بیحاصلی مؤنث. ماهها تلاش کردم تا رمز پنهانش را کشف کنم ولی بالاخره فهمیدم که عقل و منطق نمیتوانند هیچ کمکی به من بکنند.
هیستری، روانپریشی، شکنجه، افسردگی: به من گفته شد هر چیز ناخوشایندی احتمالاً مؤنث است. کمی امیدوار شدم ولی این نظریه هم با کلمات مذکری مثل جنایت، دنداندرد و اسکیت به باد فنا رفت. من مشکلی با یادگیری خود کلمات ندارم ولی جنسیتها به اشتباهم میاندازند و در ذهنم نمیمانند. چه حقهای سوار کنم که یادم بماند ساندویچ مذکر است؟
"... هر روز به ما میگویند که داریم در بهترین کشور دنیا زندگی میکنیم؛ همیشه هم به عنوان یک حقیقت غیر قابل انکار بیان میشود ... آمریکا بهترین کشور دنیا است. با این باور بزرگ میشوی و وقتی یک روز میفهمی که کشور های دیگر هم برای خودشان شعار ناسیونالیستی دارند و هیچ کدامشان هم این نیست که «ما دومی هستیم!» وحشت برت میدارد.
"به نظرم زندگی در یک کشور خارجی چیزی است که همه باید دست کم یکبار هم که شده امتحانش کنند. این کار آدم را کامل میکند، لبههای اُمُلی را سنباده میکشد و تبدیلت میکند به یک شهروند جهانی.
کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم اثر دیوید سداریس با ترجمهی پیمان خاکسار توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم
بتاز کارولینا! رویاهای غول آسا عرضه های کوتوله مهندسی ژنتیک دوازده لحظه در زندگی تو نمی تونی خروس را بکشی جوانان در آسیا منحنی یادگیری پسر گنده جهش بزرگ رو به جلو غذای ویژه ی امروز شهر فرشتگان درخشان مثل الماس Nutcracker.com دو دوباره دیروز می بینمت بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم Jesus Shaves کرم نوار بکنش دو تا به یاد آوردن کودکی ام در قاره افریقا شهر نور در تاریکی من به کیف اعلام وفاداری می کنم جیب بر و جیب بر یانی دختره داشت جلوی چشمم می مرد آدم باهوش نمایش آخر شب هر چه پوشیده را می خورم.
نویسنده
دربارهی دیوید سداریس
دیوید سِداریس یکی از سرآمد ترین طنز پردازان آمریکا در سال 1956 در نیویورک دیده به جهان گشود. او در جوانی مدتی به اجرای هنرهای بصری مشغول بود که بعدها در نوشته هایش عدم موفقیتش در این حرفه را شرح داده است. او در سال 1987 از دانشگاه هنر شیکاگو فارغ التحصیل شد. سپس وی مشغول انجام شغل های دست پایین شد تا زمانی که استعداد وی توسط یک مجری رادیو به نام آیرا گلس کشف گردید. موفقیت سداریس در برنامه رادیویی محلی باعث شد زندگی اش متحول شود و به رادیو ملی راه یابد. در اولین حضورش در رادیو نوشته ای را بنام "خاطرات سرزمین بابا نوئل" خواند که شرح حالی است از دورانی که او با لباس و آرایش یک جن کوتوله در فروشگاهی کار کرده بود. بعد از این نوشته نیویورک تایمز او را یک پدیده ی بزرگ خواند. در سال 1995 اولین کتابش منتشر شد. کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم که یکی از پرفروش ترین کتاب های سال 2000 شد، جایزه ثربر برای طنز آمریکایی را از آن خود کرد. وی توسط مجله تایمز طنز نویس سال نام گرفت. سداریس در سال 2008 دکترای افتخاری خود را از دانشگاه بیرمنگام دریافت کرد. تاکنون بیش از چهل مقاله از وی در مجله ی نیویورکر به چاپ رسیده است. لحن کنایهآمیز لطیف و نقدهای اجتماعی تند و تیز از ویژگی های بارز نوشته هایش است. از آثار وی می توان به "مادر بزرگت را از اینجا ببر"، "بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم"، "بشکه"، "برهنه"، "تعطیلات با یخ"، "سنجا در جستجوی موش خرمایی"، "آنگاه که شعله ها تو را می بلعند"، "کودکان در برابر مجسمه هرکول بازی می کنند"، "وقتی که شعله ها شما را در بر می گیرند"، "بر تن خانواده ات مخمل کبریتی" و "جین بپوشان،" اشاره کرد.
- نویسنده: دیوید سداریس
- مترجم: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم | دیوید سداریس
دیدگاه کاربران