معرفی کتاب امید علیه امید
البته امید علیه امید عمدتاً کتاب خاطرات است، اما خیلی بیش تر از کتاب خاطرات صرف است. اگر بگوییم کتاب مربوط به خاطرات نویسنده از نوزده سال زندگی مشترکش با اوسیپ ماندلشتام - یعنی اول مه 1919 تا اول مه 1938 - می شود، تا حدی درست گفته ایم، اما این تعریف کفایت نمی کند زیرا شامل انبوهی از نکاتی نمی شود که خواننده از آن ها لذت خواهد برد.
در درجه نخست شخصیت جالب خود نویسنده است. سبک نگارش کتاب برگرفته از شیوه سخن گفتن خود نادژداست، فوق العاده زیباست. روحیه سرسختانه این زن به صفحات کتاب جان بخشیده و زاویه دید خاص او در همه جای کتاب دیده می شود. با وجود این، خود نادژدا، شخص خودش، وجود ظاهری و بیرونی اش، به طرز شگفتی در کتاب غایب است. کتاب نادژدا بیش از هرچیز کتابی در باره شوهرش و شاعری است که او کاملا خود را در زمان زندگی مشترکشان و پس از آن وقف او کرده بود.
نویسنده هرگز هیچ تمایلی ندارد خودش را در کتابش به رخ بکشد. او سیپ ماندلشتام بزرگ ترین شاعر روسیه در دوره مدرن نام گرفته است و اگر تلاش های نادژدا نبود اشعار این شاعر بزرگ قطعاً نابود می شد و هرگز به دست آیندگان نم رسید. کتاب امید علیه امید جدای از همه ی ویژگی هایش، حکایت همین موضوع نیز هست که چگونه نادژدا توانست آثار شوهرش را از نابودی حتمی نجات دهد.
برشی از متن کتاب امید علیه امید
هر زمان خبر دستگیری کسی را می شنیدیم هرگز نمی پرسیدیم، «به خاطر چی دستگیرش کردند؟» اما ما استثنا بودیم. اغلب آدم هایی که از شدت ترس دیوانه شده بودند، چنین پرسشی را مطرح می کردند تا صرفا کمی به خودشان امید داده باشند: اگر دیگران بنا به دلایلی دستگیر شده باشند پس آن ها دستگیر نخواهند شد زیرا آن ها هیچ کار نادرستی نکرده اند. آن ها برای پیدا و سر هم بندی کردن دلایل بدیع جهت موجه ساختن دستگیری دیگران رقابت جانانه ای با یکدیگر داشتند: «خب می دونی، اون در واقع قاچاقچی بوده،» «اون دیگه خیلی تندروی می کرد» »من خودم از دهنش شنیدم که می گفت...» یا «دستگیر شدنش قابل پیش بینی بود، آدم وحشتناکیه» «من همیشه فکر می کردم که یک جای کارش ایراد داره»،« او اصلا از جنس و تبار ما نبود.»
(روشنفکران روسیه در دورۀ وحشت استالینی) نویسنده: نادژدا ماندلشتام مترجم: بیژن اشتری انتشارات: ثالث
نظرات کاربران درباره کتاب امید علیه امید
دیدگاه کاربران