کتاب برفک نوشته دان دلیلو با ترجمه پیمان خاکسار در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
داستان کتاب، در مورد مردی میباشد که سه ازدواج ناموفق داشته و حالا با همسر چهارمش که معلم است، زندگی میکند. این مرد از هر کدام از این زنها تعدادی فرزند دارد که برخی از آنها با خودش زندگی میکنند و برخی دیگر کنار مادرشان هستند. "برفک" روایتی است از یأسها و تردیدهایی که این خانواده در مواجهه با تکنولوژیهای نوظهور سالهای دهه هشتاد میلادی داشتهاند. نویسنده با نگرشی وسیع این دلواپسی ها را بیان کرده و نگاه اعضای این خانواده به تکنولوژی را به تصویر کشیده است. این کتاب به محض آمدنش تمام جایزههای ادبی دنیا را درو کرد! در سال انتشارش جایزه ملی کتاب آمریکا را دریافت کرد و بعد خودش را در میان لیست 1001 کتابی که پیش از مرگ باید خواند، گاردین قرار داد. سپس مجله معتبر تایم، آن را در فهرست صد رمان برتر انگلیسی زبان که بین سالهای 1923 تا 2005 منتشر شده است، قرار داد. افتخارات این کتاب به همینجا ختم نمیشود، چرا که در سال 2006 هم، هنگامی که نیویورک تایمز یک نظرسنجی ترتیب داد و از صدها نویسنده و منتقد درخواست کرد تا بهترین آثار 25 سال گذشته آمریکا را انتخاب کنند، کتاب حاضر یکی از این 25 کتاب برتر بود. این رمان، که هشتمین اثر دان دلیلو به حساب میآید یکی از مشهورترین آثار پست مدرن دنیاست و هر صفحهاش خواننده را به فکر فرو می برد. اینکه پیشرفت سریع تکنولوژی به جای اینکه جذاب و آرامشبخش باشد جهان را ترسناک کرده، نظریهای است که این نویسنده آمریکایی مشهور در خلال کتاب به بررسی آن میپردازد.
برشی از متن کتاب
استیشنها ظهر رسیدند، خطی براق و طولانی که در بخش غربی محوطه دانشگاه بهسرعت حرکت میکرد. به یک صف مجسمهای نارنجی رنگ ساخته از تیرآهن را آرام دور میزدند و میرفتند سمت خوابگاهها. سقف استیشنها انباشته بود از چمدانهایی که با دقت سرجایشان محکم شده بودند و پر بودند از پوشاک تابستانی و زمستانی و جعبههای پتو و چکمه و کفش و کتاب و لوازمالتحریر و ملافه و بالش و لحاف. بهعلاوه فرشها و کیسهخوابهای لوله شده و دوچرخهها و چوبهای اسکی و کولهپشتیها و زینهای انگلیسی و وسترن و قایقهای پفکرده. وقتی ماشینها حرکتشان را کند کردند و متوقف شدند، دانشجوها پریدند بیرون و با عجله رفتند سراغ درهای عقب تا چیزهایی را که روی صندلی بود بیرون بیاورند؛ ضبط صوتها و رادیوها و کامپیوترهای شخصی و یخچالها و میزهای کوچک. کارتنهای صفحه و نوارکاست و سشوارها و بیگودیهای فلزی و راکتهای تنیس و توپهای فوتبال و چوبهای چوگان و هاکی و تیرها و کمانها و داروهای ممنوعه و قرصها و وسایل ضدبارداری و هلههولههای هنوز داخل کیسه خرید ــ چیپس با طعم پیاز و فلفل، چیپس ذرت، ویفر کره بادامزمینی، برشتوک وافلوز و کابومز، پاستیل میوهای و پاپکورن کاراملی، آبنبات دامدام، قرص نعنایی میستیک.
بیست و یک سال هر سپتامبر این صحنه را دیدهام. رویدادی که هربار باشکوه است. دانشجوها با جیغهای مضحک و غش کردنهای آبکی به یکدیگر خوشآمد میگویند. تابستانشان از لذات خلافکارانه نفخ کرده، مثل همیشه. پدرومادرها گیج از نور آفتاب کنار ماشینهایشان ایستادهاند و تصویر خودشان را در تمام جهات میبینند. آفتابسوختههای وظیفهشناس. صورتهای خوشتراش بینقص و ظاهر غلطانداز. یکجور شروع دوباره را حس میکنند، تایید مجدد یکدیگر. زنهای شقورق و گوشبهزنگ، با هیکلهای ظریف رژیمی، اسم همه را بلدند. شوهرانشان که قانعاند به نگه داشتن زمان، سرد ولی بیخیال، وظایف پدری را به کمال رساندهاند، چیزی درشان هست که یک پوشش بیمه فراگیر را به ذهن متبادر میکند. این گردهمایی استیشنها، مثل هر کار دیگری که طی سال انجام میدهند، بیشتر از عبادات رسمی و عمل به قوانین، به والدین میگوید که همگی مجموعهای هستند همفکر و همسنخ از منظر معنوی، یک مردم، یک ملت.
از دفترم بیرون آمدم و از تپه پایین رفتم و راه افتادم سمت شهر. خانههایی در شهر هست با برجکها و ایوانهای دوطبقه که مردم درشان زیر سایه افراهای کهنسال مینشینند. معماری یونانی هست و کلیساهای گوتیک. یک دارالمجانین هست با رواقی دراز و پنجرههای سقفی مزین و سقفی شیبدار که بر فرازش یک گلدسته به شکل آناناس قرار دارد. من و بابت و فرزندانمان از ازدواجهای قبلی ته خیابانی آرام زندگی میکنیم که قبلا مکانی پردرخت بود با آبکندهای عمیق. الان پشت حیاط یک بزرگراه است، درست زیر ما، و شبها که روی تخت برنجیمان میخوابیم صدای رفتوآمد ماشینها، دور و ممتد، پیرامون خواب ما زمزمه میکنند، مثل نجوای مردگانی که بر لبهٔ یک رؤیا حرفهای نامفهوم میزنند.
من در کالج بالای تپه رییس دپارتمان هیتلرشناسی هستم. من در مارس 1968 هیتلرشناسی را در امریکای شمالی ابداع کردم. روزی سرد بود و آفتابی و گاهبهگاه از سمت شرق باد میوزید. وقتی به رییس دانشگاه پیشنهاد دادم تا یک دپارتمان کامل را به کارها و زندگی هیتلر اختصاص دهیم خیلی سریع تواناییهای بالقوه چنین کاری را درک کرد.
فهرست
- مقدمه
- امواج و تشعشع
- واقعهی هوای سمی
- دایلاراما
- نویسنده: دان دلیلو
- مترجم: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب برفک - دان دلیلو
دیدگاه کاربران