درباره ی کتاب سردسته ها ماریو بارگاس یوسا
کتاب سردستهها اثر ماریو بارگاس یوسا با ترجمهی آرش سرکوهی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. سردسته ها شامل شش داستان کوتاه ماریو بارگاس یوسا است که آرش سرکوهی آن را مستقیما از زبان اصلی یعنی اسپانیایی به فارسی ترجمه کرده است. مترجم با دقت بسیار ترجمهی خود را با نسخههای آلمانی و انگلیسی هم مقایسه کرده و مطابقت داده است و به همین دلیل خیال خواننده را راحت کرده که با ترجمهای فاخر از نویسندهای فاخر مواجه خواهد شد.
پیشتر عبدالله کوثری مترجم برجسته که با آثار یوسا هم خیلی خوب آشنا است، یکی از این داستان ها را به فارسی ترجمه کرده است (کوثری این داستان را با نام جدال و سرکوهی با نام کرجی ترجمه کرده اند)، اما این سرکوهی بوده که کلیه ی داستان ها را یکجا به ما هدیه کرده است. خود یوسا این داستان ها را زمانی نوشت که تنها بیست و سه سال داشت. یعنی سال 1959. او بعدها از مضامین این داستان ها برای رمان های بعدی خود نیز استفاده کرد. مثلا در رمان مرگ در آند، گروهبان لیوتومای «ملاقاتی» را می بینیم.
داستان ها بر محوریت موضوعات همیشگی یوسا هستند، یعنی قدرت و دوستی و خشونت. مترجم به خوبی توانسته است ساختار، زبان، ضرباهنگ، لحن و شگردهای یوسا را ترجمه کرده و اثری شسته، رفته به ما تحویل دهد. عناوین داستان های کتاب از این قرارند: سردسته ها، کرجی، برادر کوچک، یکشنبه، ملاقاتی و پدربزرگ.
بخشی از کتاب سردسته ها اثر ماریو بارگاس یوسا
سردسته ها
خاویر چند لحظه زودتر جایش بلند شد و همان طور که سر پا ایستاده بود گفت:«زنگ خورد.»
هیجان انباشته چون بمبی منفجر شد. همه بلند شدیم. دهان دکتر اباسالو از حیرت باز مانده بود. صورتش سرخ شده و دست هایش را مشت کرده بود. همان لحظه ای که به خود آمد و دستش را بلند کرد تا سخنرانی اش را شروع کند زنگ خورد. با هیاهو بیرون دویدیم. از پشت سرمان صدای فریاد آما را می شنیدیم که در حال دویدن صندلی ها را می انداخت.
حیاط پر بود از جیغ و فریاد. کلاس سومی ها و کلاس چهارمی ها زودتر از ما زده بودند بیرون و در حیاط خاکی مدرسه دایره ای بزرگ شکل داده بودند که زیر گرد و غبار پا زدن های شان تکان می خورد. همزمان با ما اولی ها و دومی ها هم بیرون آمدند و با خود خشم و خشونت بیشتری به حیاط آوردند. دایره بزرگ تر شد. خشم و برآشفتگی بچه های کلاس های بالاتر از همه بیشتر بود. حیاط کلاس پایینی ها، با دیوار کوتاه و موزاییک های آبی در جناح پشتی مدرسه بود.
«مرتیکه ی دهاتی می خواد عذابمون بده.»
«اوضاع بدجور خرابه.»
هیچکس حرف امتحانات آخر سال را نزد. برق چشم ها، فریادها، هیاهو و اغتشاش نشان می داد که وقتش رسیده. وقت شورش علیه مدیر. ناگهان اختیارم را از دست دادم و بین سردسته ها راه افتادم.
«می خواد عذابمون بده. نباید ساکت بمونیم.»
«باید کاری کنیم.»
دستی آهنین مرا از میان دایره کشید بیرون.
«تو نه.»
صدای خاویر بود. «تو دخالت نکن. می دونی که از مدرسه می ندازنت بیرون.»
«مهم نیست. بالاخره فرصت شده که پدرسو دربیارم. می فهمی؟ بیا سعی کنیم صف درست کنیم.»
فهرست
فهرست کتاب سردسته ها
مقدمه
سردسته ها
کرجی
برادر کوچک
یکشنبه
ملاقاتی
پدربزرگ
- نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
- مترجم: آرش سرکوهی
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب سردسته ها | ماریو بارگاس یوسا
دیدگاه کاربران