دربارهی کتاب دری و دندان شیری
کتاب "دری و دندان شیری" یکی از مجموعه داستانهای خواندنی "دری" میباشد که برای مخاطب کودک و نوجوان به نگارش درآمده است. شخصیت اصلی قصه "دری" نام دارد. او دختری پرهیاهو و بازیگوش است. همه او را وروجک خطاب میکنند.
ماجرای این مجموعه از داستان، در یک روز سرد زمستانی آغاز میشود. دری باید هرچه زودتر آماده شده و به سوی مدرسه حرکت کند. مادر دری، علیرغم میل وروجک، کاپشن زیبا و گرم و نرمی را بر تن دری میکند. اما دختر قصه، اصلا از این لباس خوشش نمیآید و تنها به دلیل اصرارهای مادرش آن را میپوشد. او به محض رسیدن به مدرسه و دیدن دوستانش، کاپشنش را درمیآورد و بدون توجه به سرما، آن را در دست میگیرد.
پس از پایان کلاس اول، و شروع زنگ تفریح، دوری مجددا به اصرار معلمش، کاپشنش را بر تن میکند. موضوعی که او را آزار میدهد. حالا کاپشن به مشکلی بزرگتر از خانم گابل گراکر تبدیل شده است. بنابراین دری تصمیم میگیرد چارهای مناسب را بیابد و برای همیشه از شر کاپشنش خلاص شود...
دری یک خواهر و برادر به اسم "ویولت" و "لوک" دارد. آنها، هر دو، از دختر قصه بزرگتر هستند. وروجک، بیشتر اوقاتش را در دنیای خیالیاش میگذراند و در توهماتش، با خانم "گابل گراکر" مبارزه میکند؛ زنی زاییدهی خیالات ذهنی دری که دشمن همیشگی اوست و در غاز زندگی میکند. گابل قصد دارد دری را بدزد و او را برای همیشه، به خانهاش ببرد.
بخشی از کتاب دری و دندان شیری
دروغکی میگویم: «بله.»
«دری یعنی مامانت تو را بدون کاپشن فرستاده مدرسه؟»
«اوهوم.»
«توی روز به این سردی؟!»
«اوهوم.»
میگوید: «هوممم... خب پس میتوانی این را قرض بگیری.»
فهمیدم! حتما این کاپشن طلسمم کرده. یک طلسم بد که مجبورم کرد دروغ بگویم! حالا باید زودتر از شرش خلاص شوم! برای همین... بعد از ناهار که هر کسی کاپشن خودش را میپوشد، اشتباهی کاپشن را جا میگذارم روی نیمکت و بدوبدو میروم بازی کنم.
توی حیاط مدرسه تندتند میدوم تا کسی نفهمد کاپشن تنم نیست.
«ای وای! چرا این بچه کاپشن تنش نیست؟»
«دختر خانم؟ کاپشنت را بپوش!»
ولی همین که میروم توی کلاس، خانم معلم میگوید: «دری کاپشنی که قرض گرفته بودی کو؟»
«کاپشن؟!»
آخ آخ! اگر الان دروغ نگویم، میفهمد قبلش دروغ گفتهام. «اممم... گذاشتمش توی کولهپشتی. توی کمد.» باز هم دروغ میگویم.
«صبر کن ببینم. پس مال خودت بود؟»
دروغکی میگویم: «ام... من... اممم... یادم رفته بود چه شکلی است چون که... بعضی وقتها خیلی... پفکی میشود.»
«حدس میزدم مال تو باشد! ولی کی کاپشنت را گذاشتی توی کمد؟» انگار حسابی گیجوویج شده.
دروغکی میگویم: «اممم... وقتی... وقتیکه... داشتم میرفتم دستشویی.»
خانم معلم میگوید: «هممم، خب.» بعد رویش را میکند آن طرف.
«اجازه؟ این با ناهارش دوتا شیرکاکائو خورد. اجازه داشت؟»
وقتی دارم برمیگردم سرمیزم، به این فکر میکنم که آخرش موفق شدم! از شر آن کاپشن طلسم شده راحت شدم. توی خیالم میبینم که کاپشن را باد برده توی ابرها و برای همیشه میرود پی کارش.
ولی بعد سر زنگ نگارش، بنجی که توی غذاخوری مدرسه کار میکند، میآید توی کلاسمان...
کاپشن را هم گرفته دستش!!!
«سلام بچهها! این کاپشن توی غذاخوری جا مانده بود. مال بچههای این کلاس نیست؟ گفتم قبل از اینکه بگذارمش توی جعبهی گمشدهها بپرسم... چون کاپشن خیلی قشنگی است!»
کلهی معلمم تندی برمیگردد سمت من و نگاهم میکند. الان دیگر اصلا قیافهاش گیج و ویج نیست. انگار دارد عصبانی میشود! میپرسد: «دری... فکر کنم همین الان گفتی کاپشنت توی کولهپشتیات است. این کاپشن مال تو نیست؟»
روی صندلیام سر میخورم پایین.
«مگر نگفتی... صبر کن ببینم... برو کاپشنی که توی کولهپشتی است را بیاور ببینم. لطفا به مامانت بگو اسمت را روی کاپشنت بچسباند!»
یواش یواش میروم سمت کمد...
خرید کتاب دری و دندان شیری
کتاب دری و دندان شیری نوشته ی ابی هنلن و ترجمه ی شبنم حیدری پور توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است. برای خرید این کتاب به فروشگاه اینترنتی کتابانه مراجعه نمایید.
نویسنده: ابی هنلن مترجم: شبنم حیدری پور انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب دری و دندان شیری انتشارات پرتقال
دیدگاه کاربران