کتاب تهران، خیابان آشیخ هادی نوشته احمد شاملو توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب شامل نامه هایی است که احمد شاملو، شاعر پرآوازه ی ایران برای مؤلف این کتاب یعنی ع. پاشایی می نوشت و در آن ها به شرح حالی از خودش و بیان دغدغه ها و روزمرگی هایش می پرداخت. این نامه ها صرفاً برای یک دوست نوشته شده، به همین دلیل وجه ادبی ندارد اما از آن جایی که شاملو، شاعری بود که از سخنان معمولی اش هم شعر تراوش می شد، می توان این اثر را یک کتاب غیر ادبیِ شاعرانه دانست. آشنایی این دو نفر با هم از جایی شکل گرفت که شاملو سردبیر مجله خوشه بود و ترجمه هایی از پاشایی نیز در آن مجله چاپ می شد. در آن زمان این دو هنوز یکدیگر را ملاقات نکرده بودند و همکاری شان به صورت دورادور بود، تا این که روزی شاملو برای نوشتن در زمینه آداب و رسوم مردم مازندران، به منزل پاشایی که در ساری بود رفت و این سرآغازی برای دوستی این دو نفر شد. خواندن این اثر، گوشه هایی از زندگی احمد شاملو را برای مخاطب روشن کرده و تفکرات این شاعر ارزشمند را به همه کسانی که او را خوب نمی شناسند معرفی می کند. علاوه بر متن تایپ شده، نسخه اصلی نامه ها نیز در هر بخش از کتاب چاپ شده است تا مخاطب با دیدن دست خط شاملو، هنر خوشنویسی او را نیز ببیند.
برشی از متن کتاب
سیاوش نازنینم. پس از ماه ها چشم انتظاری نامه ات رسید. از سلامت خودت و خانم و نور چشمان به راستی خوشحال شدیم. از فحوای نامه چنین برمی آید که از سفر بسیار قبراق و سرحال برگشته ای و به قول مومنان حسابی استخوان سبک کردهای. گیرم نه از گناهان کبیره بلکه از خستگی های کثیره. البته کارتی که از درگاه حضرت پاپ اعظم راهی فرموده بودی و علی رغم تشبتات خائنانه ی پستخانه مبارکه ایتالیا بلافاصله عز وصول بخشیده بود به نحوی امکان استخوان سبک کردن آن جور را هم به ذهن متبادر می کرد و گرنه فی الواقع چرا بایست فقط از مقر ذوالجلال آنحضرت کارت ارسالیده باشی، مگ جا توی دنیا قحط بود؟! به هر صورت امیدوارم سفر به راستی برایت لذت بخش بوده باشد چیزی در نامه ات در این باب ننوشته بودی نمی دانم کجا رفتی و کجاها نرفتی سامان چون به لندن می آمد برای حضرتت پیغامی گذاشته بود و شماره تلفن لندن را نوشته بود که اگر به آن جاها سری زدی خدمتگذاری کند. بعد به من نامهای نوشت که تلفن نکردهاند و ظاهراً اصلا به جزیره انگریز پیاده نشده اند و ادعای غبن میکرد. باری به قول معروف اگر از احوالات ما خواسته باشید سلامتیم و به دعا گویی مشغول. از اتفاقات عجیب برایت بنویسم: دکتر احسان یارشاطر که معروف به حضورت هست. ایشان تابستان را به تهران تشریف فرما شده بود و هفته پیش یا بهتر بگویم دو هفته پیش برگشت به نیویورک. روز بعدش احمد کریمی که در حال حاضر به واشنگتن نقل مکان کرده با تلفن به من گفت که یارشاطر به او تلفن کرده و شماره من را گرفته است که با من کار فوری دارد. همان شب دکتر یارشاطر به من تلفن کرد تعارفات مفصل و اظهار تمایل شدید به اینکه وصف کتاب کوچه را شنیده است و دلش میخواهد قسمت های آماده شده ی آن را ببیند و قراری گذاشت که روز دوشنبه 25 سپتامبر هفته قبل، ناهاری با ایشان بخورم ناهار را عذر خواستم و بعد از ظهر دوشنبه را پیش او رفتم. رئیس دپارتمان تحقیقات ایرانی است و مرکز کارش در دانشگاه کلمبیا است واقع در مرکز نیویورک. اصرار کرده بود که مجلدات آماده کتاب را ببیند و من هم آن چه آماده بود بردم و دید. خود را سخت متعجب نشان داد که واقعا کار بزرگی است و دوباره گفت آنقدر از دیدن این مجلدات حیرت زده شدم که مطلقا یادم رفت چه چیزها در ذهنم داشتم که بگویم. از سوابق کار پرسید و اینکه چطور باید آن را پیگیری کرد و بقیه کار در چه مرحلهای است و غیره... جریانات تهران و بودجه مورد تقاضا که بعدا با آن نامه کذایی فاتحه اش را خواندم و اینکه چاپ کتاب ظاهراً در تهران مدتی است که شروع شده ولی با فرو رفتن تمدن بزرگ در خاموشی برق، کار حرو فچینی آن هم به بوته اهمال افتاده و مشمول قانون کلی انقلابی مملکت شده همه را برایش گفتم. و صحبت به آن جا رسید که دیگر یک تنه نمی توانم این بار را بکشم و آن بودجه هم برای این تقاضا شده بود که کم کم کارها به دست سازمانی متشکل سپرده شود و من به مسائل اصلی کار بپردازم.
(نامه های احمد شاملو به ع. پاشایی) نویسنده: احمد شاملو انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب تهران، خیابان آشیخ هادی - احمد شاملو
دیدگاه کاربران