loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
140,000 تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب برایم شمع روشن کن

5 / -
  • انتشارات : افق افق
  • نویسنده : مریم محمدخانی
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
140,000 تومان
* تنها 3 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

معرفی کتاب برایم شمع روشن کن

سارا دختری است که تازه وارد 12 سالگی شده و پا به دنیای پر تب و تاب نوجوانی گذاشته است که از شرایط خوبی در زندگی برخوردار نیست. او اغلب اوقات در خانه تنهاست؛ خیلی دلش می خواهد که وقتی از مدرسه به خانه بر می گردد زنگ در را بزند و کسی در را برایش باز کند؛ اما هیچ وقت اینطور نبوده و با وجود اینکه می داند کسی در را برایش باز نمی کند زنگ خانه را می زند و بعد وارد خانه می شود.

همیشه از سکوت خانه دلش می گیرد و شروع می کند به آواز خواندن تا گریه نکند؛  ولی تاثیر زیادی ندارد. مثل هر روز تلفن زنگ می خورد و پدر همان سوال های تکراری را می پرسد:« رسیدی خونه؟ نهار خوردی؟ مراقب خودت باش تا من بیام. و...» این ها اتفاقاتی است که هر روز برای سارا تکرار می شود. پدر سارا مهندس است و همیشه دیر به خانه می آید. سارا چیز زیادی از مادرش نمی داند؛ تنها چیزی که به خاطر می آورد این است که یک روز مادرش با سر دردی شدید به بیمارستان رفته و دیگر برنگشته است، پدر هم در مورد او چیزی نمی گوید.

با رفتن پریسا که دوست صمیمی سارا بود و در همسایگی شان زندگی می کرد؛ او تنها تر می شود . به همین خاطر سعی می کند با فضای مجازی خود را سرگرم کند؛ در یکی از این جستجوها تصویر مردی را می بیند که به نظرش آشناست، او به خاطر می آورد که این شخص شبیه عکسی است که در کشوی مادرش پیدا کرده ، به همین خاطر شروع به پیام دادن به این شخص می کند. اوایل جوابی دریافت نمی کند؛ اما بعد از چند روز مرد غریبه هم شروع به پیام دادن می کند و ادعا می کند که او را می شناسد.

این صحبت ها تا جایی پیش می رود که سارا تمام اتفاقات روزانه را برای مرد می نویسد. مرد غریبه از سارا می خواهد تا بیشتر در مورد مادرش بنویسد. وقتی سارا اصرار های زیاد مرد غریبه را می بیند، بیشتر از قبل سعی می کند تا رابطه بین عکسی که در کشوی مادرش بوده را با فرد غریبه بفهمد و...

فضای داستان بر پایه واقعیت های روز جامعه نگاشته شده؛ و به اتفاقاتی مثل مهاجرت، بیماری، نبود والدین، خشونت و آزار خیابانی پرداخته شده است تا نوجوانان را با فضایی که قرار است با آن در تعامل باشند آشنا کند.

 

برشی از متن کتاب برایم شمع روشن کن


با اینکه می دانستم اگر زنگ بزنم کسی در را باز نمی کند، دستم را روی زنگ فشار دادم. فکر میکنید منتظر بودم مامان در را باز کند و عطر قرمه سبزی از خانه بزند بیرون ؟ معلوم است که نه! در مورد من، یعنی در مورد ما، چی فکر کرده اید؟! فقط دوست داشتم مامان داد بزند: «مگه خودت کلید نداری؟» و بعد صدایش از در رد شود و به من برسد. اما هیچ صدایی نیامد.

کلید انداختم و در را باز کردم. داد زدم: «هیچکی نیست؟» صدایم توی خانه پیچید. فکر کردم اگر توی کوه بودم صدایم برمی گشت و نیست» چند بار تکرار می شد. فکر کردم آواز بخوانم تا گریه ام نگیرد: سکوت قلبتو بشکن و برگرد... بدتر شد، داشت گریه ام می گرفت که تلفن زنگ زد. - بله؟ - سلام بابایی از مدرسه اومدی؟ - سلام . اومدم که دارم تلفن رو جواب میدم دیگه! - ناهار خوردی؟ گفتم نه که دل بابا برایم بسوزد. وگرنه توی راه برای خودم یک ساندوری کالباس خریده بودم، از این دکه های توی مترو.

پریسا میگفت کالباس حال آدم را خوب می کند، می گفت دکترها باید بفهمند که به آدم ها به جای قرص، ساندویچ کالباس و بستنی و دونات شکلاتی بدهند. اگر هنوز پریسا اینجا بود برایش تعریف می کردم که ساندویچ کالباس حال آدم را خوب نمی کند. فقط توی گلوی آدم غمگین گیر می کند. اما بهش میگفتم شاید کمی هم راست میگفت. دکترها هیچی نمیفهمند، اگر می فهمیدند مامان الان خانه بود. ایمیل اول مامان می گفت: «وقتی به چیزی بند میکنی ول کن نیستی.» شاید بد نباشد شما هم این را بدانید! حتما تعجب می کنید اگر به دختری که او را نمی شناسید برایتان نامه نوشته است.

امروز دوباره رفتم و عکس های جشن تولد مامانم را نگاه کردم. بعد دوباره عکس های صفحه ی شما را دیدم. مگر می شود دو تا آدم این قدر شبیه هم باشند؟ باور کنید نمی شود؛ توی آن عکس، مامان پنج ساله است نمی دانم شما چند ساله اید. از یک چیز عکس های قدیمی خیلی خوشم می آید، شاید هم فقط مامان من این کار را میکند.

پشت هر عکس اسم آدم ها را می نویسد. البته اگر برگردد و بفهمد رفته ام سر وسایلش و کشویش را گشته ام، شاید ناراحت شود، شاید... راستی شما می دانید توی اینستاگرام چند تا پیروز وجود دارد؟ یک عالم... شما سی و ششمین پیروزی بودید که صفحه اش را باز کردم. می دانید؟ می خواهم مامانم را خوشحال کنم، با یک اتفاق هیجان انگیز این روزها مدام دارم نقشه میکشم تا یک جوری مامان را هیجان زده کنم.

مثلا اگر من بودم، خیلی هیجان زده می شدم یک نفر را که خیلی قبل می شناختم، دوباره پیدا کنم. جالب نیست ؟ من گاهی توی اینستاگرام دنبال دوست های چند سال پیشم میگردم. البته نمی دانم وقتی پیدایشان کردم باید چه کار کنم. اما جالب است که بدانی مثلا بغل دستی دوم دبستانت حالا چه شکلی شده. البته من میدانم، چون الان بیشتر همکلاسی های من همین همکلاسی های دبستانم هستند. برای همین آدم های زیادی را نمی شناسم که دنبالشان بگردم. شاید بعدا بشناسم... مثلا وقتی سی سالم شد. شما چی؟ شما آدم های زیادی را می شناسید که دنبالشان بگردید؟        

نویسنده: مریم محمدخانی انتشارات: افق

 


مشخصات

  • نویسنده مریم محمدخانی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 7
  • سال انتشار 1402
  • تعداد صفحه 152
  • انتشارات افق
  • شابک : 9786003533936


نظرات کاربران درباره کتاب برایم شمع روشن کن


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب برایم شمع روشن کن" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل