برشی از متن کتاب عشق، غرور را بشکن
صبح روز بعد با بی حالی بیدار شدم و به خاطر سر و صدایی که از حیاط می اومد به طرف پنجره اتاقم رفتم. هومن و رادین مشغول بازی والیبال بودند و صدای داد و فریادشون تمام خانه را پر کرده بود. از پنجره دور شدم و رفتم تا صورتم را بشویم. خبری از مامان و خاله و رکسانا نبود! همین طور پدر و علی آقا.
به حیاط رفتم تا از هومن بپرسم. هومن، خانوما کجان؟
- رادین گفت: مثل اینکه رفتتند بازار.
- ا ... پس چرا به من حرفی نزدن؟
هومن با خنده گفت: اونا با سر و صدا رفتن اما چون شما هنوز تو خواب های زمستونی تشریف دارین متوجه رفتن اونا نشدین!
خرید کتاب عشق، غرور را بشکن
برای خرید کتاب عشق، غرور را بشکن اثر یاسمن رحمانیان از انتشارات دهسرا میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب عشق، غرور را بشکن
دیدگاه کاربران