کتاب در راه ویلا نوشته فریبا وفی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعهای است که شامل 9 داستان کوتاه میباشد. قهرمان تمام داستانها مثل دیگر کتابهای نویسنده، یک "زن" میباشد و اصولا داستانها حول محور زندگی زنانه میچرخند و از تنهایی عمیق زنانی میگویند که هر کدام بهنوعی درگیر مسائل روحی و مشکلات خانوادگی هستند. به طور کلی، داستانهای این مجموعه همگی مضامین زنانه، اجتماعی و تنهایی دارند. روزمرگی و واقعیتهای زندگی، در سرتاسر کتاب به چشم میخورد و این موضوع نه تنها موجب کسل شدن خواننده نمیشود، بلکه خودش میتواند یک ویژگی مثبت باشد که خواننده به راحتی با داستان ارتباط برقرار میکند و تا انتها به دنبال شخصیتها کشیده میشود. قلم فریبا وفی، بسیار زیباست و او هرگز عاشقانه بیمحتوا نمینویسد. او بهخوبی احساسات زنانه را به تصویر میکشد و با شخصیتسازی زنهایی با موقعیتها و شرایط متفاوت، هنر نویسندگیاش را به رخ همگان میکشد. شخصیتپردازی او در این کتاب نیز به قدری قوی است که بعد از اتمام کتاب تا مدتها شخصیتها در ذهن خواننده جولان خواهند داد. داستانهای پخته و مفهومی این مجموعه درسهای بزرگی از زندگی را در بردارد که برای تمام زنان و مردان مفید است. داستانها آنقدر ساده و خودمانی به تصویر کشیده شدهاند که در محتوای داستانها به راحتی میتوانید خودتان و اطرافیانتان را ببینید. در راه ویلا، که با الهام از نام یکی از داستانها به روی کتاب گذاشته شده است، مجموعه دلپذیری است که تا مدتها در خاطرتان خواهد ماند.
برشی از متن کتاب
جوان بودم و حقش نبود اینقدر دلم بگیرد. دلم میخواست میتوانستم چند روزی بگردم و تفریح کنم و بیخیال باشم. چند روز از غرولندهای مامان دور باشم و کمی زحمت فرساینده مراقبت از بچهها از دوشم برداشته شود. همین بود که دعوت ساده میترا را از خودش جدیتر گرفتم و با صدای بلند اعلام کردم: -می رویم ویلای خاله میترا پویا بالا پایین پرید و خوشحالی کرد. مامان بخش تدارکاتیاش را که مدتها از کار افتاده بود فعال کرد. -باید لباس گرم برداریم. شبهای شمال سرد است. میترا درباره بردن مامان چیزی نگفته بود. فقط از من خواسته بود بچههایم را بردارم و چند روزی بروم پیشش. -عباس را میفرستم ترمینال دنبالتان. در تلفنهای بعدی از جزئیات سفر حرف زدیم، ولی میترا اشارهای به مامان نکرد. حتی ته دلم فکر میکردم اینهم یکجور باج دادن است در مقابل زندگی با مامان. زندگی با او چیزی نبود که میترا بیشتر از یک هفته بتواند تحمل کند. به بهانه خارج رفتن و مشغول بودن میفرستادش پیش من. -شوهرت نیست و تنها نمیمانید. و با آن همه ثروت و امکانات ، حالا طبیعی بود گاهی هم عذاب وجدان به سراغش بیاید و از من بخواهد چند روزی در ویلایش استراحت کنم. خبر داشت که افسردهام و دارو میخورم. مامان به او رسانده بود که بعضی وقتها جواب سوالهایش را هم نمیدهند. خیلی که هنر میکردم ، به جای جنباندن زبان چند گرمیام، سر سنگینم را تکان میدادم. میترا میدانست من این روزها حوصله هیچ کاری ندارم. گاهی وقتها ربط بچهها را با خودم فراموش میکردم. اینها چه وقت و چرا آمده بودند. فقط میدانستم در قبالشان مسئولیت دارم. با دقت به خواب و خوراکشان میرسیدم. حتی میشد باهاشان بازی کنم، ولی هیچ کدام این کارها لذتی نداشت. دلم میخواست چند روزی از وظیفه مادری مرخصی بگیرم و فراموش کنم که مادرم. فراموش کنم که حتی دختر مادری هستم که به مصاحبت من احتیاج دارد. این روزها مامان که هیچ، خودم را هم به سختی تحمل میکردم. فکر کردم غیبت من فرصت خوبی هم برای مامان است. خانه از حضور سنگین من خالی میشود و مامان چند روزی قیافه عنق مرا نمیبیند. میتواند هر همسایهای را که دوست دارد به خانه دعوت کند و دور از ونگونگ و سر و صدای بچهها آسوده بخوابد.
فهرست
- در راه ویلا
- هزارها عروس
- دهنکجی
- کافیشاپ
- حلوای زعفرانی
- آنسوی اتوبان
- گرگها
- روز قبل از دادگاه
- زنی که شوهر داشت
نویسنده: فریبا وفی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب در راه ویلا - فریبا وفی
دیدگاه کاربران