کتاب قصه های من و مامان 1

کتاب قصه های من و مامان 1 نوشته ی ویولت رازق پناه و تصویر سازی ویدا لشکری فرهادی که توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

کتاب حاضر کتاب برگزیده ی شورای کتاب کودک و نوجوان سال 1375 شده است و توانسته است برگزیده ی حوزه ی هنری همان سال هم شود. که نشان از توانایی آن در برقراری ارتباط با خوانندگان و مخاطبان دارد. داستان ماجرای پسری است که پدرش در کشتی کار می کند و مادرش نیز خانه دار است. او بیشتر اوقات خود را با مادرش سپری می کند و ماجراهای او با مادرش، داستان های کتاب را می سازد که  عمدتا کوتاه هستند و به نثری شیوا و روان نوشته شده اند. نویسنده به خوبی توانسته است خود را در قالب یک پسر بچه جا بزند تا بتواند از این طریق با کودکان ارتباط برقرار کند که الحق نیز موفق بوده است. یک خانواده ی مدرن ایرانی در کتاب به خوبی به نمایش درآمده است، پسر شیطنت های خود را دارد و مادر نیز همچون یک مادر امروزی با شیطنت های پسر مواجه می شود. این کتاب توانسته است مفاهیم پندآموز و درس های زندگی را با زبانی کودکانه و شاد به کودکان و نوجوانان بیاموزد و از این حیث دارای ارزش است. نقاشی های لشکری فراهانی نیز بر جذابیت و کشش این رمان افزوده است.

 

نویسنده

ویولت رازق پناه در شیراز متولد شد. در دانشگاه اقتصاد خواند و در کیهان بچه ها، صدف و پژوهشنامه ی کودک و نوجوان برای بچه ها قلم می زد. او تاکنون پژوهش های بسیاری انجام داده و مقالات علمی پژوهشی نیز منتشر کرده است. مجموعه ی" قصه های من و مامان"، "صدایم کن" و "زنده باد ایران" از وی هستند.

برشی از متن کتاب

عجب پسری بابای من در کشتی کار می کند، به همین خاطر بیشتر وقت ها باید در دریا باشد. سفرهایش از خلیج فارس و دریای عمان کشورمان شروع می شود و می رود تا جاهای خیلی دور دنیا. این سفرها خیلی طول می کشد. در این مدت من و مامانم تنها هستیم. خانه ما قدیمی است. از بابا بزرگ به ما رسیده. در این مدت من و مامانم تنها هستیم. خانه ما قدیمی است. از بابابزرگ به ما رسیده. مامانم خانه دار است، ولی یک اتاق در طبقه ی پایین برای خودش دارد که در آن نقاشی، گلسازی، خیاطی و کارهای دستی می کند. من و مامانم با هم خیلی دوست هستیم. گاهی سر به سر هم می گذاریم. هر وقت شیطانی می کنم او جواب من را با زبان خودم می دهد. گاهی هم اتفاقات عجیبی می افتد. من همه ی این ها را برای بابا می نویسم تا وقتی آمد، بخواند. مامان می گوید وقتی بابا این ها را بخواند می گوید عجب پسری! ولی من می گویم نخیر، وقتی بخواند می گوید عجب مادری! مرد بزرگ از مدرسه به خانه آمدم، مادرم داشت کتاب می خواند. در را که باز کرد دستم را دور گردنش انداختم و بوسیدمش. گفتم:«دلم می خواهد دکتر بشوم، یک دانشمند بشوم، مرد بزرگ تاریخ بشوم، قول می دهم.» مامان با تعجب من را نگاه می کرد. گفت:«بگو ببینم، حالا چی می خواهی؟» گفتم:«هیچی! امروز نمره ام خراب شده، خانم معلم گفته مادرت باید امضا کند. امضا می کنی؟ قول می دهم که دکتر بشوم. مرد تاریخ بشوم. باعث افتخار بشوم.»

 (کتاب برگزیده ی شورای کتاب کودک و نوجوان سال 1375 ) (کتاب برگزیده ی حوزه ی هنری سال 1375) (دیپلم افتخار تصویرگران IBBY 1998 دهلی نو) نویسنده: ویولت رازق پناه تصویرگر: ویدا لشکری فرهادی انتشارات: چشمه