کتاب فلیکس به سیرک می رود

کتاب فلیکس به سیرک می رود نوشته ی آنت لنگن و ترجمه ی محبوبه نجف خانی توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

" فلیکس " به همراه " سوفی " سوار اتوبوس می شوند تا به خانه ی مادربزرگ بروند. داخل اتوبوس، آنها به دختر و پسری که از یک کشور دیگر آمده بودند و به زبانی خارجی صحبت می کردند، برخورد می کنند. اتوبوس همین طور که در حال حرکت بود تکان شدیدی می خورد و پسر کوچولو با یکی از مسافرین می خورد و آن شخص رفتار تندی با او می کند که باعث می شود این خواهر و برادر بترسند. سوفی با دیدن این وضعیت بسیار ناراحت شده و با رعایت ادب، پاسخ آن مرد را می دهد و آن مرد هم که از رفتار خود پشیمان شده است؛ معذرت خواهی می کند و در ایستگاه بعد از اتوبوس پیاده می شود. دختر، از سوفی تشکر کرده و خود و برادرش را این طور معرفی می کند: من سیتا هستم و این برادرم کریم است، ما به همراه یک گروه بزرگ سیرک به این جا آمده ایم؛ من از شما دعوت می کنم که برای تماشای برنامه ی ما به سالن بیایید. صبح روز بعد فلیکس به همراه سوفی برای تماشای نمایش می روند، آنها بسیار هیجان زده هستند چون این برای اولین بار است که آنها به سیرک می روند. پرده های سالن کنار می رود و نمایشِ سیتا، پدربزرگش و " کوکو" شامپانزه ای که این اجرا را همراهی می کند، شروع می شود. سوفی از تماشای دوستَش در آن لباس زیبا احساس افتخار می کند اما چند لحظه بعد اتفاق بدی می افتد؛ فلیکس و کوکو  هر دو غیبشان زده است. فردای آن روز نامه ی عجیبی به دست او می رسد، یک نامه از طرف فلیکس که در آن نوشته بود که کوکو او را دزدیده است...

این کتاب جلد دیگری از مجموعه داستان های یک خرگوش عروسکی باهوش، کنجکاو و زرنگ به نام "فلیکس" است. او به همراه صمیمی ترین دوست خود "سوفی" که صاحبش می باشد، خالق این داستان های زیبا هستند. فلیکس عاشق ماجراجویی، سفر و کشف اتفاقات جدید است او دلش می خواهد به همراه چمدان قرمز مخصوص اش به دور دنیا سفر کند و با سرزمین های مختلف، مکان های ناشناخته و فرهنگ مردمان شان آشنا شود. متن ساده، تصاویر رنگی زیبا از جمله نکات مثبت دیگر آن می باشد. از آن جایی که مطالب آموزنده در قالب داستانی جذاب بیان شده است و جنبه ی کسل کننده ندارد، کودکان و نوجوانان به راحتی با آن ارتباط برقرار کرده و از مطالعه ی آن لذت ببرند. عناوین برخی از جلدهای دیگر این مجموعه عبارت است از: فلیکس در سرزمین پرسش ها، فلیکس به سیرک می رود، فلیکس ساعت چنده؟، پست شیشه ای فلیکس، دور دنیا با فلیکس، فلیکس به گذشته سفر می کند، فلیکس و گنج های فراموش شده، نامه ی شگفت انگیز فلیکس و...

 

برشی از متن کتاب

سوفی و خرگوش کوچولوی عروسکی دوست داشتنی اش، فلیکس، توی اتوبوس می نشینند تا به دیدن مامان بزرگ بروند. آنها خبر ندارند که قرار است به زودی اتفاق ناراحت کننده ای بیفتد. وقتی اتوبوس به ایستگاه بعدی می رسد، یک دختر و پسر سوار می شوند. دختر موهای بلند و زیبایی دارد. پسر کوچک تر است و به زبانی حرف می زند که سوفی تا به حال نشنیده. سوفی کنار می رود و جا باز می کند تا بچه ها بنشینند. اما یک دفعه، آن پسر تعادلش را از دست می دهد و با یکی از مسافرها برخورد می کند. مرد مسافر از جا می پرد و می گوید: مواظب باش بچه! بعد با صدای بلند، طوری که همه توی اتوبوس بشنوند، فریاد می زند: این جا حتی کشور تو نیست! سوفی حسابی یکه می خورد و ناراحت می شود. پسر کوچولو محکم به دختر می چسبد. سوفی می داند که هر دوی شان خیلی می ترسند. سوفی هم خیلی می ترسد، اما رو به آن مرد می گوید: اگر آنها دلشان بخواهد حق دارند توی این کشور بمانند، درست مثل شما. مرد که معلوم است خجالت کشیده، زیر لب می گوید: ببخشید. و در ایستگاه بعدی فوری از اتوبوس پیاده می شود. دختر رو به سوفی می کند و می گوید: ممنون. چقدر بد است بعضی از مردم بی دلیل از چیزی خوش شان نمی آید. راستی، اسم من سیتاست، این هم برادر من، کریم است. ما تازه با سیرک رسیدیم این جا، به منسفیلید. سیرک! سوفی و فلیکس فوری کنجکاو می شوند که بیش تر بدانند. سوفی متوجه می شود که سیتا، کریم و پدر و مادرشان و چند خانواده ی دیگر، و 250 حیوان، معروف ترین سیرک جهان، بارلی، را تشکیل می دهند. وقتی اتوبوس به ایستگاهی می رسد که سوفی قرار است پیاده شود، سیتا و کریم به سوفی می گویند که توی کاروان خیلی باحالی زندگی می کنند. سوفی هم فوری به آنها قول می دهد که به دیدن شان برود. وقتی سوفی پیاده می شود، سیتا و کریم برای خداحافظی دست تکان می دهند.

نویسنده: آنت لنگن تصویرگر: کنستانزا دروپ مترجم: محبوبه نجف خانی انتشارات: زعفران