دربارهی کتاب زنبق دره اونوره دو بالزاک
کتاب "زنبق دره" روایتگر سرنوشت پرفرازونشیب یک زن و مرد است که دست سرنوشت آنها را با یکدیگر روبهرو ساخته و رابطهی عاطفی و عاشقانهای میانشان شکل میگیرد.
شخصیت اصلی قصه، "فلیکس" نام دارد. او مردی میانسال است که به عنوان راوی، به شرح زندگی خود میپردازد؛ شرحی پرماجرا و خواندنی که از دوران کودکیاش آغاز میگردد. بنابراین همراه با راوی، به گذشتهها و خاطرات بسیار دور او میرویم.
فلیکس کوچک، عضوی از خانوادهی شش نفره میباشد که شامل پدر و مادر و برادرش، "شارل" و دو خواهران بزرگترش میباشد. وی سه سال اول زندگی خود، را همراه با دایهاش، در روستایی دورافتاده سپری میکند؛ بدون اینکه هیچکدام از اعضای خانوادهاش، حتی برای یکبار به دیدنش بروند. تا اینکه والدینش تصمیم میگیرند، او را به منزل بازگردانند.
فلیکس حتی پس از بازگشت به خانه، مورد توجه، قرار نمیگیرد. بالعکس مدام با سرزنشها و سرکوبهای متعدد مواجه میشود. رفتار خانواده، با او همچون بیگانگانی بیرحم و بیعاطفه است. گویی با این خانه و ساکنانش، هیچ ارتباط و نسبتی ندارد؛ موضوعی که فلیکس، با وجود سنوسال کم خود، کاملا متوجه آن میشود.
پسر قصه، پس از ورود به مدرسه و آغاز دوران ابتدایی نیز به دلیل بیتوجهیهای خانوادهاش و عدم برخورداری از پوشش و اغذیهی مناسب، از جانب همکلاسیهای خود مورد تمسخر قرار میگیرد. بنابراین جهت سرکوب خشم و عقدههای درونی خویش، به جنگ و نزاع با دانشآموزان میپردازد. در نتیجه به محض فراگیری سواد خواندن و نوشتن، با دستور مادر، به "پونلووا" فرستاده میشود؛ مرکزی آموزشی که زیرنظر کشیشان فرقهی "اراتوار" اداره میگردد.
اقامت فلیکس در این مرکز، هشت سال به طول میانجامد؛ هشتسال دوری و جدایی از خانواده بدون اینکه حتی یکبار آنها را ملاقات کند. این موضوع فلیکس را به نوجوانی افسرده و تنها مبدل میسازد. سپس، مجددا از خانواده دور گشته و به موسسهای دیگر، در پاریس سپرده میشود. در طی این دوره نیز، والدینش، پول اندکی را در اختیارش قرار میدهند؛ پولی که حتی برای تامین غذا و پوشاک او کافی نیست. این رفتارهای غیر قابل تحمل و زننده، همچنان از جانب خانوادهی فلیکس، ادامه مییابد؛ موضوعی که تاثیری عمیق بر آینده و روابط و احساسات عاشقانهی او میگذارد.
برشی از متن کتاب زنبق دره
روز دیگر که وارد سالن شدم او را در آنجا تنها یافتم، لحظهای به من نظر دوخت، و در حالی که به من دست میداد، گفت:
- پس دوست ما همواره بیش از آنچه باید مهربان خواهد بود؟
چشمانش نمناک شد، از جا برخاست و سپس با لحن تضرع و نومیدوار گفت:
- دیگر برایم از این نامهها ننویسد!
آقای دومورسوف سر به راه و مهربان بود. کنتس شهامت خود و پیشانی صاف خود را بازیافته بود؛ ولی رنگ رخسارش از دردهای دیروز که تسکینیافته اما خاموش نشده بود خبر میداد. هنگام عصر، در حالی که میان برگهای خشک خزانی که زیر پای ما صدا میکرد گردش میکردیم، به من گفت:
- درد بی پایان است، اما شادی حدی دارد.
و این گفته از رنجهای او، که بدین وسیله آن را با خوشیهای زودگذر خود مقایسه میکرد، پرده برمیداشت. به او گفتم:
- از زندگی بد نگوئید: شما از عشق بیخبرید، و حال آنکه لذتهایی در بردارد که تا آسمانها پرتو میافشاند.
گفت:
- ساکت شوید، نمیخواهم با آن سروکاری داشته باشم. یک نفر گروئنلاندی در ایتالیا ناچار هلاک میشود! من در کنار شما آرام و خوشبختم، میتوانم همهی اندیشههایم را به شما بگویم؛ اعتماد مرا از بین نبرید. برای چه پارسایی کشیشان و جاذبهی مردان آزاد نباید در شما باشد؟
دست او را روی قلب خود که به شدت میطپید نهادم و گفتم:
- شما قادرید جام شوکران را هم به من بخورانید.
دست خود را چنان کشید که گوئی درد شدیدی احساس کرده است. فریاد زد:
- باز هم! پس میخواهید حتی این لذت اندوهبار را از من بگیرید که دیگر نتوانم زخم خون چکانم را با دست دوست پاک کنم؟ بر درد و رنج من نیفزائید، شما که از همهی آن خبر ندارید! دردهای نهانیتری است که فرو خوردن آن دشوارتر است. شما اگر زن بودید میفهمیدید که یک روح سرکش از اینکه میبیند با وی دلسوزیهائی دارند، که گرچه خاطرهی هیچ آزادی را نمیزداید، اما به گمان خود میخواهند همه را با آن جبران کنند، دچار چه اندوه و بیزاری میشود. بله، چند روزی با من خوشآمد خواهند گفت، درصدد خواهند بود که خطاهای خود را بخشوده و معذور...
کتاب زنبق دره اثر اونوره دو بالزاک با ترجمهی م. ا. بهآذین توسط انتشارات فردوس به چاپ رسیده است.
- نویسنده: اونوره دو بالزاک
- مترجم: م. ا. بهآذین
- انتشارات: فردوس
نظرات کاربران درباره کتاب زنبق دره | اونوره دو بالزاک
دیدگاه کاربران