loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب فرجام - محمدسعید میرزایی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب مجموعه غزلیات فرجام، سروده محمدسعید میرزایی در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

"محمد سعید میرزایی"،در سال 1355 در کرمانشاه متولد شد و فارغ التحصیل دکتری در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی مشهد است او غزل‌سرایی نوگراست و در زمینه های مختلفی غیر از غزل سرایی فعالیت داشته است چندین مجموعه برای کودکان سروده و اشعار شناخته شده ای در حوزه ی مذهبی دارد ، ترانه سرایی هم از دیگر دغدغه های اوست؛ در دو دهه اخیر آثار تغزلی او را با عناوینی چون "مرد بی‌مورد" و "درها برای بسته شدن آفریده شد"، شاهد بوده‌ایم. با وجود چنین آثاری، شعر دوستان می‌توانند غزلیاتی مدرن و نو را شاهد باشند که هم‌چون اثر حاضر، جهان امروز شاعر در آن روایت می‌شود. "فرجام" حاوی 26 عنوان شعر در قالب غزل می‌باشد که بیشترین ملاک و مبنای آن تکیه بر محتوا و درون‌مایه تغزل است نه شکل و قالبی غزل‌گونه به سبک کلاسیک؛ بلکه در زمینه فرم و شکل، ایده‌های جدید و جالبی به نمایش گذاشته شده که در اشعار مختلف "فرجام" قابل مشاهده‌اند. با این همه وزن عروضی اشعار "فرجام" متنوع بوده و توانسته مضامین مدّ نظر شاعر را به خوبی بنمایاند.


فهرست


قبل - از - در - آغاز
  1. همیشه دوست‌تان دارم / شبیه حافظه کودکی که مادر خود را ...
  2. غروب بود، تو بودی، تو مهربان بودی، برای مرگ، خیالم چه‌قدر راحت بود
  3. چه خوشبختی کوتاهی، کنارت بودن و رفتن
ادامه پیدا کرد این دهان توست
  1. تمام شهر پر از حس کنترل‌شدگی، تمام راه پر از ترس دوربین‌ها بود
  2. تو ای جزیره در آب رفته! من شوقم، برای دیدن دنیایت از تو بیشتر است
  3. با قلب نیم‌سوخته پانسمان شده
  4. مطالعات اخیر دلم نشان داده‌ست / که از کتاب جهان جاودان‌تر هستید
  5. تویی تو ترجمه هر چه «دوستت دارم» و هر چه «عشق منی»، هر چه «بی‌تو می‌میرم»
  6. و این تویی که غریبانه بازمی‌گردی
  7. زن ستاره‌شناس فضانورد جوان! کنار خستگی این شهاب سرد بمان
دربست
  1. برو برای خودت از طبیعت عکس بگیر
  2. تو روفتی و سفر روزهای بعد از تو / هزار پله تاریک رو به پایین بود
  3. من حتم دارم مهربان من! یک روز حتماً می‌رسی حتماً
  4. تو فیلم‌نامه نویسی - تو کارگردانی - تو یک ستاره محبوب سینمایی تو
  5. نمی‌گویم همین شب‌های ابرآلود برگردی
ناخدای پیر
  1. تو چشم‌های منی پس مرا نمی‌بینی
  2. خودت برگرد! من دیوانه‌ام! من با تو می‌مانم!
  3. خودت قبول کن اصلاً!
  4. پس از من یاد یک انسان همیشه با تو خواهد بود
  5. ای از همیشه آمده و مهربان شده
  6. گل سرخ تو بودم زود چیدی بی‌سرم کردی
  7. همیشه بیشتر از قبل دوستت دارم، همیشه بیشتر از پیش عاشقت هستم
  8. تو ای مخاطب فرضی اولین غزلم! چه شد که آخر رؤیای من شدی بانو؟
  9. به کافه آمدی و کافه پرمخاطب شد
فرجام و تنهایی ... ای!
  1. سلام! عاشق پیر تو بانوی جنگل!
  2. همیشه تو نبودی من برایت خودکشی کردم

برشی از متن کتاب


قبل - از - در - آغاز یک غزل در انتهای شب، یک غزل در جست‌وجوی من یک غزل در ذهن تو مانده، تا ابد در آرزوی من یک غزل - در آن اتاقی سرد - در ته تاریک ذهن توست: این: منم در خاطرات تو - این: تو هستی روبه‌روی من! یک غزل در آن اتاقی سرد، با هزاران صندلی در آن تا بیایی با هزاران نام - از هزاران زن به سوی من یک غزل که در صدای تو ، تا ابد در قلب من جاری‌ست یک غزل که با صدای تو، دائماً در گفت‌وگوی من یک غزل در ذهن من - در تو - در خودش - در جست‌و جوی توست! این غزل در انتظار من، این غزل در آرزوی توست   یک همیشه دوست‌تان دارم / شبیه حافظه کودکی که مادر خود را و یا شبیه زنی غمگین / که عکس سوخته خاطرات شوهر خود را همیشه دوست‌تان دارم / ولی نه مثل برادر، شبیه دختر پاکی نگاه دوخته بر زندان / شکوه لحظه آزادی برادر خود را همیشه دوست‌تان دارم / نه مثل مادر دلواپسی به خاطر فرزند که مثل یک پدر عاشق / بغل گرفته در آیینه عکس دختر خود را به پیشواز تو می‌آیم / هزار مرد جوان می‌شوم در آینه‌هایت و عاشقم هیجانت را / شبیه تازه عروسی نگاه همسر خود را به احترام تو خواهم ماند / به عشق یک ژنرال کهن به پرچم خاکش و با نجابت یک سرباز / به قیمت نفس خویش حفظ سنگر خود را تو هیچ‌گاه نخواهی رفت / و هیچ وقت فراموش‌تان نمی‌کنم آسان - که پیرمرد کبوتر باز / وداع خاطره آخرین کبوتر خود را و مثل کامیونی خسته / نگاه آخر راننده قدیمی خود را و ناخدایی بغض‌آلود / که مرگ کشتی پیر بدون لنگر خود را همیشه دوست‌تان دارم / به ناامیدی سلطان خسته‌ای که سرانجام نه تاج و تخت، که بگذارد / به پای «دوست‌تان دارم» خودش، سر خود را همیشه دوست‌تان دارم / تو مثل ماه - مهاراجه مسافری و من شبیه باربری بدبخت / که چارچرخه خود کرده است پیکر خود را غم تو قلب مرا کشت آه! / شبیه ترکمن خسته‌ای که یک شب برفی اسیر گردنه یخ ماند / و از گرسنگی‌اش کُشت اسب لاغر خود را و آخرین سامورایی ... / که باخت بر سر عشق آخرین مبارزه‌اش را و چاک زد رگ قلبش را / و دفن کرد برای همیشه خنجر خود را غم تو قلب مرا کشت آه! / هزار آرزویم را چونان خلیفه مجنون که در برابر یک زن سوخت / حرم‌سرای کنیزان سیم‌پیکر خود را همیشه دوست بمان با من! / خدای معبد گل‌های مریم! آینه عشق نه چون الهه بی‌رحمی / که بی‌مؤاخذه کشت آخرین پیمبر خود را مرا مخواه که برگردم! / شبیه کاهن پیری که ناامید شد از خویش و تکه تکه در آتش سوخت / درست در شب مرگش بت ستمگر خود را بمان به خاطر یک عاشق / - برای خاطره‌ای که همیشه دوست‌تان داشت و شاعری که دلش را داد / و عاشقانه‌ترین شعرهای دفتر خود را و کیست شاعر عاشق؟ / یک - خبرنگار که در لحظه اصابت موشک به یک عروسک جامانده / - رساند پیکر در خاک و خون شناور خود را یگانه دوست! بمان با من! / به پاس باور یک عشق تا همیشه بمانم و عاشقان جهان را هیچ / مخواه آن که ببینند مرگ باور خود را...

شاعر: محمدسعید میرزایی انتشارات: چشمه



نظرات کاربران درباره کتاب فرجام - محمدسعید میرزایی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب فرجام - محمدسعید میرزایی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل