کتاب مجموعه شعر همه چیز عادیست، اثر مجید رفعتی در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
همان طور که از نام این دفتر بر میآید، همه چیز در اشعار این اثر عادی است، از آن جهت که تمام مضامین اجتماعی و عاطفی که اغلب به صورت عادی و پیش پا افتاده برای مخاطب به نظر میآیند، با نگاه شاعرانه" مجید رفعتی"، شکل و رنگ شعر به خود گرفتهاند." رفعتی"، با پختگی و مهارتی که در شعر به دست آورده توانسته از طریق بازی با کلمات و ایجاد موقعیتهای ناب، اشعاری بیافریند که قابلیت و ارزش بارها و بارها خوانده شدن را داشته باشند. اشعار این دفتر، تماماً کوتاه و سادهاند اما قابل تأمل و تفکر. معضلات جامعه، مضامین اجتماعی و حتی سیاسی در همین اشعار بسیار کوتاه به خوبی بیان شدهاند و توانسته با ایجاد ارتباط خوبی با مخاطب، طیف وسیعی از افراد را به خود جذب کند. گفتنیست مجید رفعتی، متولد سال 1342 ش. بوده و عضویت هیئت علمی دانشگاه کرمان را در کارنامه دارد. "دوئل دو صندلی خالی" عنوان اثر دیگری از" رفعتی "میباشد. اشعار در "همه چیز عادیست"، تحت دو عنوان "زیر آسمان" و "زیر سقف" از هم تفکیک شدهاند. بخش اول، 104 شعر و در بخش دوم، 53 مورد به چشم میخورد. لازم به ذکر است دفتر شعر "همه چیز عادیست" به زبانهای ایتالیایی و فرانسوی نیز ترجمه شده است.
فهرست
زیر آسمان زیر سقف یادداشتها
برشی از متن کتاب
1 کاش زودتر به دنیا آمده بودم خیلی زودتر تا با تقدیر دوست میشدم 2 تصمیمهایم را در خاک میگذارم مثل دانههایی برای کاشتن یا جسدهایی که گندشان بالا آمده است؟ 3 فکر میکرد شیر سلطان جنگل است پیش از آنکه صدای گلوله را بشنود 4 میدانم به مقصد میرسم مثل قطاری که از ریل خارج شده است 5 مادرانه میلیسد پلنگ دهان خونین تولههایش را پس از دریدن خرگوش 6 کاش چراغی روشن بود عدالت تا خورشیدی که هرگز طلوع نمیکند 7 دیگر نمیگذارم آرمانهایم آرام آرام پرپر شوند آنها را در نطفه خفه میکنم 8 یک لحظه برمیگردم ومیبینم همه کسانی که پشت سر من بودند روبهروی من قرار گرفتهاند 9 هنوز در عصر حجر زندگی میکنیم اما با خانههای شیشهای 10 سرنوشت میتواند آیا نوشتههایش را پاک کند از پیشانی من در میانسالی؟ 11 دلهره پدر بودن دلهره عظیم پیامبری که خود به خدایش ایمان ندارد 12 آیا ممکن است دو پرنده ناشناس از دو سمت زمین به یک مقصد پرواز کنند؟ 13 ماتم زده به مجلس عزای هم میآیند شکارچیانی که خود شکار یکدیگرند 14 دست به آسمان برداشته جنگل بیاعتنا به گلولههایی که در آن شلیک میشود 15 خنجری است که خونهای خشکیدهاش را با خون تازه میشوید: انسان 16 جاذبه پوسیدگیست زمین برای میوه رسیدهای که به آرزوهایش نرسیده 17 دو پرنده از کنار هم میگذرند بیآنکه بدانند روزی جوجههای یک لانه بودهاند 18 دور سپیدار جمع شدهاند علفها فکر میکنند دستش به آسمان میرسد 19 آنکه آدم کُشت را نباید کُشت وگرنه تبدیل میشوی به آنکه آدم کُشت 20 دلیل جنگ هفتاد و دو ملت افسانه دیدن حقیقت بود نه عذر ندیدن آن 21 حقیقتها چشمبسته فریاد میزنند اما واقعیت فقط نگاه میکند بیآنکه چیزی بگوید 22 عدالت به مادری مهربان میماند که پیش از به دنیا آمدن مرده بود 23 خاموشترین چراغ را روشن میکنم و در رویایی شگفت خوشبختی همگان را میبینم 24 سایهها در سکوت انکار میکنند دروغ را که مثل روز روشن است 25 آسمان را روی سرشان گرفتهاند و به قبرستان میبرند درختان 26 چه قدر غروب وجود دارد در یک روز وقتی دلت چون آسمان همه زمین را در بر میگیرد 27 فکر میکنم به همه آرزوهایم رسیدهام وقتی وقتی از همه آرزوهایم دست برمیدارم 28 چکه چکه فرو میچکد از ثانیه شمار ساعتهایمان اشک پنهان آدمهایی که نمیشناسیم 29 کلیدی داشتم بر دیوار خانهام که میتوانستم با آن خانه دیگران را روشن کنم 30 شاید جهانی بدتر داشتیم اگر گلولههای اشک به جای فرو ریختن شلیک میشدند 31 سنگ بر اندام درختی میزنند که چرا عریان شده بود در زمستان پیش از بهار 32 میگوید: با این همه چاقو و این همه آدم نمیتوانی قاتل باشی؟ میگویم: میتوانم اما نیستم میگوید: دلیل بیاور 33 وجود ندارند شغالهایی که شغال نباشند بسیارند اما آدمهایی که آدم نیستند 34 نه خیلی خوب وجود دارد و نه خیلی بد همه چیز عادیست مثل کثافت 35 سرش زده بود بیرون از زیر پای کلماتی که داشتند لهش میکردند سکوت را میگویم 36 ناخنهایم را میکشد از سقف آویزانم میکند و به صورتم مشت میکوبد روزمرگی 37 باید افسوس خورده باشد خورشید که چرا نتوانست غروب کند در لحظه مردن تو
(مجموعه شعر) شاعر: مجید رفعتی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب همه چیز عادی ست - مجید رفعتی
دیدگاه کاربران