کتاب کودکستان آقا مُرسل ( گردان قاطرچی ها _ جلد دوم ) نوشته ی داوود امیریان توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است.
این کتاب یکی از بهترین راویان خاطرات و اتفاق های هشت سال دفاع مقدس است که با بیان طنز گونه و بسیار جذاب، ماجراهای اتفاق افتاده برای رزمندگان یکی از گردان ها به نام " گردان بلال " را تعریف می کند. روزی که گروهان با نظم در میدان خاکی صبحگاه به صف ایستاده بودند، آقا مرسل، فرمانده گردان، خبر مهمی را به آن ها می دهد. همه با شور و کنجکاوی به او چشم دوخته اند که آقا مرسل برایشان می گوید، با مشورت فرماندهان گردان تصمیم گرفتیم یک یگان ویژه در گردان تشکیل بدهیم. وظیفه این یگان خیلی مهم است و فقط افراد خاص با شرایط ویژه برای عضویت در این گروه انتخاب می شوند. همه تصور می کنند قرار است کار های ویژه انجام دهند اما با اعلام اسامی مشخص می شود که...
برشی از متن کتاب
سیاوش هنوز عزادار و دلگیر نمرات تک هفته های قبل بود که ماجرای صبحگاه آن روز خاص باعث شد قاطی کند و دست به شورش بزند. در مراسم صبحگاه، سیاوش در خودش فرورفته بود و برای آینده برنامه ریزی می کرد که چه طور از پس درس و امتحان بربیایید. قرائت قرآن با صلوات جمع پایان یافت. نوجوانی خندان در جایگاه ایستاد و گفت: برای سلامتی رزمندگان دلیر و درس خوان کودکستان آقا مرسل، یک صلوات محمدی پسند بفرستید. صلوات همراه با خنده و شادی فرستاده شد. فقط بچه های یگان ویژه بودند که با دلخوری به نوجوان شنگول و به بعضی هم گردانی ها چشم غره می رفتند. ده. دوازده رزمنده نزدیک جایگاه در چند صف مرتب ایستادند و آماده ی خواندن سرود شدند. نوجوان شنگول، درحالی که چشم از نیروهای یگان ویژه بر نمی داشت، گفت: امروز به مناسبت میلاد با سعادت امام حسین و به افتخار سلحشوران یگان ویژه تصمیم گرفته ایم یک سرود مخصوص اجرا کنیم. حسین نجفی با صدای خفه به علی گفت: این بدمصبا می خوان خون به جیگر ما کنن. علی گفت: آقا مرسل اجازه نمی ده. الکی که نیست. نوجوان شنگول، مثل رهبر ارکستر موسیقی، دو دستش را رو به گروه سرود بالا برد. هم زمان با پخش موسیقی از یک پخش صوت کهنه و قدیمی دستان رهبر سرود شروع به تکان خوردن کرد و قلب سیاوش به دهانش آمد. _ مدرسه ی موش ها: ک مثل کپل، صحرا شده پر ز گل، گ مثل گردو، بنگر به هر سو، ب مثل بهار سیاوش آه سوزناکی کشید و سرش را پایین انداخت. دانیال صورتش را در پنجه هایش پنهان کرد تا کسی غم و غصه اش را نبیند. رستم و سهراب دندان قروچه کنان فکر می کردند که به کدام یک از اعضای گروه سرود حمله کنند. حسین نجفی مجسمه شده و هاج و واج به گروه سرود خیره مانده بود. حتی فرماندهان هم می خندیدند. فقط آقا مرسل بود که به زحمت جلوی خنده اش را گرفته و به دوردست ها خیره شده بود. _ آ مثل آواز، قصه شد آغاز در پایان سرود رزمنده ای فریاد کشید: برای سلامتی نوگلان کودکستان آقا مرسل، یه بار دیگه صلوات بفرست. سیاوش طاقت نیاورد و به طرف چادر دوید. دانیال هم پشت سرش شروع به دویدن کرد...
فهرست
چریک های یگان ویژه سرت را بدزد رفیق گردان بلال، گروهان ذرت، دسته ی پف فیل به دادم برس رفیق امشب شب مهتابه هفت خوان رستم بدون سهراب یا تکاوران تشنه به خون آدم بی عشق و تنبون بی کش من اسپارتاکوس هستم می خواهم زنده بمانم یا آش نخورده و دهان سوخته رئیس بزرگ یا شورش بی دلیل دوستان خداحافظی نمی کنند خداحافظ رفیق اژدها وارد می شود ما همه داداشیم یا خاطره ای فراموش تشنه لب چشمه یا دیر رسیدیم رفیق سلحشوران دشت لاله ها رقص کنان باید رفت فصل عملش فرزندان ایرانیم بلوچ گریه نمی کند اسماعیل همان دریا بود
(گردان قاطرچی ها - جلد 2) نویسنده: داوود امیریان انتشارات: کتابستان معرفت
نظرات کاربران درباره کتاب کودکستان آقا مُرسل (گردان قاطرچی ها 2)
دیدگاه کاربران