دربارهی کتاب مسابقهی بزرگ در کتابخانهی آقای لمونچلو
شخصیتهای اصلی قصه، "کایل کیلی" و "آقای لمونچلو" هستند. کایل، پسری باهوش و مهربان میباشد که به بازیهای فکری علاقهی فراوانی دارد. لمونچلو نیز، مردی بسیار ثروتمند و خلاق است. او صاحب شگفتانگیزترین کتابخانهی فوق پیشرفتهی دنیا میباشد؛ کتابخانهای که لمونچلو آن را شخصا و با استفاده از ثروت خود، در شهر "الکساندریاویل" بنا کرده است. کایل و دوستانش، "میگوئل فرناندز"، "آکیمی هیوز" و "سیرا راسل"، عضو همین کتابخانه هستند.
"چارلز چیلینگتون"، دشمن دیرینهی کایل نیز، از جمله اعضای کتابخانهی لمونچلو است. پسری خبیث و بدجنس که اصلا لمونچلو را دوست ندارد. او و والدینش همواره در تلاشند که این مرد را از شهر بیرون کنند. اما هنوز نتوانستهاند که به آرزوی قلبی خود، جامهی عمل بپوشانند.
لمونچلو با کمک و همراهی سایر کارمندان خود از جمله، آقای "چت ریمو"، بازیهای فکری خلاقانهای را میسازد؛ بازیهایی بسیار هیجانانگیز که میتوان آنها را در داخل هر مکان سرپوشیدهای انجام داد. "برادران کرینکل"، رقیب شغلی آقای لمونچلو هستند. آنها، مالک یک کارخانهی بازیسازی بزرگ میباشند. اما تاکنون موفق نشدهاند که در زمینهی شغلی خود، از مرد قصه سبقت بگیرند.
داستان از جایی آغاز میشود که لمونچلو جهت انجام دور آزمایشی جدیدترین طرح بازی خود، از کایل و دوستانش و همچنین چارلز چیلینگتون طلب یاری میکند. وی پس از انجام آزمایش ابتدایی، از بازی خود رضایت کاملی بدست میآورد. غافل از اینکه، در آیندهای نه چندان، دشمنانش، او و بازی جدیدش را با مشکلات فراوانی مواجه خواهند کرد.
بخشی از کتاب مسابقهی بزرگ در کتابخانهی آقای لمونچلو
کایل و آبیا در اوهایو که از هواپیما پیاده شدند، دیدند دو کتابخانهی سیار توی محوطهی پارکینگ فرودگاه منتظرند.
جسیکا، رانندهشان در دور اول مسابقه، پشت ماشینش نشسته بود و داشت زیپ کولهپشتیای را میبست که کاترین و الیوت جا گذاشته بودند تا بتوانند زودتر برسند به جت آقای لمونچلو.
جسیکا دید که کایل دارد نگاهش میکند.
با لبخند گفت: «ساندویچهاشون رو جا گذاشتن. من هم دارم از گرسنگی ضعف میکنم!»
کایل که هنوز احساس غرور میکرد گفت: «خب بهتره چند تا تکه براشون بذاری. فکر نکنم هواپیمای ملخیشون مجهز به سرآشپز و غذاهای لذیذ باشه. خیلی شانس آورده باشن، نهایتا یه بستهی کوچک بادومزمینی با یه نوشابهی قاتی با آب گیرشون اومده!»
آبیا گفت: «شاید باید یهکم از اون کلوچههای شکلاتی تازهمون براشون نگه میداشتیم.»
بعد به همدیگر نگاه کردند.
هر دو با هم گفتند: «نهههه.»
خندیدند و سوار کتابخانهی سیارشان شدند.
کایل گفت: «سگ دیووونه، برگرد کتابخونه. فکر کنم نیازی هم نیست عجله کنی. اون یکی تیم احتمالا الان یه جایی بر فراز کارولینای شمالیه!»
کایل و آبیا از پلههای کتابخانه بالا رفتند و از در گاوصندوقی بانک قدیمی رد شدند. آقای لمونچلو کنار آقای ریمو، خیالساز ارشد و دو مرد متشخصی ایستاده بود که با آن پیراهنهای یقهبلند و کت و شلوارهای پشمی و کلاههای لبهدار انگار از اوایل قرن بیستم آمده بودند.
کایل گفت: «سلام ارویل و ویلبر. شما دو تا درست عین مجسمههاتونین.» آبیا گفت: «ولی اونقدرها هم برنز نیستین.» چه باورتان بشود و چه نشود، آبیا داشت مزه میپراند. «شاید باید بیشتر آفتاب بگیرین.»
آقای ریمو زد روی رایانکش و گفت: «میتونیم تنظیمات این مورد رو تغییر بدیم.»
کایل گفت: «داره شوخی میکنه، مگه نه؟»
آبیا لبخند محوی زد و گفت: «معلومه. میترسم این نتیجهی زیادی گشتن با تو باشه، کایل کیلی.»
نیش کایل تا بناگوشش باز شد.
آقای لمونچلو گفت: «تبریکولانه. شما دو نفر اولین تیمی هستین که از سواحل حومهای کارولینای شمالی برگشتهاین به سرسرای داخلی بانک سابق شهر اوهایو. حقیقت جالبتون رو پیدا کردین؟»
آبیا گفت: «البته که پیدا کردیم، قربان.»
کایل گفت: «جانی مور فقط یه بچهی معمولی بوده که کنجکاویش اون رو بخشی از تاریخ کرده.»
«اون جوونترین شاهد از بین پنج شاهد عینی اولین پرواز برادران رایت توی اون روز سرد و پرباد ماه دسامبر سال 1903 بود...
کتاب مسابقهی بزرگ در کتابخانهی آقای لمونچلو اثر کریس گرابنستاین با ترجمهی شبنم حاتمی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: کریس گرابنستاین
- مترجم: شبنم حاتمی
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب مسابقه ی بزرگ در کتابخانه ی آقای لمونچلو
دیدگاه کاربران