درباره کتاب دری وری
کتاب دری وری داستان بلندی است که در ده فصل به روایت زندگی یک پیرمرد 94 ساله می پردازد. مهم ترین اتفاق در این روایت مرگ پیر مرد است که ناگهانی و دور از انتظار اطرافیان، در محیط بیمارستان رخ می دهد. فرزندان و خانوادهی او پس از پیگیر های بسیار، دچار اختلاف می شوند؛ عده ای از آن ها می گویند پیرمرد بر اثر سهل انگاری پزشک و کارمندان بیمارستان به قتل رسیده است و در صدد شکایت بر می آیند و گروه دیگر مرگ او را طبیعی دانسته و به دنبال برگزاری مجلس ترحیمِ آبرومند هستند.
تلاش های هریک از این گروه ها در خانواده، موقعیت های طنز گونه ای را ایجاد می کند که مشکلات و ضعف های نظام اجتماعی ایران را نشان می دهد. از سوی دیگر خرده روایت های زندگی اعضای خانوادهی این پیرمرد در خلال گیر و دار فوت پیرمرد، داستان را به گذشتهی دور می برد و ما را از سابقه خانواده پیر مرد آگاه می سازد. دغدغهی نویسنده، نشان دادن شرایط فرهنگی و نوع تفکر افراد، از طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی می باشد. زبان داستان طنز انتقادی است که می خواهد با خلق داستانی جذاب و شیرین به موانع موجود بر سر راه افراد در جامعه طعنه بزند.
برشی از متن کتاب دری وری
فرزند سوم سهراب صفتر بود. همین که پس از شنیدن خبر فوت پدر بزرگ و سایر ماجراهای بعدی سریع با شوهر عمه اش کامران خان تماس گرفته بود. «سلام کامران خان. من زنگ زدم بگم با شمام، با اونا نیستم.» «چی می گی صفتر؟! با کی هستی؟ با کی نیستی؟» «با بابام اینا نیستم. در واقع من طرفدار مرگ پدر بزرگ هستم.» «چی می گی صفتر؟ یعنی چی که طرفدار مرگ پدر بزرگی؟ این چه حرفیه؟!» «یعنی با فرضیه ی قتل که بابام گفته موافق نیستم. با شکایت هم موافق نیستم. در واقع شکایت رو کاغذ پاره ای بیش نمی دونم. خواستم از شما اعلام حمایت کنم.» کامران حوصله حرف های صفتر که اغلب آن هارا اباطیل می دانست، نداشت حق هم داشت، این که بعد از طهمورث و اردشیر اسم آدم بشود صفترطبعا دو قل عقب است.
این نام هم اختلافی بود میان هزار و یک اختلاف دیگر سهراب با همسر مرحومش. صفتر اسم پدر بزرگ همسر سهراب بود. آن ها بیست و دو سال پیش از هم جدا شدند و مادر بچه ها هنگام بازگشت از محضر طلاق حین رانندگی تصادف کرد و ده دوازده سال بعد مرد. به روایتی نتوانست چند صباحی را به فرو دادن آب خوش از گلویش بپردازد. بر سر نام گذاری فرزند سوم هم دعوای مفصلی با سهراب داشت که در نهایت سه گزینه پیش روی پدر بچه ها گذاشت، یا صفتر ( که اسم پدر بزرگ خودش بود)، یا غلام و یا جنید. در واقع دو اسم دیگر رد گم کنی هم نبود و صرفا برای در آوردن حرص سهراب عنوان شده بود. کامران لحظه ای این وقایع را در ذهن مرور کرد و با صدای الو الو ی صفتر به خود آمد.
(جهان تازه دم 7) نویسنده: ابراهیم رها ناشر: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب دری وری | ابراهیم رها
دیدگاه کاربران