کتاب جناغ آرزوها

درباره کتاب جناغ آرزوها 

کتاب، روایت داستان دخترکی به نام " جودی " است که هدفش برنده شدن در مسابقه ی دوی جشن شکرگزاری مدرسه و بردن جایزه ی بوقلمون است. جودی برای رسیدن به هدفش مدت هاست تمرین می کند و برادرش " استینک " را هم برای شرکت در مسابقه تشویق می کند. او می خواهد برای روز جشن لباس زائر بپوشد. او این کار را به خاطر زنی به نام " سارا جوزفا هیل " انجام می دهد که سی و هشت سال به رییس جمهوران وقت نامه می نوشت تا روز شکرگزاری را تعطیل کنند و بلاخره آبراهام لینکلن این کار را انجام می دهد.

استینک هم تصمیم می گیرد لباس فضا نوردی را به یاد " نیل آرمسترانگ " بپوشد. در این میان جودی رفتار رئیسانه به خود می گیرد و به برادرش زور می گوید. آن ها با هم دعوا می کنند و مادرشان برای تنبیه، از آن ها می خواهد، به مدت یک ساعت در اتاق هایشان بمانند و بیرون نیایند. آن ها در آن یک ساعت به کارهایشان رسیدند، ولی جودی آرام از اتاقش خارج شد و با مادربزگ تماس گرفت و از او خواست برای روز جشن بوقلمون نخرد، چون او بوقلمون را برایش خواهد آورد.

استینک هم با مادربزرگ تماس گرفت و به او گفت حتما بوقلمون بخرد چون جودی نمی تواند بوقلمون را ببرد. بلاخره جودی تصمیم می گیرد با برادرش صلح کند و تا پایان روز جشن شکرگزاری با هم دعوا نکنند، در عوض خوب تمرین کنند تا برنده ی مسابقه شوند. اما روز جشن....داستان روایتی ساده از زندگی یک خانواده و روابط یک خواهر و برادر است و برای گروه سنی " ج " مناسب می باشد.

برشی از متن درباره کتاب جناغ آرزوها 

ساعت 4:35 دقیقه بعد از ظهر، اتاق جودی جودی به دورو بر اتاقش نگاه کرد. یک ساعت! حالا یک ساعتِ تمام تک و تنها توی اتاقش چه کارکند؟ اسم این کار که استراحت کردن نیست. ناراحت کردن است! جودی با لباس نه - مبدلش درجا دویدن را تمرین کرد. موقع دویدن، به استینک فکر می کرد. رمبد. روی مخ ترین برادر دنیا. چرا استینک همیشه کلافه اش می کرد؟ ببین چه کار کرد. رفت و او را توی دردسر بزرگی انداخت. ساعت 4:35 دقیقه بعدازظهر،اتاق استینک استینک به دوروبر اتاقش نگاه کرد. یک ساعت! حالا یک ساعت تمام تک و تنها توی اتاقش چه کار کند؟ انگار که توی زندان باشد. البته، زندان توی بازی اِروپلی. از اینجا نرو. دویست دلار برنده شو. استینک با خودش گفت: " اسم این کار که استراحت نیست. ناراحت کردن است! " اگر جودی، معروف به خانم رئیس، اورا توی دردسر به این بزرگی نینداخته بود، همین الان می توانست برای خودش موز و ژله بخورد. ساعت 4:39 دقیقه ی بعدازظهر، اتاق جودی جودی با موشی دوز بازی کرد. جودی یک فصل کامل از کتاب نانسی درو را برای موشی تند خوانی کرد. وقتی جودی بافتنی انگشتی می بافت و پنج سانتی متر به زنجیر غول پیکرش اضافه می کرد، موشی روی پاهای او نشسته بود. ساعت 4:46 دقیقه ی بعد از ظهر، اتاق استینک استینک اخرین قطعه ی جورچین 253 تکه ای موتورسیکلتش را سرجایش گذاشت. استینک به قور قوری غذا داد. استینک با آسترو، سوپر قهرمانش بازی می کرد. استینک با آدمکی به اسم چارلی عروسک گردانی کرد و بدون اینکه لب هایش تکان بخورند، به جای چارلی حرف زد. اما کسی توی اتاقش نبود تا بشنود. ساعت 4:52 دقیقه ی بعدازظهر، اتاق جودی دیگر کاری نمانده بود جودی بکند به جز، تکالیف درسی اش. آن هم روز شنبه. جای شکرش باقی بود که تکالیف این هفته اش جالب بودند. جودی جعبه کفش را از زیر میز تحریرش بیرون آورد. او، جودی دمدمی، برای درس تعلیمات اجتماعی باید یک ماکت سه بعدی از مراسم شکر گزاری درست می کرد. او باید این کار دستی اش را دوشنبه تحویل می داد. معلمش، آقای تاد، قرار بود ماکت های سه بعدی بچه ها را روز مسابقات دو به نمایش ربگذارد و امتیاز بدهد. کاردستی جودی بوقلمون نداشت. زائر نداشت. کدو حلوایی هم نداشت. کاردستی اش ادمک های بلوطی ریزه میزه داشت! جودی روی میوه های بلوط،صورت کشید. آدمک های بلوطی اش، آبراهام لینکلن و ارادتمند شما، سارا جوزفا هیل بودند. برای سارا جی، یک کلاه بلوطی ریزه میزه درست کرد و برای آبراهام لینکلن هم یک کلاه سیلندری ریزه میزه. وقتی چسب کلاه ها خشک شد، جودی یک تقویم 1863 ریزه میزه درست کرد و دورِ آخرین پنجشنبه ماه نوامبر را خط کشید. یک نامه ی ریزه میزه نوشت، درست مثل نامه ای که سارا جوزفا هیل برای آبراهام لینکلن فرستاده بود. توی نامه از رئیس جمهور تقاضا کرده بود روز شکر گزاری تعطیل رسمی شود. و حدس بزنید چی شد؟ رئیس جمهور گفت ب.ل.ه، بله! یافتم! آقای تاد این را ببیند، حسابی ذوق زده می شود. نمره ی آ غول پیکری جلوی چشم های جودی رژه می رفت. ساعت 4:57 دقیقه ی بعد از ظهر، اتاق استینک دیگر کاری نمانده با استینک بکند به جز، تکالیف درسی اش. استینک ورقه ای را که خانم د به آن ها داده بود، از توی کیفش بیرون آورد. ده نکته ی واقعی در مورد بوقلمون بنویسید. 1- بوقلمون های وحشی روی درخت می خوابند. 2- جودی بوقلمون است. 3- هر بوقلمون حدود 5000 تا پر دارد 4- جودی بوقلمون است. 5- صدای بوقلمون وحشی مثل صدای قات،قات،قات است. 6- به زائده ی گوشتی زشتی که از پیشانی بوقلمون به سمت نوکش آویزان است، نوک آویز می گویند. 7- به لایه یا گوشت قلنبه و زشتی که از گردن بوقلمون آویزان است، غبغبک می گویند. 8- جودی نوک آویز است. 9- جودی غبغبک است. .1- جودی بوغلمون قات قاتی است. ساعت 5:12 دقیقه ی بعدازظهر، اتاق جودی جودی آهسته و بی سر و صدا لای در اتاقش را کمی باز کرد. دلش نمی خواست استینک سوپر جاسوس مچش را بگیرد. اگر گیر می افتاد، تنبیه می شد و باید مدت بیشتری توی اتاقش می ماند. جودی سرش را از لای در بیرون برد و به این سر و آن سر راهرو نگاه کرد. همه جا امن و امان بود! یواش و بی سروصدا از جلوی اتاق استینک رد شد و توی اتاق بابا و مامان رفت. گوشی تلفن را برداشت تا به مامان بزرگ لو تلفن کند. ساعت 5:13 دقیقه ی بعد از ظهر، اتاق استینک استینک به نظرش آمد از توی راهرو صدایی شنید. یواش و بی سر و صدا لای در اتاقش را کمی باز کرد. سرش را بیرون برد و به این سر و آن سر راهرو نگاه کرد. خبری از کسی یا چیزی نبود. حتی موشی هم نبود. استینک سرش را یک وری کرد تا خوب گوش بدهد. پیس پیس پیس پیس. صدای جودی را شنید که پشت تلفن پچ پچ می کرد! ای خائن! ای موذی! کی بهش کارت مرخصی از زندان را داده بود؟.....

فهرست

جناغ آرزوهارئیس، خانم رئیسپیمان نامه ی صلحسنگدان های بوقلمون پرندهمِری یک پیشی کوچولو داشتتوپ فوتبال یخ زده ی عجیباولین روز شکرگزاری