کتاب زندگی داستانی ای. جی. فیکری ترجمهی لیلا کرد
کتاب "زندگی داستانی ای.جی.فیکری" روایتگر زندگی افرادی است که عاشق کتاب و کتابخوانی هستند و بیشتر اوقات خود را صرف مطالعه میکنند.
شخصیت اصلی قصه، "ای.جی فیکری" نام دارد. وی مردی مجرد و چهل ساله است که همراه با دخترخواندهی نوجوان خود، "مایا،" زندگی میکند. خانهی این پدر و دختر، در جزیرهای کوچک و دورافتاده به نام "آلیس" قرار دارد. ای.جی، علاقهی زیادی به کتاب دارد اما هر اثری را نیز نمیپسندد. در واقع، به هنگام انتخاب یک کتاب، بسیار سختگیر و غیرقابل انعطاف میشود. وی صاحب تنها کتابفروشی جزیرهی آلیس میباشد؛ موسسهای کوچک که مشتریانی زیادی ندارد. در نتیجه، درآمد قابل توجهی را هم، نصیب ای.جی نمیکند.
مایا نیز، همچون پدرخواندهی خود، به کتابخوانی علاقهی بسیار زیادی دارد و با فراهم شدن کوچکترین فرصت، به مطالعهی انواع داستانهای نویسندگان مختلف میپردازد. وی علیرغم رفتارهای خشک و جدی ای.جی، ارتباط بسیار نزدیک و صمیمانهای با او برقرار مینماید. به طوری که از زندگی با او احساس رضایت میکند.
اصل ماجرا از روزی آغاز میگردد که "آملیا لومن"، پس از پشت سر گذاشتن مسافتی طولانی، وارد جزیرهی آلیس میشود. او زنی سیویک ساله و مجرد است که به عنوان نمایندهی فروش، در انتشارات "نایتلی" فعالیت میکند. هدف او از این سفر نیز، تحقق وظیفهی شغلیاش، یعنی فروش کتابها نایتلی به ای.جی میباشد. آملیا با امید کسب موفقیت در کار خویش، وارد کتابفروشی کوچک فیکری میشود و با ای.جی ملاقات میکند. اما با وجود تلاش فراوان، موفق به فروش هیچیک از کتابهای خود نمیشود. بنابراین ناامید و دلسرد، کتابخانه را ترک میکند. غافل از اینکه، همین دیدار مایوسکننده، زندگی او و ای.جی را به کلی تغییر خواهد داد.
برشی از متن کتاب زندگی داستانی ای. جی. فیکری
وقتی ایجی نه ساله بود، پدرش او را به یک مسابقهی بزرگ فوتبال برده بود. آنها کنار زنی نشسته بودند که در نیمهی بازی از او خواستگاری شده بود؛ صفحهی تلویزیون بزرگ نشانش داده و زن بله گفته بود. اما زن به محض شروع دور بعدی بازی بیوقفه گریه کرده بود. ایجی بعد از آن دیگر علاقهی چندانی به فوتبال نداشت.
«و شاید نمیخوام خودم هم خجالتزده بشم.»
مایا میپرسد: «پس بعد از مهمونی؟»
«بله، شاید؛ اگه شهامتش رو پیدا کنم.» به مایا نگاه میکند و میپرسد: «راستی، تو موافقی؟»
مایا سرش را به نشانهی تایید تکان میدهد و بعد عینکش را با بلوزش پاک میکند.
«بابا، من به آملیا جریان باغوحش درختی رو گفتم.»
«دقیقا چی بهش گفتی؟»
«بهش گفتم من حتی علاقهای به اونها نداشتم، و اینکه تقریبا مطمئنم که ما فقط برای دیدن اون به رودآیلند رفته بودیم.»
«برای چی بهش گفتی؟»
«چون چند ماه پیش آملیا گفت گاهی به سختی میشه از افکارت سردرآورد.»
«متاسفانه احتمالا درسته.»
***
نویسندهها اغلب شبیه عکسهایشان نیستند، اما وقتی ایجی لئون فریدمن را ملاقات میکند، اولین چیزی که به آن فکر میکند این است که او حقیقتا هیچ شباهتی به عکسش ندارد. لئون فریدمن توی عکس لاغرتر است، صورتش کاملا اصلاحشده و دماغش درازتر به نظر میرسد. اما لئون فریدمن واقعی چیزی بین ارنست همینگوی پیر و بابانوئل یک فروشگاه بزرگ به نظر میرسد: دماغ بزرگ قرمز، شکم گنده، ریش سفید پرپشت و چشمان براق. لئون فریدمن واقعی حدود ده سال از عکسش جوانتر به نظر میرسد. ایجی فکر میکند شاید فقط به خاطر اضافه وزن و ریش باشد. لئون فریدمن خودش را اینطور معرفی میکند: «لئون فریدمن، رماننویس معرکه.» بعد ایجی را مثل یک خرس در آغوش میکشد و میگوید: «از ملاقاتتون خوشبختم. تو باید ایجی باشی. اون دختری که توی نایتلی کار میکنه گفت از رمانم خوشت میاد. باید بگم که سلیقهی خوبی داری، البته حمل بر خودستایی نشه.»
ایجی میگوید: «جالبه که به کتابتون میگین رمان. از نظر شما رمانه یا کتاب خاطرات؟»
«اوه، خب، احتمالا این بحث تا دیروقت طول میکشه، درسته؟ نوشیدنی ندارین؟ همیشه کمی نوشیدنی، چنین مراسمهایی رو برام آسونتر میکنه.»
ازمی برای مهمانی چای و ...
کتاب زندگی داستانی ای. جی. فیکری اثر گابریل زوین با ترجمهی لیلا کرد در انتشارات کتاب کولهپشتی به چاپ رسیده است.
فهرست
بخش اول
برهی قربانی
الماسی به بزرگی ریتز
شانس اردوگاه خروشان
شناختن دنیا
مرد خوب سخت پیدا میشود
جستوخیز قورباغهی مشهور ولایت کالاوراس
دختران در چیراهنهای تابستانیشان
بخش دوم
گفتوگویی با پدرم
یک روز عالی برای موز ماهی
قلب رازگو
کله آهنی
از عشق حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم
کتابفروش
- نامزد بهترین رمان سال 2014 به انتخاب گودریدز
- نویسنده: گابریل زوین
- مترجم: لیلا کرد
نظرات کاربران درباره کتاب زندگی داستانی ای. جی. فیکری | گابریل زوین
دیدگاه کاربران