
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب رُمادی
کتاب "رمادی" روایتگر داستانهای کوتاه، طنز و در عین حال، پرمفهوم است که ماجراهایی جذاب را دربارهی یک سرزمین و ساکنان آن، برای مخاطب تشریح میکند.
تمامی حکایتهای کتاب، در رابطه با "رمادی" است؛ سرزمینی کهن و بزرگ که توسط پادشاهی پیر، اداره میگردد. شهروندان رمادی، افرادی سادهدل و مطیع هستند که از سالار خود پیروی میکنند. رمادی همواره با مشکلات و معضلات متعددی روبهرو میگردد؛ مشکلاتی که اغلب به بدترین شکل ممکن، برطرف میشوند. به عنوان مثال، در بخش اول کتاب، ماجرای بیماری پادشاه را میخوانیم؛ بیماریای که طبق ادعای سردار وزیران، درمانی ندارد و شاه را ضعیف و ناتوان نموده است.
سردار، عصبانی و ناراحت، با در دست داشتن شیشهای حاوی پیشاب پادشاه، به سوی عمارت چارهاندیشان حرکت میکند. عدهای از مردم شهر نیز، گریهکنان و پرسروصدا با او همراه میشوند و مدام روضههایی را در رابطه با اوضاع اسفناک سالار خود، زمزمه مینمایند. سردار، پس از رویارویی با چارهاندیشان، با اشاره به شیشه، وضعیت پادشاه را برای آنها شرح میدهد. سپس از ادعای فالگیر بزرگِ دربار سخن میگوید؛ طبق این ادعا، شاه باید به سرزمینهای دور و بیگانه سفر نماید تا شاید، به واسطهی معالجهی پزشکان آنجا، درمان شود.
اما، چارهاندیشان به دلیل خالی بودن خزانهی دولت با این پیشنهاد موافقت نمینمایند. تحت چنین شرایطی، شهر دچار آشوب میگردد. اکثر شهروندان، به حمایت از لزوم سفر درمانی شاه، میپردازند. در نتیجه، چارهاندیشان، بر خلاف میل خود، و جهت حفظ آرامش در رمادی، با این موضوع اعلام موافقت میکنند.
پادشاه که مدتهاست از سفر محروم مانده، پس از شنیدن این خبر، به شدت خشنود میشود. در واقع، بیماری او نیز، یک دروغ بزرگ بوده تا به واسطهی آن بتواند، رضایت چارهاندیشان را برای سفر خویش، جلب نماید؛ موضوعی که مردم سادهدل رمادی از آن آگاه نیستند.
برشی از متن کتاب رمادی
بیم دیوانگی میرفت * بیم جنون * که آن آدینهی آخر ماه، آکنده از عزایم شیطانی بود، سرشار از شورش و آشوب * در میدانگاه، شباهنگام مکتبیان دارالعلوم فریادزنان کتابهاشان را سوختبار آتشی سترگ کرده بودند * و نغمههای ممنوعهی فراموششدهای را دوباره میخواندند * دود و سرود در تمامی رمادی و سراسر برج پیچیده بود * حتی تا تالار عالیه * که هر آینه در آن، سالار میان جماعت وزیران و علامگان و رایزنان و تنی چند از سرداران خویش، ناسزاگویان قدم میزد * و هر از چند گاه بر یکی از آنان میچخید...
سپیدهدمان، گزمهها و قراولان با تخماقهای گران یورش آوردند * کوی و برزن در خون و ناله کفید * و سنگفرش میدانگاه... آه، هیچکس هیچکس را نبود * روزگاری کبود بود * روزگاری گزاف * و خشم در دلها انباره میزد * چونان رعدی نهفته در پلاس ابر * و هر چند فراشان ایستاده بر معابر، سکوت را پاس میدادند * اما بیم دیوانگی میرفت * بیم جنون * که نفرت چون خمرههای باروت در پستوها نهان بود...
... چهار روز پیشتر دیده بودند که چهار حمال، چهار کنج صندوقی سنگین را گرفته از کشتی سپیدی که تازه در لنگرگاه پهلو زده بود، پیاده کردند * همگان گمان برده بودند که همانا هوس تازهای است که سالار یا یکی از متعگانش در سر پرورانده است * اما نه، نه ... آن غروب دلگیر ناگاه آواز ضرب کوبههای طرب افشانش را از دریچههای برج در فضا پاشید * موزیقا * دلاویز و شورانگیز * موزیقا * سازوارهای از ترنم که بی هیچ نوازنده و مطربی، خود مینواخت * مینواخت: به هفت لحن و چهل آهنگ و هفتاد پرده * چندان که رقص را در کمرگاهشان مینشاند...
پس، از سراسر رمادی پیر و جوان، زن و مرد، انبوه انبوه در برج گرد آمدند * در تالار ضیافت * و در دهلیزها و سرسراها و پلکان پیچاپیچ * و در پهنای صحن میدانگاه، دورادور حوض سنگی * رقصان و پایکوبان * و اینک سالار ما بود که در حلقهی خاصگان و ندیمانی که از پس و پیشش نقل میپاشیدند و شیرینی نثار میکردند، و قراولانی که دستکزنان زیر چشم وجود ...
کتاب رُمادی به قلم آرش جواهری توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
فهرست
ازرق: دهلیز هشتم
آونگ: دهلیز دوازدهم
توتیا: دهلیز بیستوپنجم
آبا: دهلیز چهارم
زقوم: دهلیز ششم
پلشت: دهلیز پنجم
مذبح: دهلیز سیونهم
نزاح: دهلیز چهاردهم
موزیقا: دهلیز پانزدهم
هراسه: دهلیز بیستوششم
قناره: دهلیز سیوششم
فالش: دهلیز بیستم
هیس: دهلیز سیزدهم
اهطم: دهلیز شانزدهم
عفاف: دهلیز سیوسوم
قزح: دهلیز بیستونهم
شب: دهلیز بیستویکم
- نویسنده: آرش جواهری
- انتشارات: چشمه
مشخصات
- نویسنده آرش جواهری
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 3
- سال انتشار 1393
- تعداد صفحه 136
- انتشارات چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب رمادی | آرش جواهری
دیدگاه کاربران