دربارهی کتاب ماه بلند آسمان
کتاب "ماه بلند آسمان" از دسته کتابهای رمان کودک و نوجوان روایتگر داستان دخترکی به نام "الا" است.
الا یازده سال دارد و تحت سرپرستی مادربزرگ و پدربزرگش، در "کارولینای جنوبی" زندگی میکند. مادر الا، سالها پیش، جهت تحقق آرزوی دیرینهاش، خانوادهی خود را ترک کرده و برای همیشه، به بوستون نقل مکان نموده. آرزوی او فعالیت در عرصهی خوانندگی بوده؛ آرزویی که هماکنون به حقیقت پیوسته است.
الا، علاوه بر تحمل درد دوری از مادر، کوچکترین اطلاعی از هویت و شخصیت پدرش ندارد. به طوریکه حتی تاکنون، هیچ عکسی نیز، از او ندیده است؛ موضوعی که همواره ذهن الا را به خود مشغول میکند.
"هنری" و "مرنا"، پسرخاله و دخترخالهی الا هستند. آنها نیز همچون دختر قصه، نزد مادربزرگ و پدربزرگشان و کنار الا پرورش یافتهاند و لحظات خوشی را به اتفاق یکدیگر تجربه نمودهاند.
مرنا دختری چهارده ساله میباشد و تفاوت زیادی با دخترخاله و پسرخالهاش دارد. اما هنری، فقط یک سال از الا بزرگتر است؛ برخلاف مرنا، او رابطهی بسیار نزدیک و صمیمانهای با الا دارد. به طوری که بیشتر اوقات خود را با این دختر سپری مینماید. پدر هنری، دو سال پیش، به سپاه جنگ پیوسته و مدام برای پسرش نامه مینویسد؛ نامههایی که موجب خوشحالی هنری میشود.
اصل ماجرای داستان از یک تلگراف آغاز میشود؛ تلگرافی از جانب مادر الا که برای دختر قصه ارسال شده است. وی از الا دعوت میکند که دو ماه دیگر، به بوستون و نزد او برود. الا، به محض دریافت این خبر، بسیار شاد و خوشحال گشته و آن را با هنری در جریان میگذارد. غافل از اینکه با آغاز این سفر، وارد ماجراهایی تکاندهنده و غیرقابل پیشبینی خواهد شد.
بخشی از کتاب ماه بلند آسمان
بعد از تعطیلات سال نو، مامان سری به مدرسه زد و فرمهای مخصوص ثبتنام را گرفت. گفت: «میدونم که خیلی صبر کردی عزیزم، اما دیگه چیزی نمونده؛ فقط یهکم دیگه تحمل کن، باشه، دخترم؟»
از هیجان شنیدن این خبر سر از پا نمیشناختم. هنوز فرصت مناسبی پیش نیامده بود تا از مامان دربارهی بابا بپرسم. انگار همیشه عجله داشت و برای رفتن به کارگاه کشتیسازی دیرش شده بود، یا خیلی خسته بود و میخواست چرت بزند، یا وقت نداشت و باید زود خودش را به اجرا میرساند. وقتهایی هم که خانه بود و از خستگی نمینالید، هلن پیشمان بود. دلم نمیخواست در حضور هلن چیزی دربارهی پدرم بپرسم.
اما بالاخره یک روز صبح، وقتی از خواب بیدار شدیم، مامان سرحال بود. هلن رفته بود کارگاه اما مامان مجبور نبود برود سرکار.
در آشپزخانه، روی پیشخان، درست کنار سینک نشسته بودم و مامان داشت صبحانه درست میکرد که پرسیدم: «مامان؟ به نظرت تغییری نکردهام؟ بزرگ شدهام، نه؟» و پاهایم را تاب ندادم و صاف و شقورق نشستم تا شاید لحظهای دست از آشپزی بکشد و نگاهی بهم بیندازد.
گفت: «آره، اصلا باورم نمیشه اینقدر زود بزرگ شدی. خوشگلتر از همیشه. چشم رو هم بذارم واسه خودت یه خانم تمامعیار میشی.»
«مامان، گفتی بابام کالیفرنیا زندگی میکنه، آره؟»
نفس عمیقی کشید اما سرش را بالا نگرفت و تخممرغها را در ماهیتابهی داغ شکست.
سر تکان داد و گفت: «بله، کالیفرنیا زندگی میکرد، قضیه مال خیلی وقت پیشه. الان دیگه نمیدونم کجاست.» یخدان را باز کرد و گفت: «یهکم آب سیب مونده، میخوای؟»
گفتم: «بله، لطفا.»
بطری آبمیوه را روی پیشخان گذاشت و دو لیوان کوچک از کابینت بیرون آورد. گفت: «امروز باید بریم خواربارفروشی و قبل از اومدن هلن یهکم خرتوپرت بخریم. شاید هم بتونیم شام بپزیم تا وقتی اومد غافلگیرش کنیم. تو چی میگی؟ موافقی؟» اخم کرده بود و تندتند حرف میزد و مدام اینطرف و آنطرف میرفت. وسط حرفهایش زیر لب با خودش هم چیزی میگفت.
نمیدانستم از چه راهی باید وارد شوم و چطور باید سوالهایم را از او بپرسم.
«بابام دوست داشت تو خواننده بشی؟ با خوندنت مشکلی نداشت؟»
«راستش، نمیدونم. اونموقع که باهاش آشنا شدم تازه به خوانندگی علاقهمند شده بودم. جایی اجرا نمیکردم یا آواز نمیخوندم...
کتاب ماه بلند آسمان اثر کارین پارسونز با ترجمهی فاطمه طاهری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- نویسنده: کارین پارسونز
- مترجم: فاطمه طاهری
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب ماه بلند آسمان | انتشارات پرتقال
دیدگاه کاربران