دربارهی کتاب درنده باسکرویل
کتاب "درندهی باسکرویل"، رمانی پلیسی و جنایی است و داستانی پررمز و راز و هیجانانگیز را برای مخاطب شرح میدهد.
در این کتاب "شرلوک هولمز" و "دکتر واتسون"، شخصیتهای اصلی قصه میباشند. دو دوست صمیمی که همخانه نیز هستند و تمامی کارهای خود را با مشورت و همکاری یکدیگر انجام میدهند. شرلوک هولمز، مردی بسیار باهوش و زیرک است که به عنوان کارآگاه خصوصی در لندن فعالیت میکند. دکتر واتسون نیز پزشک نظامی بازنشستهای است که کنجکاوانه پروندههای هولمز را پیگیری مینماید.
ماجرای درندهی باسکرویل پس از مراجعهی "جیمز مورتیمر" به منزل هولمز و واتسون آغاز میشود. مورتیمر، پزشک روستایی است که در محلهای به نام "دارتمور" روزگار میگذراند؛ محلهای با افسانههای قدیمی و مخوف که تمامی ساکنان دارتمور به آن باور دارند.
"سر چارلز باسکرویل"، یکی از مردان سرشناس و ثروتمند دارتمور میباشد. او در همسایگی منزل مورتیمر زندگی میکند. وی، به طور ناگهانی و به طرز مشکوکی از دنیا میرود. تمامی اهالی دارتمور و همچنین مورتیمر، معتقدند که مرگ او ناشی از همان افسانهی مخوف است. بنا بر قانون، در آیندهای نزدیک، عمارت باسکرویل و تمامی اموال سر چارلز، به تنها وارث او واگذار خواهد شد؛ وارثی که خارج از کشور زندگی میکند و به زودی وارد دارتمور خواهد شد.
تحت چنین شرایطی، آقای جیمز نزد شرلوک هولمز آمده تا از او درخواست کند، پروندهی مرگ مرموز سر چارلز را مورد بررسی قرار دهد. عملی که مورتیمر آن را برای جلوگیری از آخرین وارث اسکرویل لازم و ضروری میداند.
بخشی از کتاب درنده باسکرویل
مرد روی تپهی سنگی
گزیدهی یادداشتهای شخصی من که فصل گدشته را تشکیل میدهد داستان مرا تا هجدهم اکتبر رسانده است، یعنی تا زمانی که سیر این وقایع عجیب به سوی سرانجام هولناکشان سرعت گرفت. رویدادهای چند روز پس از آن تا ابد در حافظهام نقش بسته است و میتوانم آنها را بدون مراجعه به یاداشتهایم در آن زمان بازگو کنم. به این ترتیب روایت خود را از فردای روزی پی میگیرم که طی آن دو واقعیت بسیار مهم برایم محرز شده بود: یکی اینکه خانم لارا لاینز ساکن کومب تریسی برای سرچارلز باسکرویل نامه نوشته و در همان مکان و زمان مرگش با او قرار ملاقات گذاشته بود؛ و دیگر اینکه مردی را که در خلنگزار مخفی شده بود میشد در کلبههای سنگی دامنهی تپهها پیدا کرد. با وقوف بر این دو واقعیت، احساس میکردم اگر نتوانم این مسائل مبهم را تا حدی روشن کنم، یا از نظر هوشی نقصان دارم یا بهقدر کافی شهامت ندارم.
فرصت نکرده بودم موضوعی را که شب قبل دربارهی خانم لاینز فهمیده بودم با بارونت در میان بگذارم، چون او و دکتر مورتیمر تا دیروقت شب مشغول ورقبازی بودند. ولی سر صبحانه کشف خودم را به اطلاعش رساندم، و از او پرسیدم که آیا مایل است همراهم به کومب تریسی بیاید. در آغاز، خیلی مشتاق بود که بیاید، ولی بعد که فکرش را کردیم، دیدیم اگر من تنها بروم ممکن است به نتایج بهتری نائل شوم. هر قدر به این ملاقات جنبهی رسمیتری میدادیم، اطلاعاتی که احتمال داشت به دست بیاوریم کمتر میشد. در نتیجه، با مقداری عذاب وجدان، سرهنری را در خانه گذاشتم، و برای انجام ماموریت جدیدم به راه افتادم.
به کومب تریسی که رسیدم، به پرکینز گفتم اسبها را به اصطبل ببرد، و به پرسوجو دربارهی بانویی پرداختم که برای تحقیق از او به آنجا رفته بودم. پیدا کردن خانهاش اصلا برایم دشوار نبود؛ این خانه در محل مناسبی واقع شده بود و اسباب و اثاثیهی خوبی داشت. مستخدمهای مرا بدون تشریفات به داخل خانه راهنمایی میکرد، و همین که وارد اتاق نشیمن شدم، بانویی که پشت یک ماشینتحریر رمینگتن نشسته بود با لبخند دلنشین و گرمی از جا پرید. ولی وقتی متوجه شد من غریبهام...
کتاب درنده باسکرویل به قلم آرتور کانن دویل و ترجمهی مژده دقیقی در انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب درنده باسکرویل
پیشگفتار
آقای شرلوک هولمز
نفرین باسکرویل
مساله
سر هنری باسکرویل
سرنخهای از دسترفته
سرای باسکرویل
استپلتنها از عمارت مریپیت
نخستین گزارش دکتر واتسن
نوری در خلنگزار
گزیدهای از یادداشتهای دکتر واتسن
مرد روی تپهی سنگی
مرگ در خلنگزار
دام
درندهی باسکرویل
مروری بر گذشته
- داستانهای شرلوک هولمز
- نویسنده: آرتور کانن دویل
- مترجم: مژده دقیقی
- انتشارات: هرمس
نظرات کاربران درباره کتاب درنده باسکرویل اثر آرتور کانن دویل
دیدگاه کاربران