کتاب باستاننامه:
این کتاب در واقع شرح زندگانی کوروش و داریوش است که به سان ستونهای امپراطوری هخامنشیاند، در قالب داستان و بر اساس روایات تاریخی که نویسنده به اذعان خودش، از منابع معتبر خارجی که منطبق بر کتیبهها و الواح به جای مانده از این دوران سراسر شکوه تاریخ ایران است؛ نگاشته شده. او دلیل داستانی بیان کردن کتابش را ماندگاری طولانی مدت مطالب در اذهان خوانده تا به این ترتیب جوانان ایرانزمین را با اخلاق و احوال و رفتار نیاکان باستانیشان آشنا نماید. شیوهی نگارش متن همانطور که بیان شد به زبان ساده و جذاب داستانگونه بوده که با توصیف جزئیات و شرح تمام آنها، هر صحنه را طوری مینمایاند که گویی خواننده به صورت عینی آن را میبیند. مکالمات بین شخصیتها به گونهای صورت گرفته که در عین داستانسازی اما به اصل واقعیات تاریخی صدمه نزند و کتاب را از مسیر اصلی خود که بیان تاریخ است، منحرف نسازد. در خلال بیان داستان، هرجا روایات تاریخی را از مورخان بیان داشته جهت عدم تداخل مطالب قصه، از واقعیات تاریخی، در پرانتز نقل روایت نموده و ارجاعات موجود در پاورقیها استناد نویسنده را به آثار تاریخی نشان میدهد. محور این داستان تاریخی که در باب زندگی کوروش کبیر و داریوش بزرگ است، بیان اقدامات و خدماتشان که در راه آبادانی ایرانزمین صورت گرفته، آداب و رسوم و وضعیت معیشتی مردم و در کل شرایط اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی حاکم بر آن دوران میباشد. مطالعهی این کتاب رمان تاریخی با موضوع جذاب خود، هم برای افراد تاریخدوست و هم برای رمانخوانان مفید و خواندنی مینماید.
برشی از متن کتاب
این پادشاه در جوانی قانع و کمتر گرد عیشونوش میگردید و بیشتر اوقات را صرف اداره امورکشور مینمود؛ ولی چند سالی است که به طور کلی طرز زندگانی را عوض کرده و پیوسته مست و مشغول عیش و عشرت است. کمتر اتفاق میافتد که به عرایض مردم رسیدگی کند و زمام کشور را در کف بیکفایت نخستوزیر خود میران گذارده و او هم نهایت ظلم و تعدی را دربارهی رعایا به عمل میآورد و بیم آن است که از شدت جور و ظلم او و کسان او انقلابی در کشور روی دهد. شاه ابداً نمیداند در کشور چه روی میدهد؛ زیرا که نخستوزیر اسباب سرگرمی او را کاملاً فراهم نموده است. گاه به شکار تفریح میکند و گاهی به جشن و بازیها وقت میگذراند و بیشتر اوقات را در اندرون سرگرم بادهی ناب و به عیش و طرب مشغول است. خلاصه بعد از نیمساعت از تپهای که در بالای سراپردههای شاهی بود؛ صدای شیپوری بلند شد و متعاقب آن نقاره و کرنای و سرنا و طبل و دهل یک دفعه به صدا درآمده؛ آغاز جشن اعلام گردید. در وسط دره محوطهی وسیعی را مسطح نموده و خاکهای نرم در آن زمین هموار ریختهاند؛ تا هنرمندان کمتر آسیب ببینند. در اطراف این محوطهی دایرهوار، دیواری مشبک از چوب و تخته کشیده شده و هنرمندان در پشت آن ایستادهاند. دهقانانی دیده میشوند که شاخ گاوهای زورمندی را با دست گرفته و منتظر وقت کارند. چوپانها در یک سمت محوطه ایستاده و قوچهای جنگی را دور از هم نگاه داشتهاند. شیربانان شاهی در گوشهای ایستاده و قلادههای شیران را در دست گرفتهاند. در پشت سر آنها صفوفی از چابکسواران ایستاده و به انتظار موقع اسبدوانی وقت میگذرانند. در دو سمت شمال و جنوب محوطه، دو دسته از پهلوانان ایستاده و دست بر سینه دارند. اولین بازی که به فرمان شاه شروع شد؛ کشتیگیری بود. به اشارهی شاه یک نفر از دستهی پهلوانان سمت شمال جدا شده آمد وسط میدان ایستاد و در مقابل شاه طوری سر فرود آورد که سرش به خاک سود. این پهلوان قوی هیکل، سینهی گشاده و بازوهای کلفت و بالایی متوسط دارد و چون حرکت میکند، تمام عضلات او مرتعش است. پس از فراغت از تعظیم و جبهه به خاک سودن، روی خود را به طرف پهلوانان سمت جنوبی محوطه نموده؛ دست راست را بلند کرد و این نشانهی طلبیدن مبارز بود. همان دم از دستهی جنوب، پهلوان تنومندی خارج شده، دست به پیشانی به طرف این پهلوان رفت، آنگونه که در آن زمان مابین خود معمول میداشتهاند، خلاصه همینطور آمد تا رسید به چند قدمی پهلوان اول و در وسط میدان چرخی زده، دست چپ را به دست پهلوان داده و دست راست را بر سینه گذارده؛ به طرف سراپردهی شاه رو آورد و جبین به خاک سود و بلند شد...
(شرح زندگانی کورش و داریوش) (ستونهای امپراتوری هخامنشی) نویسنده: علی محمد فره وشی انتشارات: سمیر
نظرات کاربران درباره کتاب باستان نامه | علی محمد فره وشی
دیدگاه کاربران