کتاب اسرار تمدن روم باستان:
این کتاب از دو فصل تشکیل شده است. فصل اول خدایان و افسانه های روم باستان، از جمله آئنیس، روموس و رومولوس را شرح می دهد. و در فصل دوم کتاب به تاریخ روم باستان از عصر پادشاهی و جمهوری تا بیداری در غرب و ادامهء امپراتوری روم شرقی می پردازد.موضوع کلی کتاب جامعهء رومی است که براساس طبقات کاملاً مجزا سازماندهی شده بود. این تقسیمبندی جامعه در ابتدای تاریخ روم، در حدود قرن ششم قبل از میلاد آغاز گردید. صاحب امتیازترین و قدرتمندترین شهروندان رومی اشراف بودند. در طبقه اجتماعی بعدی، اسب سوارها (اعضاء گارد سلطنتی) قرار داشتند. این گروه غالباً تجار ثروتمند یا صرافان (بانکداران) بودند. بخش اعظم شهروندان رومی، توده مردم بودند، که جزء فقیرترین شهروندان نیز محسوب میشدند مردم معمولی سرانجام توانستند تساوی سیاسی در مقابل اعضاء گارد و اشراف، را بدست آورده و حق رشد و ارتقاء تا مقام افسر ارشد نظامی و مشاغل دولتی، را بدست بیاورند. در پائین هرم نظام اجتماعی جامعه رومی نیز بردگان قرار داشتند، که سختترین و کم اهمیتترین کارها را انجام میدادند. رومیها از اسیران جنگی به عنوان برده استفاده میکردند. بردگان هیچ گونه آزادی و حق انتخابی نداشتند. زبان مشترک در سراسر امپراتوری روم، زبان لاتین بود. از قرن سوم قبل از میلاد، رومیها شروع به تشکیل امپراتوری خود کردند و تا پیش از پایان قرن دوم میلادی موفق شدند بیشتر نواحی غرب اروپا، شرق نزدیک و شمال آفریقا را تحت کنترل خود درآورند. موفقیت امپراتوری روم در نتیجه استفاده از لژیونهای بسیار ورزیده و تعلیم دیده و نیز مدیریت بسیار موثر آنها بود که از مرکز پایتخت رم، به خوبی کنترل میشد.در سال 27 قبل از میلاد، اکتاویان با عنوان افتخاری آگوستوس سزار، به عنوان نخستین امپراتور روم برگزیده شد. اگوستوس، که به مدت 40 سال بر امپراتوری روم حکومت کرد، مسئولیت اداره آن را با مجلس سنا (گروهی از مستولین اداره کننده روم)، تقسیم کرد. او از ارتش روم یک نیروی قوی و آموزش دیده ساخت. روم در طول حکومت او دورانی پر از صلح و شکوه را پشت سر نهاد. او یک گارد محافظ ایجاد کرد که به آنها دستمزد خوبی میداد و آنها را گارد امپراتور مینامید.پس از آکوستوس، امپراتورانی از سلسلههای،خانوادگی مختلف به قدرت رسیدند. طی 200 سال آینده که دوران یکس رومانا یا دوران صلح و آرامش لقب یافته است. امپراتوری روم به اوج قدرت و بالاترین حد قلمرو خود رسید. در آن زمان، بخش اعظم اروپا به همراه سرزمینهای سواحل شرقی و جنوبی مدیترانه به عنوان ایالتهای رومی تحت کنترل و اداره امپراتوری روم درآمده بود. امپراتوری عظیم روم به شکل کامل سازماندهی شده بود و به خوبی اداره و کنترل میشد. یک شبکه از راهها سرزمینهای امپراتوری را به پایتخت، رم، متصل میکرد و لژیونهای آموزش دیده روم از تمام نقاط بحرانی در طول مرزهایش دفاع میکردند. شهروندان رومی نیز از یک قانون مشترک، فرهنگ مشترک و زبان مشترک، لاتین، بهرهمند بودند.اما پس از قرن سوم میلادی با آغاز کشاکشهای داخلی بر سر کسب قدرت میان فرماندهان ارتش و عدم ثبات سیاسی و همچنین به درازا کشیده شدن نبردهای فرسایشی روم با امپراتوری ایران و نیز هجوم اقوام شمالی به تدریج اسباب انحطاط این امپراتوری نیز پدیدار شد. در اواخر این قرن، دیوکلتین و جانشینش کنستانتین تلاش کردند با ایجاد اصلاحات اساسی در ساختار حکومت، از اضمحلال امپراتوری جلوگیری کنند اما طرح آنها مفید واقع نشد و بالاجبار امپراتوری به دو نیمه شرقی و غربی تقسیم شد.در اواسط قرن پنجم میلادی و زمانی که امپراتوری روم در پایینترین سطح قدرت و انسجام داخلی قرار داشت، امپراتوری روم غربی با حمله اقوام بربر ژرمن و واندال مواجه شد و بی هیچ مقاومتی سقوط کرد. بخش شرقی امپراتوری که بیزانس نامیده میشد اما توانست به یمن موقعیت استراتژیک جغرافیایی و نیز با تکیه بر قدرت مذهب، مدت بیشتری از هجوم این اقوام مصون بماند اما این امپراتوری نیز سرانجام در سال 1453 میلادی با حمله ترکان مسلمان فروپاشید و به این ترتیب حکومت 1500 ساله رومیان بر اروپا پایان پذیرفت.
برشی از متن کتاب
افسانة آئینیس: بنابر روایتی افسانهای در قرن 12 پیش از میلاد، پهلوانی بهنام آئنیس که از نبرد تراوا جان سالم به در برده بود، به امر خدایان مأمور شد تا خود و همراهانش را به سرزمین ایتالیا برساند. آنها پس از سفری طولانی و پشت سر گذاشتن ماجراهایی شگفتانگیز، موفق شدند به سرزمین موعود برسند. آنها پس از جنگ با قبیلة روتولی موفق شدند کنترل سرزمین لاتیوم را بهدست آورند. با ازدواج آئنیس و دختر پادشاه لاتیوم، تراواییها با لاتینها متحد شدند و تبدیل به قوم جدید رومی گردیدند. در ابتدای این افسانه میخوانیم : شاهزاده آئنیس پسر الهة ونوس یکی از پهلوانانی بود که برای کمک به پریام (پادشاه تراوا) در نبرد علیه یونانیها شرکت کرده بود. او در صف سپاهیان تروا، دومین پهلوان پس از هکتور (پسر پادشاه پریام) بود. در خلال نبرد، ناگهان یکی از جنگجویان یونانی با نیزه به پای آئنیس زد و او را زخمی نمود. الهة ونوس که از عرش، شاهد مجروح شدن فرزندش بود با شتاب به زمین آمد و دور از چشم یونانیها، آئنیس را از صحنة نبرد خارج کرد. پس از کشته شدن آشیل (پهلوان یونانی) و هکتور، (پهلوان تراوایی)، یونانیها به کمک اودیسه و با حیلة ساخت اسب چوبی، توانستند دروازة شهر تراوا را باز کنند. آنها پس از تسخیر شهر، تمام خانهها را به آتش کشیدند و همه را از دم تیغ گذراندند. در این میان آئنیس توانست از مهلکه، جان سالم بدر برد. او با اینکه زخمی بود، پدر پیرش را بر دوش گرفت و با تعدادی از اهالی تراوا، شبانه از شهر گریخت. به این ترتیب آئنیس به همراه مردان تراوایی سوار بر یک کشتی شده، بهسوی مقصدی نامعلوم حرکت کردند. آنها چندین بار در سواحل شهرهای یونان پیاده شدند اما وقتی مردم متوجه حضور آنها میشدند، مجبور میشدند به سرعت آنجا را ترک کنند.
فهرست
عنوان پیشگفتار فصل اول: خدایان و افسانههای روم باستان افسانة آئینیس افسانة روموس و رومولوس فصل دوم: تاریخ روم باستان عصر پادشاهی عصر جمهوری نبردهای پونیک میان روم و کارتاژ نبردهای روم با یونانیان قیام اسپارتاکوس نبرد حرّان نخستین جنگ ایران و روم ژولیوس سزار؛ دیکتاتور جاه طلب عصر امپراتوری سلسلة آگوستوس جولیا سالی با 4 امپراطوری سلسله فلاویان سلسله آنتونیس گسترش آیین مهر و میتراپرستی در روم سلسله سوران بحران قرن سوم اصلاحات دیوکلتین کنستانتین و تغییر پایتخت امپراتوری سلسلة والنتین فروپاشی امپراتوری روم غربی بیداری در غرب ادامة حیات امپراتوری روم شرقی (بیزانس) برخی از منابع تصاویر رنگی
نویسنده: بهنام محمدپناه انتشارات: سبزان
نظرات کاربران درباره کتاب اسرار تمدن روم باستان | بهنام محمدپناه
دیدگاه کاربران