بخشی از کتاب کشتی در کویر اثر مصطفی رحماندوست
نوح نجار بود. آن روز داشت گهواره میساخت که به یاد کودکیهای پسرش «کنعان» افتاد. کنعان بچهی شیرین زبانی بود. سالها پیش وقتی برای کنعان کوچولویش گهواره میساخت، خیلی خوشحال بود. خوشحال بود که خدا به او پسر سالمی داده است. آن روزها تمام هنرش را به کار گرفت تا گهوارهای محکم و زیبا برای کنعان بسازد. گهوارهای که به نرمی تکان بخورد و مانند کشتیای که روی دریای آرام حرکت میکند، آرامشبخش باشد.
مردم روزگارش نجار را دوست نداشتند. کاروبارش رو به راه نبود. با این که مزد زیادی نمی گرفت، مردم کمتر به کارگاهش کارگاهش می آمدند و سفارش کار زیادی به او داده نمی شد. گهواره را که تمام کرد نگاهی به گهواره انداخت و گفت: «چه گهواره ی خوبی از کار در آمد! درست مثل گهواره ای که سال ها پیش برای پسرم کنعان ساختم. هنوز هم گهواره هست. نوه ام روی آن می خوابد. خداوندا، به بچه ای که روی این گهواره می خوابد، شادی و تندرستی بده. او را مومن و خداپرست کن.»
خداوندا به نوه ی من هم ایمان و آرامش بده. نگذار مثل کنعان بشود. نه، چه می گویم خدایا پسرم کنعان را هم به راه راست هدایت کن...
کتاب کشتی در کویر اثر مصطفی رحماندوست با تصویرگری آیدین سلسبیلی توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسیده است.
- داستان زندگی حضرت نوح
- کتابهای پرنده آبی
- نویسنده: مصطفی رحماندوست
- تصویرگر: آیدین سلسبیلی
- انتشارات: علمی و فرهنگی
نظرات کاربران درباره کتاب کشتی در کویر | مصطفی رحماندوست
دیدگاه کاربران