دربارهی کتاب هورلا
کتاب هورلا نوشتهی گی دو ماپاسان با ترجمهی شیریندخت دقیقیان توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. کتاب هورلا مجموعه داستانهای کوتاه و ترسناک از نویسندۀ مشهور فرانسوی «گی دو موپاسان» میباشد که در سال 1887 منتشر شد. این کتاب 12 داستان به نامهای «هورلا»، «گودال»، «کلوشت»، «مارکی دوفومرول»، «ابلیس»،«پادشاهان»، «در بیشه»، «یک خانواده»،«مسافرخانه»، «ولگرد»، «مادام هرمه» و «چتر» را شامل میشود.
این داستانها درست کمی پس از بستری شدن نویسنده به علت دیوانگی و جنون منتشر شدند. اولین و مهمترین داستانِ کتاب، «هورلا» نام دارد که داستان مردی از طبقه اجتماعی بالاست که با افکار بد و توهمات اذیتکنندهای احاطه شده است و معتقد است نیرویی نامرئیای دست به اذیت و آزار او میزند.
این راوی بینام شروع به تجربه یک سری رویدادهای عجیب و ترسناک میکند که او را به سمت نابودی و جنون سوق میدهند. دکترها نمیتوانند علت فیزیکی و بنیادی بیماری وی را پیدا کنند و بدبختی او هنگامی بیشتر میشود که این نیروی نامرئی تلاش می کند او را در طول خواب چندینبار خفه کند. او خود می داند که ناخواسته یک موجود نامرئی به نام «هورلا» را به افکار و زندگیاش دعوت کرده است. اکثر داستانهای موپاسان بر واقعیت جنگ و تأثیر آن بر مردمان بیگناه تأکید دارند، با این حال، «هورلا» از مجموعه داستانهای دیگرش متفاوت است، زیرا ترکیب خارقالعاده و زیبایی از ژانر وحشت و واقعگرایی است.
مقایسه بین زندگی موپاسان و داستان «هورلا» نشان میدهد که این داستان در واقع تصویری از زندگیِ خود نویسنده و مشکلات روحیایست که با آن دست و پنجه نرم میکرده، چراکه در جایجای داستان میتوان احساسات و افکار نویسنده را احساس کرد. مجوعه داستانِ «هورلا» داستانهای عمیق و متفاوتی را شامل میشود که موضوعات مختلفی را در خود گنجاندهاند. در داستانهای هورلا درونمایههای اگزیستانسیالیستی همچون ترس از ناشناختهها، احساساتی در ما که ممکن است فریبمان دهند، بیخردی انسان، عدم وجود آزادی و تفکر انتقادی دیده میشوند.
بخشی از کتاب هورلا
12 اوت ـ ساعت ده شب. تمام روز میخواستم بروم، ولی نتوانستم. میخواستم این حرکت آزادیبخش ساده و آسان یعنی خروج از خانه و سوار شدن در کالسکه و رفتن به روئن را انجام دهم، ولی نتوانستم. چرا؟
13 اوت ـ هنگامی که انسان به برخی از بیماریها دچار میشود، گویی همۀ نیروهای جسمانی او درهم میشکند، همۀ قدرتها نابود و تمامی عضلات شل میشوند. استخوانها مانند گوشت بدن نرم و گوشت همچون آب ذوب میشود: من این حالت را در بُعد ذهنی به گونهای غریب و هولناک تجربه کردهام. دیگر هیچ شجاعت، تسلط برخود، و حتی قدرت ایجاد میل در خود را ندارم. دیگر حتی نمیتونم چیزی بخواهم، ولی کسی به جای من میخواهد و من اطاعت میکنم.
14 اوت ـ از دست رفتهام. کسی روحم را تسخیر کرده است و بر آن حکومت میکند. کسی همۀ کارها، حرکات و اندیشههایم را به من فرمان میدهد. اصلا بر خود چیرگی ندارم. چیزی نیستم جز یک برده که از همه چیز میترسد. میخواهم از خانه بیرون بروم. نمیتوانم. او نمیخواهد و من مبهوت و لرزان در مبلی که او مرا در آن به حالت نشسته نگه میدارد، باقی میمانم. من فقط میل دارم برخیزم، بلند شوم، شاید خد را آقای خویشتن بپندارم. اما نمیتوانم، به صندلی میخشدهام و صندلیم به زمین چسبیده، به گونهای که هیچ نیرویی نمیتواند من و صندلیم را از جا بکند.
سپس ناگهان حس میکنم که باید و ناچارم تا ته جنگل بروم، توت فرنگی بچینم و بخورم. و میروم. توت فرنگی میچینم و میخورم. اوه خدای من، خدای من، آیا او یک خدا است؟ اگر چنین است مرا نجات بده! کمکم کم! رحم کن! بخشاشیت را به من ارزانی دار! نجاتم بده! آه چه رنجی. چه شکنجهای. چه وحشتی!
15 اوت ـ درست مانند دخترعموی بیچارهام شدهام که به هنگام قرض گرفتن پنج هزار فرانک از من تسخیر شده بود. او میلی بیگانه را در وجود خود گردن مینهاد، مانند روحی دیگر، روحی مزاحم و سلطهطلب. آیا دنیا رو به پایان است؟ ولی چیست این ناپدیا، این ناشناس، این آورۀ نژادی ناشناخته که بر من چیره شده است؟
بنابراین، موجودات نامرئی وجود دارند. پس چرا تاکنون آنگونه که خود را به من نشان دادهاند،بر مردم دیگر آشکار نشدهاند؟ تاکنون چیزی نخواندهام که شبیه آنچه در خانۀ من گذشته است، باشد. آه. اگر میتوانستم خانهام را ترک کنم، بروم، فرار کنم و دیگر بازنگردم، نجات مییافتم. ولی نمیتوانم.
فهرست
فهرست کتاب هورلا
هورلا
گودال
کلوشت
مارکی دوفومرول
ابلیس
پادشاهان
در بیشه
یک خانواده
مسافرخانه
ولگرد
مادام هرمه
- نویسنده: گی دو موپاسان
- مترجم: شیریندخت دقیقیان
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب هورلا | گی دو موپاسان
دیدگاه کاربران