درباره کتاب روبان قرمز
تعداد 112 تا شعر دراین کتاب آمده است که دارای سبک شعر نو هستند. نویسنده با استفاده ازاشعارکهن و شعر نو، مضامینی را خلق کرده است که از تنهایی و رنج انسان حکایت می کنند. از رابطه ی آدمهایی می گوید که دلهایشان از هم دور است، آن ها ممکن است کنار هم باشند اما یکدیگر را نمی بینند، از زندگی شهری و مادی که انسان ها را بیش از توانشان درگیرِ کارکرده است تا جایی که از دوست داشتن همدیگر و حتی خودشان هم غافل شده اند. عنوان شعرها بر گرفته از طبیعت و بسیاری از مشخصه های زندگی اجتماعی می باشند مثل: دوستان، بیمارستان، بستنی، بشقابها، همسایه، خواب، کودک و ازاین دست اسم هایی که درزندگی اجتماعی و با روابط بین انسانها شکل میگیرند و معنا پیدا میکنند. گرچه حجم شعرها در بسیاری از موارد خیلی کوتاه میباشند و انگار که نویسنده فقط یک حس آنی را به ثبت رسانده است، اما از نظر معنا و مفهوم آنقدرازعمق برخوردارند که خواننده می تواند با آن ها همراه شده و ارتباطی تنگاتنگ برقرار کند.
برشی از متن کتاب روبان قرمز
ژاکت قرمز- فرصتی دیگر نمانده است که باید با پرنده پرواز کنم باید این راه را تنها برویم میزان ناامیدی وامیدواریهای ما در لکههای جوهرگم شده است کسانی را که دوست داشتیم در این راه دفن شدهاند راه طولانیست انتهایش هم درمه گم است فقط گاهی از دورصدای گیتاری را میشنویم نوازندهاش پنهان است همهی ما در قشری از قیر فرو رفتهایم تنها چیزی که به یاد ما مانده است فوارههای میدانهای پاریس و ویترینهای سینماهای پاریس و کسی که با ژاکت قرمز در کنار ما راه میآمد و ساکت بود. خاکستر ها - نه پدر را به یاد داشت نه مادر را به یاد داشت فقط درختی را به یاد داشت که روبه روی خانه اش بود که ناگهان آتش گرفت و کامل سوخت رفتگران بلافاصله آمدند خاکسترها ی مانده از درخت را جارو کردند خاکستر ها را به رودخانه ریختند نه پدررا به یاد داشت نه مادر را به یاد داشت. وقتی به خانه آمدم - وقتی به خانه آمدم پرده ها را کشیدم که عبور خورشید و ماه را از پشت پنجره ام نبینم نمی دانم هنوز زنده است نمی دانم دریا هنوز هست و آیا هنوز ماهی گیران به دور ماهی های صید شده حلقه زده اند یا نه نمی خواهم قبل از دیدارش باد گل های نرگس را چپاول کند و گل های نرگس را به خانه بیاورد شک داشتم گل های نرگس خالص و زنده باشند. دوستان- مسافر نیستم که بگویم قطار در ساعت ده و بیست دقیقه ی شب به ایستگاه می رسد دوستان در ابتدای صبح الماس بودند ودر آغاز شب ذغال شده بودند نمی خواهم از آنان خبری داشته باشم در این گرمای هوا نامه های آن ها را آتش زدم سردم بود نامه های آن ها را آتش زدم زمان یاری کرد تا آنان را فراموش کنم و دیگر زمانه را پریشان و آشفته نمی دیدم به همسر م گفتم : د رهمان فنجان روز اول آشنایی مان چای بریز ریخت.
فهرست
- شاعر
- درخت
- به دریا رسید
- فقط باید صدا کرد
- ابتدای اندوه
- پیاده رو
- از من دور شو
- فردا صبح
- یک روز صبح
- رفیق من
- بشقابها، لیوانها
- چه حاصل
- بوتهی گل سرخ
- انتهای باغ
- شیشههای شکسته
- چون نیست
- من وفادار کامل بودم
- جهت باد
- صیاد
- برگ
- جهان مشوش
- خانهی ناب
- موجها
- قطره قطره
- آب گرم
- خواب
- فرودگاه
- چهرهی رنج
- باید خرامان
- غروب که شد
- نه توفان است
- شباهت
- گیسوانش
- باران میبارد
- ساعت 12 ظهر است
- ساختمانها
- خاکسترها
- آغاز ماجرا
- رستگاریها
- ای دلاویزمن
- ژاکت قرمز
- ماندهی این میوهها
- پناه
- وقتی به خانه آمدم
- همه چیز آماده بود
- سوگواران
- هفته
- گیاه هرز
- سنگ
- شاید
- فهرست
- روبان قرمز
- سینیهای طلا
- دندان مصنوعی
- نامهها
- درانتظار شب
- چشمها
- سقوط
- مسافرخانهی گم شده
- دراین آپارتمان
- گاهی ازهواپیماها
- دوستان
- درد
- درخروجی
- دستانم را آزاد بگذارید
- راه بیمارستان
- لیوانهای خالی
- دوقایق
- تشنگی است
- دراین بیابان
- بادامها
- که دیگر نیست
- حریمها کاغذ سفید
- بادهای مسموم
- جادهی نقطه چین
- همه سالهای عمرش
- میدانست جهان
- یک زندگی
- غروب شد
- همسایه
- کناردریا ماند
- کارت پستال
- دوستان قدیم
- به یاد آوریم
- آثارموزار
- خواب
- دوست ناشناس
- موجهای اندک
- من تنها نیستم
- از باران خبری نبود
- بستنی
- لندن
- محفلها
- بوریای کهنه
- آن زیبا
- گل لادن
- جراحت
- چراگلها
- آشیانه
- عاشقان درگرما
- دست فروشان
- تجزیه
- رنج
- هشتادسالگی
- کودک
- پاهای سرد ازسرما
- عزلتها
- صدای فلوت
- گرسنگان
نویسنده: احمدرضا احمدیانتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب روبان قرمز | احمدرضا احمدی
دیدگاه کاربران