درباره ی کتاب پای بندی های انسانی سامرست موآم
سامرست موآم داستان «پای بندی های انسانی» را ابتدا در بیست و سه سالگی و سپس بعد از گذشت دورهای پنج ساله که در بیمارستان سنت تامس مشغول گذراندن دوران پزشکی خود بود نوشته است. کتابی که حاصل نوشتههای خام نویسنده بود در ابتدا توسط ناشران مختلف رد میشود، کاری که البته به نفع نویسنده تمام شده و باعث شد تا با صرف زمان کافی و با اندوختن تجربه، نوشتهی خامش را به اثری ماندگار تبدیل کند.
سامرست موآم خود معتقد است که این اثر را در قالب اتوبیوگرافی ننوشته است اما شاید بتوان آن را نوعی شبه اتوبیوگرافی دانست. کتابی که در آن واقعیت و تخیل ادغام شده اند و با استفاده از احساسات نویسنده و توصیفات وی به اثری بدیل در ادبیات معاصر انگلیس تبدیل شده است. سامرست موآم برای انتخاب نام کتاب کشاکش زیادی داشت و در نهایت نام پایبندی های انسانی را از یکی از مقالات اسپینوزا انتخاب کرد.
داستان کتاب ماجرای فیلیپ است. او که مادرش فوت کرده و پدرش را نیز پیش تر از دست داده است باید برای ادامه ی زندگی نزد عمه و عمویش برود. داستان کتاب ماجراهای اتفاقاتی است که برای فیلیپ می افتند و قلم روان و پرمغز نویسنده، این رمان را تبدیل به یکی از شاهکارهای وی کرده است.
بخشی از کتاب پای بندی های انسانی
فصل 1
روزی خاکسترین و تیره چهره کشود. ابرها سنگینی می کردند و هوا را سردی خاصی در بر گرفته بود که ریزش برف را نوید می داد. کلفتی به اتاقی که کودکی در آن خوابیده بود و پرده هایش را کشیده بودند وارد شد. کلفت به طور خودکار به خانه ی رو به رو، که خانه یی گچ مالی شده و ایوان دارد بود، نظر انداخت و به سوی تختخواب کودک رفت.
گفت:«بلند شو فیلیپ».
ملحفه را برداشت، کودک را در آغوش گرفت و او را پایین برد. کودک هنوز بیدار نشده بود.
در یکی از اتاق های طبقه ی پایین را باز کرد و کودک را به سوی تختخوابی برد که زنی روی آن خوابیده بود. آن زن مادر کودک بود. زن دست ها را دراز کرد، و کودک را در کنارش خواباند. کودک هیچ نپرسید که چرا بیدارش کرده اند. زن چشمان کودک را بوسید، و با دستان لاغر و کوچکش گرمی بدن وی را از لای لباس خواب فلانش حس کرد. کودک را بیشتر به خود فشرد.
زن پرسید:«هنوز خوابی عزیزم؟»
صدای زن آنقدر ضعیف بود که گویی از مسافتی دور شنیده می شد. کودک پاسخی نداد اما خوشحال و آسوده خاطر لبخند زد. کودک در آن تختخواب بزرگ و گرم با آن دستان لطیفی که وی را دربر گرفته بودند، بسیار راحت و آسوده بود. کودک در حالی که خود را به مادر چسبانده بود، می کوشید خود را از آن که هست جمعتر کند، و خواب آلود مادر را بوسید. پزشک پیش آمد و کنار تختخواب ایستاد.
زن نالان گفت:«اوه او را به این زودی نبرید.»
کتاب پای بندی های انسانی اثر سامرست موآم با ترجمهی عبدالحسین شریفیان توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
- نویسنده: سامرست موآم
- مترجم: عبدالحسین شریفیان
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب پای بندی های انسانی | سامرست موآم
دیدگاه کاربران