کتاب برای سایه ام می گویم به قلم فروزنده عدالت در نشر قطره به چاپ رسیده است.
داره میمیره، نمی بینی؟ دکتر گفت: محتضره.
رو به قبله اش کرده بودند، نگاه زن در هوا می چرخید، دست ها و پاهای بی جان روی زمین پخش بود. لب ها به طرزی خفیف تکان می خوردند. چند نفری بالای سرش قران می خواندند.
یکی گفت: بشین یه چیزی بخون. نشست. کلافه و لرزان قرآن را از کیفش بیرون آورد، ساعت به دوازده نزدیک می شد.
صدای «السلام علیک یا ابا عبدالله» خاله ی مسن کنار دستش حواسش را پرت کرد. دو سه بار یک آیه را خواند، بالاخره دل به قران داد، ساعت را فراموش کرد تا زنگ در زده شد.
آهسته سلام و علیک کرد و دوباره بالای سر محتضر نشست.
یکی گفت: سخته آدم عزیز شو از دست بده.
لرز خفیف بدنش قرآن را تکان داد با خودش گفت: می میره؟
به ساعت نگاه کرد، یک ساعت وقت داشت.
قرآن را داخل کیف گذاشت.
نگاهش روی آدم هایی که آهسته چیزی می خواندند چرخید، دایی، پسرخاله، خاله، خواهر، برادر،... از سینی چایی که گرفتند یکی برداشت، ندیده بود چیه دستش که سوخت آن را روی سینی که هنوز نرفته بود گذاشت.
محتضر چشم هایش را به او دوخته بود یا مردی که می گریست؟
سر زن به اشاره «چرا گریه میکنه؟» تکان خورد. او نمی مرد! سرش را نزدیک گوش محتضر برد: دیوونه شده گریه میکنه شما ناراحت نباش.
خنده ی کمرنگی روی لب محتضر رو به قبله نشست. فقط او دید، نه او نمی مرد...
فهرست
فقط برای من این جایی؟ زندگی شکسته مرز عشق و مرگ برای سایه ام می گویم همراهان هدایت کبریت بی خطر دلتنگی ها مه در اتاق مرزی که بسته شد شبکوری که از پنجره ی اتاق من افتاد صابون عطری قلمدان مردی که دیگر نیست قصه ی زنی که از سوال کردن خوشش نمی آمد شبیه دهیچ چیز نبود قرمز، رنگ خون یک روز 25 ساعته عشق هوایی(1) عشق هوایی(2) وا گذاشته فرزند خواندگی سگ در آغوش گرفتن(1) در آغوش گرفتن (2) مرز عشق و مرگ
(مجموعه داستان های کوتاه) نویسنده: فروزنده عدالت انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب برای سایه ام می گویم - فروزنده عدالت
دیدگاه کاربران