معرفی کتاب بهترین شکل ممکن اثر مصطفی مستور
کتاب بهترین شکل ممکن، شامل مجموعه داستان های کوتاه میباشد که تلفیقی از ادبیات و سینما است و به بهترین شکل ممکن سبک نوشتاری نویسنده خبرهاش را به نمایش میگذارد. اینکه کتابی جنبه سینمایی داشته باشد، ویژگی مهمی است که میتواند کتاب را از سایر کتابها متمایز کند و آن را در رقابت با کتابهای پرفروش سال قرار دهد.
به طور کلی، سبک نوشتاری مصطفی مستور در کتاب بهترین شکل ممکن، کمی با سبک دیگر کتابهایش متفاوت است و همین تفاوت باعث شده تعداد علاقهمندان به آثار مصطفی مستور بیشتر شود. داستان، روایتهای صمیمانه و خودمانی بسیاری دارد و با قلمی ساده و روان، به راحتی خود را در دل تمام مخاطبان، با هر سلیقهای جا میکند. این مجموعه شامل 6 داستان کوتاه است که نام هر داستان، برگرفته از نام یکی از شهرهای ایران است.
بهترین شکل ممکن، نامی که روی این مجموعه گذاشته شده است با هیچ یک از داستانها تشابه اسمی ندارد. نویسنده در ابتدای هر داستان، در یک یا دو پاراگراف به توضیح درباره داستان و شخصیتها میپردازد و این توضیحات با سیر روایی داستان متفاوت است که در نوع خود کار جالب توجهی به حساب میآید.
داستانها عموما موضوعات متفاوتی را مطرح میکنند و هر کدام به نوبه خود زیباییهای فراوانی دارند که بهسادگی نمیتوان از کنار آن گذشت. درواقع، کتاب، دوران عاشقی را تداعی میکند که ممکن است در زندگی هر فردی اتفاق افتاده باشد. بهترین شکل ممکن، کتابی است که باید چندین بار خواند و از خط به خط آن لذت برد.
بخشی از کتاب بهترین شکل ممکن؛ انتشارات چشمه
دختر تا جایی که میتوانست صورتش را به سمت رودخانه کج کرد تا به چشمهای پسر مقابلش نگاه نکند. فکر کرد اگر حالا بخواهد تنها یک آرزو، تنها یک آرزو داشته باشد، آن آرزو این است که در اعماق تهوره دفن شده باشد سعی کرد تمام نیرویش را برای گفتن چیزی جمع کند. برای گفتن دو کلمه که مثل دو حشره سمج در ذهنش بازی میکردند.
حشره ها اما انگار برای او تبدیل شده بودند به دو هیولای غولپیکر سنگین که در مغزش خوابیده بودند و لیزا نمیتوانست آنها را بکشد یا بیرون پرتاب کند. بعد گویی ناگهان راه حلی پیدا کرده باشد، چشمهایش را بست و با آهستهترین صدای ممکن، آنقدر آرام که انگار مراقب بود هیولاها از خواب بیدار نشوند، آنها را از توی ذهنش پرت کرد سمت پسر مقابلش: "ردموند والش"
پسر به محض شنیدن اسم ایرلندی بازوهای دختر را رها کرد و بیاختیار خورد به لبه پیادهرو یک قدم عقب رفت تا تعادلش را حفظ کند. دقیقهای به دختر مقابلش خیره شد. طوری به او نگاه میکرد انگار برای نخستین بار بود لیزا را میدید. در کسری از ثانیه هزار سوال مثل لشکری از مورچه به ذهنش هجوم آورد اما قبل از این که چیزی بپرسد، تلفنش زنگ خورد. بدون آنکه به شماره نگاه کند تماس را قطع کرد و نشست روی بلوک سیمانی جدول پیاده رو.
زل زد به آسفالت روی پل. دختر صورتش را چرخاند سمت تهوره و به جایی دور خیره شد. انگار پس از مدتی طولانی از اعماق آب بیرون آمده باشد، نفس نفس میزد. موج دیگری از هوای سرد وزید توی صورتش و دختر دستهایش را گذاشت توی جیبهای پالتوش. از جیب پالتو فندک و پاکت سیگاری بیرون آورد و با عجله سیگاری آتش زد. دود سیگار را به سمت تهوره بیرون داد اما بادی که از سمت رودخانه میآمد دود را برگرداند توی صورت خودش.
گفت: اولش خودت هم نمیدونی داره چه اتفاقی میافته. با خودت میگی من فقط دارم بازی میکنم، همین. به خودت میگی: اینها فقط چند کلمه است که هیچ معنایی بیرون بازی ندارند. اما بعد همون کلمهها مثل یک هیولا میافتند به جونت. مثل میلیونها موریانه شروع میکنند به خوردنت.
لحنش طوری بود انگار داشت با خودش حرف میزد. پسر دستهایش را گذاشته بود روی شقیقههایش و خیره شده بود به کفشهایش. بند یکی از کفشها باز شده بود.
"توی اون نمایش لعنتی، من و ردموند باید به هم میگفتیم همدیگر رو دوست داریم. وسط تمرینها حس کردم اون دیگه بازی نمیکنه. لحن و نگاهش تغییر کرده بود. اون داشت واقعاً به من میگفت دوستم داره". صدای دختر با صدای باد در هم آمیخته بود و به زحمت شنیده میشد.
فهرست کتاب بهترین شکل ممکن
- شیراز
- تهران
- بندرانزلی
- مشهد
- اهواز
- اصفهان
خرید کتاب بهترین شکل ممکن
کتاب بهترین شکل ممکن اثر مصطفی مستور از نشر چشمه، به همراه سایر کتاب های داستانی را از فروشگاه اینترنتی کتایانه خریداری نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب بهترین شکل ممکن | مصطفی مستور
دیدگاه کاربران