کتاب قصههای آن سالها نوشته علی اشرف درویشیان توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعهای از چند داستان کوتاه است که همگی به زبان کودکان اما برای بزرگسالان نوشته شده است. درواقع داستانهای این کتاب از زبان کودکان حرفهایی را به بزرگترهایی میزند که یا خودشان با درد و مشکلات جامعه آشنا هستند و با خواندن کتاب تلنگری میخورند؛ یا اینکه با درد ناآشنا هستند و پس از خواندن داستانها لحظاتی با مشکلات و مسائل جامعه همراه میشوند. داستان اول این مجموعه توصیفاتی از جنگل و روابط بین حیوانات ارائه میدهد که نویسنده به زیبایی هرچه تمامتر، این روابط را به تصویر کشیده است.
داستان دوم کتاب، در مورد یک دختر زحمتکش روستایی است که در رویاهای خود به سر میبرد و در همین خیالپردازیها اتفاقات خوشایندی برایش میافتد. داستان سوم، روایتگر زندگی دختری تنها است، که همه شبانه روز در حال حرف زدن با موجودات دوستداشتنی زندگیشاش که عروسک، مرغ و خروس و بقیه حیوانات هستند، میباشد. و داستان آخر، ماجرای بچههای یک کلاس درس را از زبان خودشان روایت میکند. نویسنده، در تمام این داستانها، با سبک نوشتاری ساده و روان به نگارش داستانها پرداخته است و همین نگارش ساده و روان موجب شده است که تمامی سنین به خواندن نوشتههایش علاقه داشته باشند. کتاب حاضر یکی از موفقترین کتابهایی است که هم برای نوجوانان مناسب است و هم برای بزرگسالان. اگر شما هم به خواندن داستانهای کوتاه اینچنینی علاقه دارید، این کتاب را از دست ندهید.
برشی از متن کتاب
در آن هیاهو موش کور فریاد زد:
آی مردم عصایم کجاست؟ خانهام کجاست؟ وای نابود شدم. الان بچههایم از گرسنگی میمیرند. من زن دارم. بچه دارم به من کمک کنید.
ولی صدایش در همهمه دیگران خاموش شد.
به دستور آهو کوچولو، هر گنجشکی یک دانه تیغ از ساقه گل سرخها کند و به نوک گرفت. هر پرستویی یک دانه خار برداشت. شبنمها روی صورت بنفشهها و لالهها نشستند. گلهای آفتاب گردان با دانههای توی صورتشان آماده شدند. خروس و رفقایش شیپور آماده باش زدند. باد هم روی زمین نشست و همه بر پشت او سوار شدند.
اما از آن طرف بشنو که ابر سیاه خشمگین میغرید. شمشیرش را نشان میداد. هزار چشم و هزار گوشش را تیز کرده بود. هیکل گندهاش را به این طرف و آن طرف میکشید. ابر سیاه فریاد زد:
همهتان را نابود میکنم. هرکس کوچکترین حرفی بزند یا کمترین حرکتی بکند نابود میشود. آهای! آهوی ناجنس! دندانهایت را خرد میکنم.
اما آهو و دوستانش از آن بیدها نبودند که از این بادها بلرزند. بیدهای پیر و پوسیده را تماشا کردند که در حال لرزیدن بودند. پیچک نازکی که به دور چنار بزرگی پیچیده بود سر در بیخ گوش چنار گذاشت و گفت:
تو چرا به کمک آهو و رفقایش نمیروی. فقط توانستهای هیکل گنده کنی. آخر تو هم کاری بکن.
چنار با ناله گفت:
آه، از من دیگر گذشته است. من دیگر پیر شدهام و زمینگیرم.
پیچک گفت:
تو میخواهی از زیر بار شانه خالی کنی وگرنه با تجربههایت میتوانی کمکی باشی. من میروم و به دور گردن ابر سیاه میپیچم تا خفه بشود.
پیچک از دور فریاد زد:
مرا هم با خود ببرید. آهای آهوی کوچولو. من هم با رفقایم آمدیم.
جغد تو خرابه خوابیده بود و در خواب دنبال قافیه میگشت. بلبل خواب میدید که یک دفتر شعر چاپ کرده است و داشت بر سر رنگ پشت جلدش چانه میزد. موش کور دنبال عصایش میگشت و نفرین می کرد. گرگ از درد به خود می پیچید و زخمهایش را میلیسید. روباه منتظر بود که ببیند کدام طرف پیروز میشود تا خودش را به طرف برنده بچسباند. خروس شعرهای امید بخش میسرود و به دوستانش نیرو میداد.
فهرست
1. ابر سیاه هزار چشم2. گل طلا و کلاش قرمز3. رنگینه4. روزنامه دیواری مدرسه ما
نویسنده
علی اشرف درویشیان 3 شهریور 1320 در تهران به دنیا آمد. او داستاننویس مشهوری است که پیش از انقلاب برخی از نوشتههایش را با نام مستعار "لطیف تلخستانی" منتشر میکرد. از میان آثار او میتوان به "سالهای ابری" و سلول 18" اشاره کرد. او سرانجام در 4 آبان 1396 دار فانی را وداع گفت.
نویسنده: علی اشرف درویشیان
انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های آن سالها - درویشیان
دیدگاه کاربران