کتاب راستی چرا؟... - پابلو نرودا

کتاب راستی چرا؟... اثر پابلو نرودا با ترجمه احمد پوری توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

پابلو نرودا 12 ژوئیه 1904 در شیلی به دنیا آمد. او دیپلمات، سناتور و شاعر نوگرای شیلیایی بود که در سال 1971 موفق به اخذ جایزه نوبل ادبیات شد. او از کودکی به نوشتن علاقه داشت و همه به جز پدرش او را به نوشتن تشویق میکردند. نرودا در سن شانزده سالگی نخستین مقالهاش را در یک روزنامه محلی چاپ کرد و این آغازی برای حضور در راه نویسندگی شد. نرودا، پس از عمری پربار که در راه نویسندگی طی شد، در 23 سپتامبر 1973 درگذشت. گفته شد که مرگ او به علت سرطان بوده است اما عدهای معتقد بودند که نرودا را به خاطر حمایت از رئیس جمهور سرنگون شده که اتفاقا او چند روز قبل از نرودا به قتل رسیده بود، مسمومش کردند. به همین دلیل، در سال 2013 نرودا نبش قبر شد تا آزمایشهای لازم روی جسدش انجام بگیرد. در آزمایشهای اولیه اثری از وجود سم دیده نشد اما آزمایشها هم چنان در حال پیگیری هستند. از پابلو نرودا آثار متعددی به جای مانده که از میان آنها میتوان به پستچی، ما بسیاریم و بیست سرود عاشقانه و یک غم آوا اشاره کرد. کتاب حاضر یکی از آخرین دفتر شعرهای نرودا است که پس از مرگش به چاپ رسیده است. او در این کتاب، همانند چند اثر آخرش، عناصری را وارد شعرش میکند که قبلا در اشعارش حضور نداشتند. راستی چرا، شامل 72 قطعه شعر کوتاه است که فضای آنها بهقدری با دیگر شعرها متفاوت است که انگار نرودا و این کتاب از سیاره دیگری به زمین آمدهاند. او در فضایی کاملا متفاوت و خاص، پرسشهایی را مطرح میکند که برای بسیاری از آنها پاسخی وجود ندارد. پرسشهای او همگی دور از قوانین و چارچوبهای مألوف میباشند و گاهی آن قدر دور از ذهن هستند که برای فهمیدن منظور نرودا باید ساعتها خودمان را درگیر این پرسشها کنیم؛ پرسشهایی که برخی از آنها واقعا پاسخ روشنی ندارند و فقط ساخته ذهن خلاق و خیالپرداز نرودا هستند. در همه این پرسشها طنزی حیرتآور وجود دارد که خواننده پس از اتمام کتاب خود را در دنیای جدیدی میبیند. دنیایی که پر از سوالات بیجواب است که همگی حیرتانگیز و پر از راز هستند. اشعار این کتاب، گاهی لبخند به لب شما میآورد، گاهی شما را وادار به خندهای پرصدا میکند و گاهی شما را برای درک مطلب، ساعتها به فکر فرو میبرد.

برشی از متن کتاب

آیا چهار برای همه همان چهار است؟ آیا همه هفتها یکساناند؟ وقتی محکوم روشنایی را در ذهنش سبک و سنگین میکند. آیا همان روشنایی است که بر ما میتابد؟ فکر میکنی برای بیمار آپریل چه رنگی دارد؟ کدام پادشاه غربی پرچمهایی از شقایق به اهتراز در خواهد آورد؟ * تنها برای انتظار برف است که باغ خود را برهنه کرد؟ در میان خدایان کلکته چگونه بغهمیم خدا کدام است؟ چرا کرم ابریشم چنین زنده است؟ چرا شیرینی دل گیلاس چنین سخت است؟ آیا به این خاطر است که خواهد مرد یا همچنان زندگی خواهد کرد. * آیا آن سناتور محترم که قصری را پیشکش من کرد با برادرزادهاش کیک قتلهای سیاسی را لمباند؟ ماگنولیا با عطر لیموییاش چه کسی را فریب میدهد؟ عقاب زمانی که روی ابرها لم میدهد خنجرش را کجا میگذارد؟ * آیا قطارهایی که راه گم کرده اند از خجالت آب شدند؟ کسی هست تا به حال بادام تلخ ندیده باشد؟ چشمان رفیق پل الوار را کجا کاشتند؟ از بوته گل سرخ پرسیدند جایی برای چند خار داری؟ * چرا سالخورده ها به یاد نمی آورند قرضها را و سوختنها را؟ عطر آن دختر حیرتزده واقعی بود؟ تهیدستانی که ثروتمند میشوند چرا نمیفهمند دیگر فقیر نیستند؟ ناقوسی را که در رویایت به نوا در آمد از کجا میتوانی پیدا کنی؟ میان آفتاب و پرتقال چند متر فاصله است؟ چه کسی بیدار میکند خورشیدی را که در بستر آتش خود به خواب رفته؟ آیا در موسیقی کائنات زمین چون زنجرهای نغمه سر میدهد؟ آیا واقعیت دارد که غم غلیظ است؟ و اندوه رقیق؟ * از چه کسی بپرسم؟ برای ایجاد چه اتفاقی به این دنیا آمدهام؟ چرا ناخواسته در حرکتم؟ چرا نمیتوانم آرام بنشینم؟ چرا بدون چرخ میچرخم؟ و بی بال و پر پرواز میکنم؟ چرا تصمیم به مهاجرات گرفته ام در حالی که استخوانهایم در شیلی زندگی میکنند؟ * چیزی احمقانه تر از این در دنیا هست؟ که نامت پابلو نرودا باشد؟ در آسمان کلمبیا کلکسیونر ابر هست؟ چرا چترها همیشه در لندن گردهمایی دارند؟ آیا ملکه سبا خونی به رنگ نارنج داشت؟ وقتی بودلر گریه سر میداد اشکش سیاه رنگ بود؟

فهرست

 

نویسنده: پابلو نرودا ترجمه: احمد پوری انتشارات: چشمه