loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب شهر گمشده ی گونزولانگا

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب شهر گمشده ی گونزولانگا ترجمه ی مهرداد تویسرکانی از سوی انتشارات افق به چاپ رسیده است.

کتاب فوق در قالب داستانی کمیک استریپ و تصویری، ماجرای گربه ای به نام "تیمون" و گرازی به نام "پومبا" را روایت می کند. تیمون و پومبا دوستان صمیمی هستند که همه ی وقتشان را  با هم می گذرانند و داخل غاری در جنگل زندگی می کنند. یک روز آن دو برای خوردن آب به سمت برکه می روند و در نهایت تعجب متوجه می شوند که برکه خشک شده، تیمون با دیدن رد پای فیل ها درمی یابد که آن ها همه ی آب برکه را خورده اند. تیمون و پومبا باید هر چه سریعتر کاری کنند و برکه ای برای آب خوردن بیابند. در همین لحظه میمونی که از دور آن دو را زیر نظر دارد، نزدیک تیمون و پومبا می شود. او می گوید که من با قدرت جادوگریم می توانم دوباره برکه تان را پر از آب کنم؛ اما در عوض شما هم باید شهر گمشده ی "گونزولانگا" را نشانم بدهید. پومبا و تیمون با شنیدن اسم این شهر پا به فرار می گذارند، زیرا آن ها از اجدادشان شنیده اند که گونزولانگا نفرین شده است و نه تنها نباید به آن نزدیک شوند بلکه اسمش را هم نباید بر زبان بیاورند. خلاصه بعد از کلی تعقیب و گریز میمون آن ها را راضی به همکاری می کند. میمون با خواندن وردی سبب بارش باران و پر شدن برکه می شود. تیمون و پومبا هم با وجود ترسی که از نزدیک شدن به شهر گمشده دارند بنا بر قولی که داده اند؛ مجبور می شوند میمون را به آن جا ببرند ... هر چند که کتاب فوق برای گروه سنی "ج" تالیف شده است اما از آن جایی که داستان کمیک استریپ است و متن فوق العاده وابسته به تصاویر می باشد، بنابراین بچه های کوچک تر نیز با تماشای تصاویر می توانند موضوع داستان را دریابند.


برشی از متن کتاب


پیداشون کردم .... باید اون ها رو تعقیب کنم! جانمی! تندتر! تندتر! و حالا آماده ای برای شیرجه ی آزاد ... جانمی! ما داریم ... ... ما داریم ... ای داد! برکه خشک شده! پومبا! نه! مامان! ... آهای ...! برو کنار! ... مواظب باش! ... بپا! ... تیمون! حالت خوبه؟ تیمون! تو سالمی؟ خوبم. خوبم ... سرم یه خورده گیج می ره. اما ... حالم خوبه ... من چرا باید با اون ها حرف بزنم ... نگاه کن پومبا! ... رد پای فیل ها. اون غول های گامبو دوباره همه ی آب برکه رو خوردن! باید بریم دنبالشون و مبورشون کنیم یه برکه ی تازه برامون درست کنن! اما، در همین هنگام ... ترق! و بعد ... وااای! آه، بله! فرار از این جور خطرها استعداد ذاتی لازم داره! تیمون! تالاپ! آخ سرم ... نه! خب، خوشبختانه کله ی محکمی داری! اگه همین طور بدشانسی بیارم، کله ام خرد و خاک شیر می شه! آهای ...! منو ممکنه از این زیر در بیارید! ببینم، درد داری؟ فقط وقتی می خندم ... زورت می رسه این تنه رو بلند کنی؟ پومبا از پس این کار بر می آد ... نگاه کن، اومدم! حمله! هنوز هم احساس خنده می کنی؟ ها؟ من ...؟؟؟ ... پومبا! عجله کن! باید این بابارو به غار ببریم ... این از کجا اومده؟ تا حالا ندیده بودمش ... صبر کن به هوش بیاد از خودش می پرسم ... مدتی بعد در غار تیمون و پومبا ... آآخ ... آآه ... آگاکا ... من کجام؟؟ چی داره می گه؟ شهر ... گون ... گا ... من ... دنبال ... لانگو ... گر ... آزار ... یه گراز؟ تو دنبال یه گراز می گردی؟ نه، گونزولانگا ... واااای!    

(کتاب های فندق) مترجم: مهرداد تویسرکانی انتشارات: افق  



نظرات کاربران درباره کتاب شهر گمشده ی گونزولانگا


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شهر گمشده ی گونزولانگا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل