کتاب شبهای هند نوشته آنتونیو تابوکی با ترجمه سروش حبیبی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
داستان کتاب، در مورد یک فرد اروپایی است که برای پیدا کردن دوستی قدیمی به هند سفر میکند. او برای جستجوی دوستش، مجبور است تمام هند را شهر به شهر جستوجو کند و تصاویر مختلفی از مردمان تنگدست برخی از شهرهای هند را مشاهده کند. او در راه این سفر، مدام به دنبال دوستی میگردد که خواننده نمیداند چه کسی است. اما نقطه اوج قصه آنجاست که در بخشی از داستان، در حین مکالمه این فرد با شخصی در هتل، ناگهان خواننده و خود شخصیت به صورت همزمان متوجه میشوند که آن کسی که قهرمان داستان به دنبالش میگردد، کسی نیست جز خودش! بهوجود آوردن چنین مفهومی واقعا قابل تأمل است؛ اینکه شخصی بدون اینکه خودش بداند در جستجوی خود واقعیاش، شهر به شهر حرکت کند، فنی از نویسندگی است که تاکنون در هیچ کتاب دیگری دیده نشده است. شبهای هند را می توان گزارش، سفرنامه و رمانی دانست که به صورت کاملا حرفهای طبق دیدهها و شنیدههای شخصیت اصلی داستان، روایت میشود. این کتاب، یکی از مهمترین آثار آنتونیو تابوکی بهحساب میآید و اینکه یک فرد ایتالیایی، از کشورهند که فرسنگها با فرهنگ و آداب و رسوم کشور خودش فاصله دارد بنویسد، بسیار جالب توجه است و همین نکته توانسته است، این کتاب را به یکی از آثار موفق دنیا تبدیل کند. موفقیتهای روزافزون شبهای هند، تا جایی پیش رفته است که در سال 1988، جایزه مدیسیس کشور فرانسه، برای بهترین رمان خارجی به این کتاب تعلق گرفت و نام آن را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت.
برشی از متن کتاب
ساعت شش بعد از ظهر دیگر وقت ناهار نیست اما برای شام نیز زود است. ولی طبق اطلاعات جزوه راهنمای من در تاج محل، در چهار رستورانش آدم میتواند هر ساعتی که هوس کرد غذا بخورد. سالن راندهوو در آخرین طبقه آپولوبوندر برای دیدارهای محرمانه مناسب بود و قیمتها زیاده گران. به بار آن رفتم و کنار در شیشهای تراس میزی انتخاب کردم و از آنجا میتوانستم اولین روشناییهای شهر را تماشا کنم. چراغهای ساحل دریا به راستی به ریسه گلی میمانست. دو جین تونیک خواستم و سردماغ شدم و نامهای به ایزابل نوشتم. نامهام مفصل بود و با علاقه سودایی بی وقفه به پایان رسید و در آن همه چیز را برایش تعریف کردم. از زمانهای دور گفتم و از سفرم از اینکه خاطرات چهطور با گذشت زمان زیاد باز میآیند. چیزهایی را برایش گفتم که هرگز قصد نداشته بودم به او بگویم و چون نوشتهام را باز خواندم در عین نشاط حاصل از نوشیدن جین با شکم خالی دریافتم که در این نامه مخاطبم ماگدا بوده است و نامه را در حقیقت به او نوشتهام هر چند آن را با "ایزابل عزیز" آغاز کرده بودم. این بود که آن را مچاله کردم و در زیر سیگاری انداختم. بعد به طبقه همکف آمدم و به رستوران تانجو وارد شدم و شامی شاهانه سفارش دادم درست از آن شامها که شاهزاده گدانما ممکن بود سفارش دهد. وقتی غذا تمام شد شب شده بود و تاج محل داشت جان می گرفت و هزار چراغ در آن روشن شده بود و آن را مثل روز درخشان میساخت. پیشخدمتها روی چمن کنار استخر آماده بودند که کلاغهای گستاخ را بتارانند و من روی کاناپهای میان حال بزرگ که به وسعت زمین فوتبالی بود به تماشای این جلال نشستم. نمیدانم که گفته است که نگاه کردن فی نفسه با اندکی سادیسم همراه است. مدتی به این فکر کردم اما نام گوینده به خاطرم نیامد ولی حس کردم که حقیقتی در این گفته نهفته است و با لذت بیشتری نگاه کردم و به روشنی آگاه بودم که وجودم در دو چشم خلاصه شده است حال آنکه خودم جای دیگری بودم و هیچ نمیدانستم کجا!
نویسنده: آنتونیو تابوکی
ترجمه: سروش حبیبی
انتشارت: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب شب های هند - آنتونیو تابوکی
دیدگاه کاربران