loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آسیاب رودخانه ی فلاس

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

معرفی کتاب آسیاب رودخانه ی فلاس اثر جرج الیوت

شخصیت اصلی داستان، "مگی"، دختری بسیار باهوش و زیبا است که در کنار مادر و پدر، و هم چنین برادر بزرگش، "تام"، در شهر "سنت آگز" زندگی کرده و روزگار خوش و آرامی را پشت سر می گذارد. "مگی" همواره رابطه ی نزدیک و صمیمانه ای را با "تام" برقرار کرده و هوش و ذکاوتش، والدین او را نسبت به آینده اش نگران کرده و آن ها را مضطرب می سازد؛ زیرا معتقد هستند که این میزان از توانایی ذهنی برای یک دختر، به طور حتم دردسر ساز خواهد بود. "آقای تالیور" پدر "مگی" صاحب "آسیاب دورلکوت" بوده و درآمد خوبی را از طریق این آسیاب به دست آورده و زندگی بی دغدغه ای را برای همسر و فرزندانش فراهم می نماید. روزها از پی هم می گذرد تا این که آقای تایلور با مشکلات اقتصادی مواجه گشته، کسب و کارش با ورشکستگی و رکود دست به گریبان شده و وی را با مشکلات بسیار بزرگ مالی مواجه می کند. در همین هنگام، مگی" که حالا به دختری بالغ و جوان مبدل گشته، عاشق پسری به نام "فیلیپ" می شود؛ اما خانواده اش با ارتباط و احساسات او نسبت به این پسر، به شدت مخالفت کرده و "مگی" را با ماجراهایی خواندنی رو در رو می سازند.

 

برشی از متن کتاب آسیاب رودخانه ی فلاس اثر جرج الیوت


دشتی پهناور، آن جا که رودخانه ی فلاس دامن گستر از میان کرانه های سبزش به دریا می شتابد، و مد مهربانی که شتابان به ملاقاتش می آید راهش را با آغوشی بی تاب سد می کند. بر این مد نیرومند کشتی های سیاه – انباشته از الوار صنوبر با رایحه ی تازه، با کیسه های پر از دانه های روغنی، یا با درخشش مات زغال سنگ – روانه ی شهر سنت آگز می شوند، که بام های قاشقی سرخ کهنسال و سردرهای دو شیب بزرگ باراندازهایش در میان تپه ی کم ارتفاع پر درخت و کرانه ی رود نمایان است، و زیر پرتو گذرای این آفتاب فوریه ته رنگ ملایم ارغوانی به آب می زند. در دوردست در هر دو سو چراگاه های پر بار گسترده است و تکه زمین های تیره که برای بذر محصولات سبز پهن برگ آماده شده یا پیشاپیش کشت پاییزه ی غله ی نازک برگ ته رنگی به آن زده است. هنوز اط پشته های زرین کندوهای پارسال چیزهایی مانده است که جا به جا در آن سوی پرچین ها سر بر می آورند؛ و همه جا پرچین ها را درختان آذین بسته اند: کشتی های دوردست گویی دکل هاشان را بالا می کشند و بادبان های اخرایی رنگ شان را تنگ هم در میان درختان زبان گنجشک شاخ گستر پهن می کنند. درست نزدیک شهر سرخ بام ریزابه ی ریپل با جریانی پر جنب و جوش به رودخانه ی فلاس می ریزد. چه زیباست رودخانه ی کوچک، با موجک های تیره ی دگرگون شونده اش! به نظرم هم چون همدمی زنده می آید آن گاه که بر کرانه اش پرسه می زنم و به صدای آرام و آهسته اش گوش می دهم، چنان که به صدای کسی که ناشنوا و مهربان است. آن بیدهای خمیده سر را به یاد می آورم. پل سنگی را به یاد می آورم. و این آسیاب دورلکوت است. باید چند دقیقه ای این جا بایستم و نگاهش کنم، هر چند ابرها باران زا است و پاسی از بعد از ظهر گذشته است. حتی در این زمان بی برگی فوریه ی رو به پایان نگاه کردن به آن دل انگیز است – شاید فصل نمناک بر دل نشینی خانه ی آراسته و راحت می افزاید، که به کهن سالی نارون ها و شاه بلوط هایی که آن را در برابر باد شمال در پناه خود می گیرند...

 

 


نویسنده: جرج الیوت مترجم: احد علیقلیان انتشارات: مرکز

 


درباره جورج الیوت نویسنده کتاب کتاب آسیاب رودخانه ی فلاس


نظرات کاربران درباره کتاب آسیاب رودخانه ی فلاس


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آسیاب رودخانه ی فلاس" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل