محصولات مرتبط
کتاب سنجاب های آتش پاره و گربه ی همسایه نوشته ی آدام رابین و ترجمه ی محبوبه نجف خانی با تصویرگری دنیل سلمیری توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.
آقای فوک دایرِ غرغرو اصلا زمستان را دوست نداشت، او دلش می خواست هر چه زودتر بهار از راه برسد و پرنده های زیبایی که به طرف جنوب پرواز کرده بودند، دوباره به آنجا برگردند تا او بتواند به صدای زیبایشان گوش بدهد. در هوای سرد زمستان، سنجاب ها از هر سوراخی که پیدا می کردند وارد خانهی او می شدند و بعد از گرم کردن خودشان در کنار شومینه، جدول های پیرمرد را حل می کردند آخر آنها باهوش ترین حیوانات جنگل بودند! آقای فوک دایر هم وقتی متوجه کارشان می شد، با جارو دنبالشان می کرد فریاد می زد ای سنجاب های آتش پاره! وقتی زمستان تمام شد و بهار از راه رسید، پیرمرد خیلی خوشحال بود، چون پرنده ها از جنوب برمی گشتند و او می توانست به صدایشان گوش کند و نقاشی های زیبایی از آنها بکشد. یک روز که او مشغول نقاشی کردن پرندگان بود، متوجه شد همسایهی جدیدی برایش آمده؛ همسایهی جدید پیرزن مهربانی به نام خانم هو بود و گربهی بسیار بدجنسی به اسم کلوچه داشت که همیشه در حال آزار و اذیت اطرافیانش بود. با آمدن کلوچه آرامش پرنده ها، سنجاب ها و همهی حیوانات از بین رفت. و همگی تصمیم گرفتند یک درس حسابی به این گربهی مردم آزار بدهند.
مجموعهی سنجاب های آتش پاره در سه جلد با عناوین سنجابهای آتش پاره، سنجاب های آتشپاره و گربهی همسایه و سنجابهای آتشپاره به جنوب میروند برای کودکان به چاپ رسیده است. کتاب های این مجموعه پر از تصاویر ساده و در عین حال دوست داشنی هستند و ماجراهای بانمک سنجاب های باهوش و زرنگی را که در نزدیکی خانهی پیرمردی به نام آقای فوک دایر زندگی می کنند را به تصویر می کشند.
برشی از متن کتاب
فوک وایر پیر بیرون شهر، کنار جنگل، توی خانه ای قدیمی زندگی می کرد.او پیرمرد غر غرو و بد اخلاقی بود و زمستان ها حتی بد اخلاق تر هم می شد. وقتی برف می بارید، چشم هایش را محکم می بست و به تابستان فکر می کرد. او دلش برای آفتاب و کرم ضد آفتاب و سوسیس کبابی تنگ شده بوداما بیشتر از همه، دلش برای پرنده هایی تنگ شده بود که با رسیدن فصل سرما به طرف جنوب پرواز کرده بودند. در تمام مدت آن زمستان طولانی، فقط سنجاب ها توی حیاط پیرمرد مانده بودند. آن ها از سگ های آبی ماهرترند. از روباه ها باهوش ترند. از خرگوش ها فرزترند، و تا دل تان بخواهد، شیطان و بازیگوش اند. شاید خیلی از آدم ها ندانند، اما سنجاب ها قهرمان های جنگل اند. وقتی بیرون هوا حسابی سرد می شد، سنجاب ها از لای دریچه ی کوچک روی در، توی خانه ی پیرمرد می آمدند. اول، خودشان را کنار آتش گرم می کردند و بعد، سراغ جدولهای پیرمرد می رفتند و آن ها را حل می کردند. وقتی پیرمرد از خواب بیدار می شد، با جارو دنبال شان می کرد و مشتش را برای شان تکان می داد و فریاد می زد: "ای سنجاب های آتش پاره!" پیرمرد فکر می کرد دیگر هیچ وقت بهار نمی آید. اما بالاخره، درخت های جنگل شکوفه دادند و پرنده ها از مسافرت زمستانی شان برگشتند. کاکل به سرها ملچ و ملوچ مشغول خوردن تمشک های جنگلی شدند. دم چتری ها به جان آلبالوهای جنگلی افتادند و پرنده ی کمیاب هم آن قدر چغاله بادام جنگلی خورد که شکمش باد کرد و مجبور شد روی زمین دراز بکشد. وقتی پیرمرد پرنده ها را دید، با خوشحالی بالا و پایین پرید. بعد، فوری سه پایه ی نقاشی و قلم موهایش را آورد و آن قدر از پرنده ها نقاشی کشید که انگشت هایش تاول زدند...
(کتاب های زعفرانی) نویسنده: آدام رابین مترجم: محبوبه نجف خانی تصویرگر: دنیل سلمیری انتشارات: زعفران
نظرات کاربران درباره کتاب سنجاب های آتش پاره و گربه ی همسایه
دیدگاه کاربران