معرفی کتاب خاطرهای در درونم است
آنا آخماتووا با نام اصلی آنا آندرییوا گارینکو سال 1889 در روسیه به دنیا آمد. وی یکی از بنیانگذاران مکتب شعری آکمهئیسم به حساب میآید؛ آکمهئیسم مکتب شعری است که در اوایل قرن بیستم توسط چند شاعر جوان در سنپترزبورگ بنیانگذاری شد. آنا آخماتووا، زن موفقی است که درونمایههای اصلی اشعارش گذر زمان، خاطرات گذشته، سرنوشت و سختیهای زندگی بوده است. او آثار فراوانی دارد که از میان آنها میتوان به "خروسک طلایی" و "فوج پرندگان سفید" اشاره کرد.
او سرانجام پس از عمری ادبی، سال 1966 درگذشت. پس از مرگ این شاعر و نویسنده، چندین اثر از او به چاپ رسید و یادش را در میان دوستداران ادبیات زنده نگه داشت. به طور کلی روسها، ادبیات بسیار دلچسبی دارند اما آنا آخماتووا اعجوبهای است که میتوان او و شعرهایش را با شدت بیشتری دوست داشت. او در شعرهایش به جای ناله و ترحمطلبی، با شکلی باشکوه، عواطفش را بیان میکند و به شکل زیبایی احساساتش را انتقال میدهد.
هر شعر او گویای حالتی است که با زمینه عینی همزمان شده است. کتاب حاضر که اولین بار در سال 1377 توسط نشر چشمه به چاپ رسید، گزیده شعرهای عاشقانه این شاعر از چندین کتاب او است. شعرهای او عموما سرشار از عشق هستند و رنگ و بوی عشق در این اثر بیش از پیش پیچیده است، چرا که همانطور که گفته شد، این مجموعه، گزیدهای عاشقانه از اشعارش است.
این کتاب، شامل یک پیشگفتار درباره نویسنده است و بعد هفت بخش از اشعار آخماتووا را در بر دارد که درواقع هفت کتاب مجزا از این نویسنده هستند و همگی در این مجموعه گرداوری شدهاند. بخش آخری هم در کتاب با مضمون گاه شمار زندگی شاعر وجود دارد که بسیار خواندنی است. شعرهای این مجموعه آنقدر عاشقانه، صادقانه و بیادعا هستند که بهراحتی نمیتوان آنها را فراموش کرد. برای کسانی که به شعرهای عاشقانه با سبکی به نام "آکمهئیسم" علاقه دارند، خواندن این کتاب میتواند بسیار لذتبخش باشد.
برشی از متن کتاب خاطرهای در درونم است
میدانی که هرگز پاس نخواهم داشت دورترین روز از روزهای آشنائیمان را اکنون چه خاطرهای برایت بگذارم سایهام را؟ چه میخواهی بکنی با آن نمایشنامهام را که سوزاندمش و حتی خاکسترش را نیز با خود ندارم ؟ و یا چهرهای را که در شب سال نو از قاب عکس روی میز بیرون آمد و برای همیشه رفت؟ با چرق چرق هیزمهای رو به خاموشی را؟ یا قصهی عشقی را که مشتاقانه شنیدم اما نمیتوانم به یاد بیاورم؟ * گاه چون ماری در دل میخزد و زهر خود را آرام در آن میریزد گاه یک روز تمام چون کبوتری بر هرهی پنجرهات کز میکند و خرده نان میچیند.
گاه از درون گلی خواب آلود بیرون میجهد و چون یخ نمی بر گلبرگ آن میدرخشد و گاه حیلهگرانه تو را از هرآنچه شاد است و آرام دور میکند. گاه در آرشهی ویولونی مینشیند و در نغمهی غمگین آن هقهق میکند و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی در لبخند یک نفر جا خوش میکند . * خاطرهای در درونم است چون سنگی سپید درون چاهی سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز برایم شادی است و اندوه. در چشمانم خیره شود اگر کسی آن را خواهد دید.
(گزیده شعرهای عاشقانه) شاعر: آنا آخماتووا ترجمه: احمد پوری انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب خاطره ای در درونم است
دیدگاه کاربران