کتاب دعوای دوست های صمیمی نوشته ی فرانسس ایتانی و ترجمه ی محبوبه نجف خانی با تصویرگری جنوییو دسپر توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.
هانا و لیزی، سمورهای کوچولویی هستند که تمام وقتشان را با هم می گذرانند. همه ی اطرافیان می دانند که آن ها دو دوست بسیار صمیمی و جدا نشدنی اند. تا این که یک روز موقع توپ بازی، لیزی ضربه ی محکمی به توپ می زند و آن را تا ارتفاع بسیار زیادی به بالا پرتاب می کند. لیزی با افتخار به کاری که انجام داده دوستش را شماتت کرده و به او می گوید که هرگز نمی تواند چنین پرتابی انجام دهد. هانا از این رفتار لیزی بسیار ناراحت شده و به سرعت به خانه برمی گردد. او پیش برادرش که در حال نجاری کردن است می رود و تعریف می کند که لیزی چطور با رفتار و حرف هایش باعث ناراحتی او شده است. برادر هانا از او می خواهد که با چکش چند میخ روی تخته بکوبد تا شاید کمی آرام شده و ناراحتی اش کم تر شود. اما این کار هیچ تاثیری روی هانا ندارد. بنابراین تصمیم می گیرد مشکلش را با پدرش در میان بگذارد. پدر که مشغول ساخت آهنگ جدیدش است با صبوری به حرف های دختر کوچولویش گوش کرده و از هانا می خواهد تا از جعبه ی موسیقی اش سازی انتخاب کند و کمی بنوازد تا موضوعی که بین او و دوست صمیمی اش پیش آمده فراموش کند. اما این راهکار پدر هم مشکل هانا را حل نمی کند و...
برشی از متن کتاب
توپ به هوا رفت اما نرسیده به نرده های ته حیاط تلپی روی زمین افتاد. لیزی گفت: «دیدی؟ بهت که گفته بودم.» هانا ناراحت شد و همان طور که با عصبانیت پاهایش را تاپ تاپ به زمین می کوبید به خانه اش رفت و در را محکم پشت سرش بست. کسی توی آشپزخانه نبود، اما از زیر زمین سر و صدای زیادی می آمد. هانا به زیرزمین رفت و برادرش، جاش را دید که داشت لانه ی پرنده می ساخت. برادرش پرسید: «چی شده؟ فکر می کردم داری با لیزی توی حیاط بازی می کنی.» هانا گفت: «لیزی! ها!» و روی میز کارگاه نشست و آه کشید. جاش گفت: «فکر می کردم شما دو تا با هم دوستید.» هانا گفت: «دیگر دوست نیستیم. لیزی همه اش پز می دهد. به من گفت که بهتر از من می تواند توپ پرت کند.» ـ حالا، بهتر از تو پرت کرد؟ هانا گفت: «آره. اما نور خورشید توی چشم هایم افتاده بود و خوب نمی توانستم ببینم. اصلا قبول نیست. لیزی می گوید که توی تاب سواری هم نمی تواند از من بالاتر برود.» جاش پرسید: «خب، می تواند؟» هانا گفت: «نه، او همیشه بازی او زودتر شروع می کند و به من فرصت نمی دهد پاهایم را به زمین فشار بدهم و دور بگیرم.» جاش گفت: «می بینم که، دوست های صمیمی با هم دعوایشان شده. چطور است چند تا میخ بکوبی. این کار حالت را بهتر می کند.» و یک چکش و یک تخته و چند تا میخ به هانا داد.
(کتاب های زعفرانی) نویسنده: فرانسس ایتانی مترجم: محبوبه نجف خانی تصویرگر: جنوییو ذسپر انتشارات: زعفران
نظرات کاربران درباره کتاب دعوای دوست های صمیمی - زعفران
دیدگاه کاربران