محصولات مرتبط
کتاب سیرک قوطی های پرنده از مجموعه قصه های روز به قلم گروهی از نویسندگان با تصویرگری بهار اخوان از سوی انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.
کتاب فوق شامل 31 قصه می باشدکه همه ی آن ها شخصیت هایی مشترک دارند. به منظور فهم بیشتر خواننده، ابتدای کتاب شخصیت ها به صورت کامل معرفی می شوند. داستان کلی از این قرار است که؛ مردی مهربانی در شهری کوچک زندگی می کرد. او هر بار که بچه ها را می دید به آن ها شکلات و تنقلات می داد به همین دلیل همه او را عمو یویو می نامیدند. عمو یویو طوطی سخنگویی داشت که از پدرش به او ارث رسیده و نامش را قوطی گذاشته بود. روزی طوطی از دنیا رفت و برای همیشه عمو را تنها گذاشت. مرد بسیار غمگین و افسرده شد و مدت ها از خانه بیرون نیامد تا این که یک شب قوطی به خوابش آمد و از او خواست که سیرکی راه بیاندازد و حیوانات مختلف را در آن جمع کند. عمو برای خوشحال کردن قوطی از دست رفته اش خواسته ی او را عملی کرد و سیرکی با عنوان قوطی های پرنده راه انداخت... هر یک از قصه های کتاب فوق ماجرایی از سیرک عمو یویو به همراه دوستانش را روایت می کند. مثلا در داستان روز سوم با عنوان "یایا می ره با قوطی، قوطی پوتی کوتی" می خوانیم که؛ قطار سیرک های پرنده به همراه عمویویو، فیل بندباز، ماری قابلمه (آشپز مخصوص سیرک) در حال حرکت هستند که ناگهان قطار وسط یک بیابان می ایستد. عمو یویو از راننده ی قطار که آقای تمساح است درباره ی علت توقف سوال می کند. تمساح به عمو یویو می گوید که شتری روی ریل راه آهن خوابیده و جلوی حرکت قطار را گرفته است. عمو و همراهانش کلی تلاش می کنند تا شتر را از روی ریل بلند کنند. اما ظاهرا شتر به هیچ وجه راضی به این کار نمی شود بعد از کلی تلاش، اهالی سیرک متوجه می شوند که شتر برای بلند شدنش شرطی دارد ...
مجموعه ی قصه های روز شامل 12 جلد کتاب می باشد که هر جلد حاوی 30 قصه است. این مجموعه برای گروه سنی ج تالیف شده است. بچه ها می توانند هر روز یکی از داستان های پر هیجان را خوانده و علاوه بر فراهم آوردن اوقاتی خوش، تجربه ای تازه کسب کنند.
فهرست
- روز اول: مرگ مثل گاو نمی اید!
- روز دوم: جی جی جارموش
- روز سوم: یایا می ره با قوطی، قوطی پوتی کوتی
- روز چهارم: آقای راز
- روز پنجم: آش همه چیز در آن و ساندویچ پنیر
- روز ششم: مثل شکلات برای بندبازی
- روز هفتم: سکسکه های بی پایان
- روز هشتم: فنرهایی در ابرهای سفید الکی
- روز نهم: پشمک با طعم کیک شکلاتی
- روز دهم: خیپ و خیپ تر در آن بعداز ظهر سه شنبه چه کردند؟
- روز یازدهم: دشت همیشه سبز و طویله ی چوبی
- روز دوازدهم: کلاغ دم سیاه
- روز سیزدهم: اعترافات یک عشق سرعت
- روز چهاردهم: سی سی سطل گرد
- روز پانزدهم: در شهر خواب آلود
- روز شانزدهم: چه کسی گوی را جا به جا کرد؟
- روز هفدهم: چاچا و چوب سحرآمیز
- روز هجدهم: پان پان و توپ وحشی
- روز نوزدهم: قوروغ با آن چشم های غمگین قلمبه اش
- روز بیستم: سلطان بی دندان
- روز بیست و یکم: قوطی های پرنده
- روز بیست و دوم: بابا گوریل پشمالو و دایره ی بنفش
- روز بیست و سوم: مثل یک شیر سیرک
- روز بیست و چهارم: شتری در نمایش کدو قلقله زن
- روز بیست و پنجم: چه کسی خرگوش ما را جا به جا کرد؟
- روز بیست و ششم: برنامه های مینوش
- روز بیست و هفتم: بوته های خاردار تمشک
- روز بیست و هشتم: عمو یویو شمع ها را فوت می کند
- روز بیست و نهم: فندی و اردک زشت
- روز سی ام: بیماری هولناک کلاه شعبده بازی
- روز سی و یکم: کابوسی با کلاه مغز پسته
برشی از متن کتاب
سکسکه های بی پایان یکی از هیجان انگیزترین برنامه های سیرک قوطی های پرنده، برنامه ی عمو سوز بود. عممو سوز می توانست از توی دهانش آتش بیرون آورد، البته این کار معنی اش این نبود که عمموسوز یک اژدها بود یا این که پدر و مادرش اژدها بودند. نه! عم سوز هم مثل همه کلک خودش را داشت. او همیشه قبل از شروع برنامه ها دهانش را با بنزین پر می کرد. موقع اجرای برنامه، حلقه ی آتشین را تا می توانست نزدیک دهانش می برد و با یک فوت محکم بنزین ها را به سمت آن فوت می کرد. بنزین ها همین که به آتش می خوردند شعله ور می شدند و مردم فکر می کردند که عمو سوز از توی دهانش آتش بیرون می آورد. همه خوشحال می شدند و برای او دست می زدند. برنامه ی عموسوز سال های سال یکی از محبوب ترین برنامه های سیرک بود تا این که یک روز، درست وقتی که داشت برنامه شروع می شد، عمو سوز سکسکه اش گرفت. همین که حلقه ی آتشین را بالا آورد پیش از این که فوت کند، یک سکسکه ی خفیف کرد و کمی از بنزین های توی دهانش ریخت بیرون. شعله های کوچکی از حلقه های آتش گذشت و گرفت به سبیل یکی از تماشاچی ها و آن را آتش زد. تماشاچی بیچاره افتاد روی زمین و با دست روی سبیل هایش کوبید تا آتش را خاموش کند. تماشاچی های دیگر تا این صحنه را دیدند فریاد کشیدند و دویدند و چادر سیرک را ترک کردند. عمو یویو از همه خواست کمک کنند که آتش چادر را خاموش شود. ماری قابلمه با ملاقه ی بزرگش، آقای راز شعبده یاز با شلنگ آبی که از توی کلاهش بیرون کشیده بود، فی فی بندباز با خرطومش و همه و همه ی سیرکی ها با همه ی توانشان کمک کردند تا بلاخره آتش خاموش شد.
(31 قصه) نویسنده: گروه نویسندگان دبیرگروه نویسندگان: سید نوید سید علی اکبر تصویرگر: بهار اخوان انتشارات: شهر قلم
نظرات کاربران درباره کتاب سیرک قوطی های پرنده (قصه های روز)
دیدگاه کاربران