loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب دروغ نمی‌گویم، خوک‌ها (و خانه‌هایشان) می‌توانند پرواز کنند!

5 / -

کتاب دروغ نمی‌گویم، خوک‌ها (و خانه‌هایشان) می‌توانند پرواز کنند!

در این جلد از مجموعه ی حالا داستان را من تعریف می کنم می باشد، برداشتی از داستان سه خوک کوچولو برای کودکان ارائه شده است. در داستان اصلی قصه ی خوک مادری است که سه بچه دارد، کمی که بچه هایش بزرگ می شوند از آن ها می خواهد برای خود خانه ای ساخته و زندگی جدیدی را آغاز کنند. خوک اول که بسیار تنبل است خانه ای پوشالی، خوک دوم که کمی تنبل است خانه ای چوبی و خوک سوم که پشت کار دارد خانه ای از آجر و سفال می سازد. پس از مدتی گرگی از آن جا عبور می کند و چشمش به سه خانه و  خوک های درون آن می افتد و ... . حال در این اثر گرگ، داستان را از زبان خودش اینگونه تعریف می کند، گرگ به یک بیماری نادر و عجیب به نام ت . ک . ن (تنفس کنترل نشدنی) مبتلاست و هر بار که نفس می کشد بادهای شدیدی برپا می شود و هر چیزی که در سر راه او قرار داشته باشد نابود می شود. او به خاطر این بیماری اش نمی تواند با کسی دوست شود و از گله ی گرگ ها جدا شده و به تنهایی زندگی می کند. یک روز که در حال قدم زدن در جنگل است به خانه ی که با پوشال درست شده و متعلق به خوک کوچکی است، می رسد و او را در حال پختن سوپ می بیند. همین که گرگ دهانش را باز می کند تا خوک کوچک را صدا بزند، خانه ی پوشالی به هوا می رود و خوک بیچاره از ترس به داخل دیگ سوپش می پرد و ... .

مجموعه ی 13 جلدی، حالا داستان را من تعریف می کنم روایتی جدید و طنزگونه از داستان های تخیلی و زیبایی است که هر یک از آن ها را کودکان به اشکال مختلف شنیده و یا خوانده اند، اما این بار شخصیت منفی این داستان ها روایتگر ماجراهای آن است و قصه از زبان او بیان می شود. به طور مثال داستان سیندرلا از زبان نامادری اش، راپونزل از زبان جادوگر و داستان جک و لوبیای سحر آمیز از جانب غول بیان می شوند. در انتهای این داستان ها از کودکان خواسته شده به داستان اصلی مراجعه کنند و تفاوت میان شخصیت منفی در قصه ی واقعی و کتاب های این مجموعه را بررسی کنند. این کتاب ها برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

کتاب دروغ نمی‌گویم، خوک‌ها (وخانه‌هایش) می‌توانند پرواز کنند! از مجموعه‌ی حالا داستان را من تعریف می کنم اثر جسیکا گاندرسن، تصویرگری کریستین برناردینی و ترجمه‌ی محبوبه نجف‌خانی از انتشارات گیسا به چاپ رسیده است.

 


برشی از متن کتاب


آره این منم: گرگ بد گنده. حالا، قبل از اینکه فرار کنید یا بزنید زیر گریه، باید چیزی را بدانید و حرفی که می‌زنم،عین حقیقت است. راستش، تنها چیز «بد» یا «گندۀ» من نفسم است. دکترها می گویند که من بیماری ت. ن. ک دارم (یعنی بیماری تنفسی کنترل نشدنی). در اصل، وقتی نفس میکشم، نفسم را که بیرون می دهم، مثل باد و طوفان شدید می‌شود. دست خودم نیست و نمی توانم نفس کشیدنم را کنترل کنم. باور کنید، کاش می توانستم. این بیماری مراتوی دردسرهای زیادی انداخته. زندگی با بیماری ت. ک. ن کار سختی است. همین که نفسم را بیرون می دهم، سطل های زباله توی خیابانها یک وری می شوند و می افتند. درخت ها خم می شوند. توی روزهای خیلی خیلی بد، هواپیماها تعادلشان را از دست میدهند و این ور و آن ور می روند. حتی نمی توانم برای خودم ورزش و یا یک بازی درست و حسابی بکنم. توپ ها توی هوا شوت می‌شوند و دیگر کسی اثری از شان نمی بیند. گرگ های دیگر هر وقت من را می‌بینند، مسخره می کنند و فریاد می زنند: «آهای فینگلیفوت فوتی! پرواز چطور است؟» و یا «کلاهتان را سفت بچسبید، گردباد گوگولی دارد می آید!» همیشه خدا تنها بودم. برای همین، چند وقت پیش، از گله گرگ ها جدا شدم و به امید پیدا کردن دوستان جدید از آنجا رفتنم. روزی، توی جنگل داشتم میرفتم که به خانه ا‌ی برخوردم. خانه با پوشال درست شده بود. از پنجره توی خانه را نگاه کردم و دیدم یک خوک کنار دیگ ایستاده و دارد سوپ هم می زند. من در عمرم، هیچ وقت ندیده بودم، اما شنیده بودم که خوک ها موجودات خوب و محترمی هستند. با خودم گفتم شاید بتوانم با یک خوک دوست بشوم.» پس فریاد زدم:«خوک کوچولو،خوک کوچ ... !» اما یک دفعه، خانه منفجر شد و پوشال ها این ور و آن ور پوشالها این ور و آن ور پخش و پلا شداند! خوک بیچاره که از ترس داشت زهره ترک می شد، نگاهی به من انداخت و بعد، یک راست شیرجه زد توی دیگ سوپ! من می‌خواستم از خوک کوچولو معذرت خواهی کنم، برای همین، توی دیگ را نگاه کردم. هیچ خوکی ندیدم! فقط یک ران چرب و چیلی و آبدار آن تو بود. ران را برداشتم و چند تا گاز جانانه بهش زدم. خیلی خوشمزه بود! آن خوک، حالا هرجا که هست، آشپز ماهری است و می‌تواند سوپ خیلی خوشمزه ای درست کند. باز به راه افتادم.جلوتر توی جنگل، به خانه ای برخوردم که با چوب ساخته شده بود. از پنجره توی خانه را نگاه کردم و یک خوک کوچولو دیدم که داشت توی ماهیتابه سیب زمینی سرخ می کرد. داد زدم:«خوک کوچولو، خوک کوچولو، بگذار...» گرومپ! خانه چوبی شکست و صدها تکه شد. خوک که هاج و واج مانده بود تا چشمش به من افتاد یک دفعه، پرید توی ... ماهی‌تابۀ پر از روغن داغ. خیلی ناراحت شدم که خانۀ خوک کوچولو را داغان کرده بودم. می خواستم ازش معذرت خواهی کنم، اما وقتی توی ماهیتابه را نگاه کردم هیچ خوکی توی روغن ندیدم فقط چند ورق کالباس سرخ شده آن تو بود. به به ملچ و مولوچ ....      

  • مجموعه حالا داستان را من تعریف می کنم
  • داستان سه بچه خوک از زبان گرگ
  • نویسنده: جسیکا گاندرسن
  • تصویرگر: کریستین برناردینی
  • مترجم: محبوبه نجف خانی
  • انتشارات: گیسا


درباره جسیکا گاندرسن نویسنده کتاب کتاب دروغ نمی‌گویم، خوک‌ها (و خانه‌هایشان) می‌توانند پرواز کنند!


نظرات کاربران درباره کتاب دروغ نمی‌گویم، خوک‌ها (و خانه‌هایشان) می‌توانند پرواز کنند!


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دروغ نمی‌گویم، خوک‌ها (و خانه‌هایشان) می‌توانند پرواز کنند!" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل