محصولات مرتبط
کتاب با گرگ ها نوشته ی کترین راندل و ترجمه ی آرزو مقدس توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
همه ی حیوانات با این که قدرت تفکر ندارند ولی حس محبت کردن، دوست داشتن، حس خشم و نفرت را تشخص می دهند. حال ” فئو ” باید این دو حس عشق و نفرت را برای گرگ ها تلفیق کند و به آن ها آموزش بدهد در کنار محبتی که به برخی از انسان ها دارند خضلت خود را حفظ کنند و حیوانی وحشی باشند. فئو دختر خیلی قوی ای است که توی یکی از جنگل های روسیه به همراه مادرش ” مارینا ” در کلبه ی چوبی زیبایی که خودشان ساخته اند زندگی می کنند. شغل آن ها این است که گرگ های اهلی را که مردمان روسیه به عنوان حیوان خانگی قبول کرده اند را دوباره وحشی کنند و به دل جنگل برگردانند. فئو و مادرش از کودکی با گرگ ها بزرگ شده اند و گرگ ها را جزوی از خانواده خودشان می دانند. برای همین هر کسی که پی گرگی می گشت سراغ آن ها را می گرفت. روزی که بعد از مدت ها آن دو در خانه شان آرام نشسته و هر کدام مشغول کار های خود بودند. ژنرال ” راکوف ” که یکی از خدمتگزاران امپراطور ” تزار ” است به طرز وحشانه ای همراه با دو سرباز به خانه شان می آید و لاشه ی گوزنی را که همچنان ازش خون می رود را با خود می آورند و معتقدند که گرگ های مارینا این گوزنی را که برای امپراطور است را کشتند. اما ماریا و فئو صاحب هیچ گرگی نیستند و فقط به آن ها آموزش می دهند. اما ژنرال دست بردار نیست و آن را تحدید می کند اگر دوباره تعلیم گرگ ها را انجام دهند همه ی گرگ ها را از بین می برد. با این حرف یکدفعه مارینا...
برشی از متن کتاب
شناختن وحشی کنندگان گرگ ها، تقریباً غیر ممکن است. وحشی کننده هیچ شباهتی به رام کنندگان شیرها یا مجری های سیرک ندارند؛ کسانی که گرگ ها را وحشی می کنند، ممکن است در تمام طول عمرشان حتی یک بار هم چشمشان به لباس های منجوق دوزی شده ی رام کننده ها یا جری های سیرک نیفتد. آن ها، یک جوری، شبیه آدم های معمولی هستند. ولی راه هایی هم برای شناختنشان هست؛ خیلی از آن ها، قسمتی از انگشتان دست، لاله ی گوش یا یکی دوتا از انگشت های پایشان را از دست داده اند. آن ها به اندازه ای که بقیه ی آدم ها جوراب هاشان را عوض می کنند مشغول عوض کردن پانسمان زخمشان هستند و همیشه یه کم بوی گوشت خام می دهند. عده ای از فروشنده های گرگ در جنگل های غرب روسیه، توله گرگ های نوزاد را شکار می کنند. این فروشنده ها، توله گرگ ها را که هنوز خیس هستند و چشم باز نکرده اند، می دزدند و آن ها را در جعبه می گذارند و به زن ها و مردهایی می فروشند که زندگی های اشرافی دارند و در سن پترزبورگ در خانه هایی پر از فرش های مجلل زندگی می کنند. یک توله گرگ تا هزار روبل به فروش می رود و اگر سفید خالص باشد، حتی ممکن است ارزش آن دو برابر این مقدار هم باشد. می گویند وجود گرگ در خانه خوشبحتی می آورد؛ پول و شهرت، پسرهایی با دماغ تمیز و دخترهایی با پوست صاف. پتر کبیر هم هفت گرگ داشته است؛ همه به سپیدی قرص ماه. گرگ های اسیر، زنجیرهای طلایی به گردنشان دارند و یاد می گیرند آرام و بی حرکت در جمع آدم هایی بنشینند که در اطرافشان می خندند و می نوشند و دود سیگار را به چشم هایشان فوت می کنند. غذای این گرگ ها خاویار است؛ چیزی که برای گرگ ها خیلی حال بهم زن است. بعضی از آن ها آن قدر چاق می شوند که مو های شکمشان موقع بالا و پایین رفتن از پله ها، روی زمین کشیده می شود و غبار و خاکستر را به خودش می گیرد. ولی گرگ ها را نمی شود مثل سگ ها رام کرد و در خانه نگه داشت. گرگ ها هم مثل بچه ها برای زندی های آرام و ساکت ساخته نشده اند. اسارت، همیشه گرگ ها را دیوانه می کند و دست آخر روزی می رسد که گرگ، کسی را گاز می گیرد و تکه ای از کسی را می خورد که اصلا انتظار نداشته اعضای بدنش خورام گرگ ها شود. آن وقت این سوال پیش می آید که باید با این گرگ چه کار کرد...
نویسنده: کترین راندل مترجم: آرزو مقدس انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب با گرگ ها - پرتقال
دیدگاه کاربران