کتاب جناب تام دوست پیدا می کند از مجموعهی جنگولک بازی های جناب تام نوشتهی لی هابز با ترجمهی فرناز تبریزی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
تام، گربهی بازیگوش و دردسر ساز خانم آنجلا ثراگمورتون همیشه از زیر کار در می رود و از کمک به آنجلا در کارهای خانه، شانه خالی می کند. آنجلا دوست دارد خانهاش همیشه تمیز و مرتب باشد، اما اتاق تام همیشه به هم ریخته و شلخته است! آنجلا مجبور است خودش به تنهایی همه جا را تمیز و مرتب کند و کارهای خانه را انجام بدهد. تام از این که کسی مثل آنجلا را دارد، خوشحال است. او اتاقش را تمیز می کند، برایش غذا درست می کند و دوستش دارد! تام ناخودآگاه به یاد خاطرات گذشتهاش می افتد؛ روزهایی که تنها و بی کس توی خیابان ها زندگی می کرد، هیچ غذایی برای خوردن و هیچ خانهای برای زندگی کردن نداشت و برای هیچ کسی مهم نبود. او همیشه آرزو داشت کسی او را دوست داشته باشد و به او اهمیت بدهد تا این که آنجلا را دید و...
مجموعهی جنگولک بازی های جناب تام، دربارهی گربهای به نام تام است که با صاحبش خانم آنجلا ثراگمورتون زندگی می کند و هر بار با شیطنت هایش دردسر های تازهای برای خودش، آنجلا و دیگران درست می کند. کتاب مصور "جناب تام دوست پیدا می کند"، پنجمین جلد از مجموعهی جنگولک بازی های جناب تام می باشد. کتاب با استفاده از نقاشی های جذاب و متن هایی کوتاه قصهی جناب تام را به شکلی طنز گونه بیان می کند.
برشی از متن کتاب
جناب تام ترجیح میداد بعد از ظهرها توی تختش دراز بکشد... تا یک نفر، که او را خیلی دوست داشت، برایش شام درست کند. می دانست اگر بعضی وقت ها بی ادبی کند، هیچ کس تنبیهش نمی کند و این را هم می دانست که همیشه یک نفر هست که بریز و بپاش هایش را جمع کند. آنجلا ثراگمودتون دوست داشت خانه اش تمیز و مرتب باشد. به همین خاطر وقتی به اتاق جناب تام می رفت، معمولاً از چیزی که می دید... وحشت زده میشد! اگر یک نفر کمی در کارهای خانه به آنجلا کمک میکرد، زندگی برای او آسان تر می شد. ولی بیشتر وقت ها موقع کمک کردن که می شد، دستیار کوچولوی آنجلا غیبش می زد. البته آنجلا دیگر به این چیزها عادت کرده بود. میدانست وقتی کارها تقریبا تمام شود، سر و کله جناب تام دوباره پیدا می شود... آن هم جایی که اصلاً فکرش را نمی کند. آنجلا سعی کرده بود در تربیت جناب تام سختگیر باشد، ولی خیلی زود فهمیده بود اصلا دلش نمی آید به جناب تام سخت بگیرد. خیلی وقت پیش، جناب تام نه اسمی داشت و نه خانه ای و نه تخت خواب گرم و نرمی که شب های سرد زمستان در آن بخوابد. تابستان از گرما می پخت و زمستان از سرما می لرزید پاییز نفس تنگی می گرفت و بهار عطسه و خس خس می کرد. جناب تام هیچ کس را نداشت که مراقبش باشد. از دراز کشیدن های قبل از شام خبری نبود، اصلا بیشتر وقت ها از شام هم خبری نبود! شاید بعضی وقت ها یک لقمه غذا پیدا میشد، ولی هیچ وقت سیرش نمیکرد. چیزی که جناب تام خیلی دلش می خواست یک آغوش گرم و مهربان بود. تام همهی تلاشش را می کرد تا خودش را خوشحال نشان دهد، اما انگار فایدهای نداشت...
(جناب تام دوست پیدا می کند) نویسنده و تصویرگر: لی هابز مترجم: فرناز تبریزی انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب جنگولک بازی های جناب تام 5 - هوپا
دیدگاه کاربران