کتاب پروژه ی خونین او - گرم مک ری برنت

کتاب پروژه ی خونین او نوشته ی گرم مک ری برنت می باشد که پیمان خاکسار آن را به فارسی ترجمه کرده و توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

گرم مک ری برنت در سال 2014 پروژه ای را برای شناخت پدربزرگ خود آغاز می کند. او هنگام بررسی بایگانی مرکز هایلند اینورنس به خاطرات روردیک مک ری برمی خورد. رودیک مک ری این خاطرات را زمانی نوشته است که در انتظار محاکمه بود. مک ری کشاورز 17 ساله ای بود که سه نفر را به بدترین شکل ممکن به قتل می رساند و ابایی نیز ندارد که این قتل را به گردن بگیرد. گرم مک ری در تلاش است که در این کتاب با استفاده از اسناد و مدارک جریان قتل و محاکمه و ماجراهای رودریک مک ری را شرح دهد. او این کار را در شش بخش انجام می دهد. ابتدا در اظهاریه ها یعنی بخش اول اظهاریه های پلیس را بررسی می کند و با توجه به داده های فراهم شده خواننده می تواند اطلاعاتی کلی از ماجرا بدست آورد. سپس در بخش روایت رودریک مک ری از دست نوشته های این پسر استفاده می کند تا اطلاعات را از زبان خود قاتل بدست آورد. در بخش بعدی با نام گزارش های پزشکی ما از طریق دو پزشک از وضعیت قتل مقتولان آگاه می شویم و سپس در سفرهایی در سرزمین های مرزی جنون نوشته ی جی.بروس تامسون بخشی از خاطرات جی.بروس تامسون را می خوانیم که اطلاعات زیادی درباره ی قاتلان و جنایتکاران داشت. در بخش محاکمه هم نویسنده دادگاه مک ری را از زبان شاهدان شرح می دهد.

برشی از متن کتاب

اظهاریه ها جمع آوری شده از چندین ساکن کولدوی و حومه توسط سروان ویلیام مک لئود از اداره ی پلیس وستر راس، دینگ وال، در تاریخ دوازدهم و سیزدهم اوت 1869. اظهاریه ی خانم کارمینا مرکسین [کارمینادودی]، ساکن کولدوی، دوازدهم اوت 1869 من رودیک مک ری را از زمان نوزادی اش می شناسم. از نظر من بچه ای دو داشتنی بود و بعدها هم مرد جوانی شد مودب و بامحبت. به نظرم مرگ مادرش که زنی بود اجتماعی و جذاب، تاثیر زیادی روی او گذاشت. دوست ندارم پشت سر پدرش بدگویی کنم، ولی جان مک ری آدم بدخلقی است که با رودی چنان خشن برخورد می کرد که به نظرم هیچ کودکی سزاوار این همه خشونت نیست. صبح روز آن حادثه ی وحشتناک، وقتی رودی داشت از جلو خانه ی ما رد می شد، با او حرف زدم. دقیقا یادم نیست راجع به چی، ولی فکر کنم گفت برای انجام کاری می رود به زمین لاکلان مکنزی. چیزهایی به همراه داشت که فکر کردم مربوط به کارش است. به علاوه چند جمله هم درباره ی آب و هوا رد و بدل کردیم، روز آفتابی قشنگی بود. رودریک متین و متعادل بود و هیچ اثری از اضطراب در او ندیدم. کمی بعد دیدمش که داشت برمی گشت. سرتاپایش خونی بود و تا این وضع را دیدم دویدم طرفش، فکر کردن اتفاق بدی برایش افتاده. وقتی نزدیکش شدم ایستاد و وسیله ای که دستش بود افتاد زمین. ازش پرسیدم چه اتفاقی افتاده و او هم بدون هیچ مکثی گفت لاکلان گنده را کشته. به نظر کاملا سر عقل بود و دیگر هیچ تلاشی برای ادامه دادن راهش نکرد. دختر بزرگم را صدا کردم تا پدرش را بیاورد که مشغول ساختن یک اتاق پشت خانه بود.

فهرست

پیش گفتار اظهاریه ها روایت رودریک مک ری گزارش های پزشکی سفرهایی در سرزمین های مرزی جنون نوشته ی جی.بروس تامسون محاکمه موخره توضیحات تاریخی و تشکر

(مدارک مرتبط با پرونده ی رودریک مک ری) نویسنده: گرم مک ری برنت ترجمه: پیمان خاکسار انتشارات: چشمه