loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب بازگشت ساحره (قصه های همیشگی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب بازگشت ساحره از مجموعه ی قصه های همیشگی نوشته ی کریس کالفر و ترجمه ی آناهیتا شمس آوری توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

الکس و بیلی کانر از اتاق مادربزرگشان کتابی جادویی پیدا می کنند که توجهشان را به شدت جلب می کند. آن ها با باز کردن کتاب به طرز عجیبی وارد دنیای قصه ها و پریان می شوند؛ و دو هفته در سرزمین قصه ها می مانند و با اتفاقات بسیاری روبرو می شوند. مادر اکلس و بیلی که از ناپدید شدن فرزندانش بسیار نگران است از مادربزرگ کمک می خواهد. مادربزرگ که خود از نسل پریان است به راحتی وارد دنیای قصه ها شده و نوه هایش را بازمی گرداند. بعد از بازگشت الکس و بیلی مادر برای آن ها تعریف می کند که چطور پدرشان از دنیای قصه ها وارد دنیای واقعی شده و با او ازدواج کرده است. همچنین مادربزرگ، همان فرشته ی مهربانی است که در گذشته با چوب جادویی اش سیندرلا را به آرزویش رساند. بچه ها بعد از فهمیدن این راز خانوادگی و این که آن ها هم نیمه پری هستند از مادربزرگ می خواهند تا به سرزمین قصه ها برگردند اما مادربزرگ که عضو انجمن پریان است بدون مشورت با آن ها اجازه ی چنین کاری را ندارد. در نهایت با اصرار الکس و بیلی، مادربزرگ آن ها را به سرزمین قصه ها می برد. در آن جا با زیبای خفته روبرو می شوند که بعد از مدت ها به کمک مردمش توانسته طلسم خواب را بشکند و دوباره بیدار شود، مردم از بیدار شدن ملکه شان خوشحال هستند و جشن و پایکوبی راه انداخته اند اما در همین حال جادوگری که زیبای خفته و سرزمینش را طلسم کرده بود بازمی گردد و زیبای خفته به کمک نیاز دارد. الکس و بیلی درگیر این ماجرا شده و سعی در نجات زیبای خفته دارند ...

مجموعه ی قصه های همیشگی شامل چند جلد کتاب داستان است که در همه ی آن ها خواهر و برادری دوقلویی به نام های الکس و بیلی کانر شخصیت های اصلی داستان هستند. آن ها به کمک مادربزرگشان که یک پری است وارد دنیای پریان و قصه ها می شوند و با شخصیت هایی مختلفی چون سفیدبرفی، زیبای خفته، شنل قرمزی و ... روبرو می شوند. الکس و بیلی گاهی با افراد شرور داستان ها درگیر شده و تلاش های بسیاری برای نجات خود از دست این افراد می کنند.


برشی از متن کتاب


لحظاتی قبل از سپیده دم بود و همان طور که آسمان شب روشن تر می شد، ستاره ها هم به آرامی محو می شدند. فراگی و دوقلوها بیشتر شب را در حال راه رفتن در جنگل کوتوله ها بودند. تا جایی که می توانستند، به سرعت و بی سر و صدا جلو می رفتند. دو قلوها هیچ وقت فراگی را این قدر عصبی ندیده بودند؛ حتی بعد از این همه اتفاقی که از سر گذرانده بودند. او مرتب مسیر پیش رویشان را بررسی می کرد و برای این که مطمئن شود کسی دنبالشان نیست، هر چند قدم یک بار نگاهی به پشت سرشان می انداخت. کانر نگاهی به دوست سبزشان انداخت و گفت: «ژیگول، یه کم عصبی به نظر میای.» فراگی گفت: «این روزها قطعا می ارزه نگران باشی، ضمنا ژیگول چیه؟» کانر شانه ای بالا انداخت و گفت: «یه اصطلاحی تو دنیای ما، چیز مهمی نیست. ببخشید، یه لحظه یادم رفت کجاییم.» الکس که خیلی دوست داشت سر صحبتی جدی تر را با فراگی باز کند، به او نزدیک شد و پرسید: «واقعا وضعیت چقدر بده؟ ما فقط یه چیزهایی از اون حیوونا تو جنگل شنیده ایم و همین طور از مامان غازه، نظر تو چیه؟» فراگی آهی کشید و گفت: «من هیچ زمانی رو پر دردسر از الان به یاد ندارم. حتی وقتی ملکه ی بد ذات آزاد بود، باز هم مردم به زندگی عادی شون ادامه می دادن. حالا که ساحره برگشته انگار دنیا وایساده. همه توی خونه هاشون می مونن و می ترسن بیرون بیان تا وقتی که بلاخره انجمن خوشبختی بتونه کاری بکنه.» کانر پرسید: «و اون ها تا حالا کاری کرده ن؟ راهی پیدا کردن که جلوش رو بگیرن؟» فراگی گفت: «بدبختانه نه، اون ها تلاش کردن طلسم گیاه های سرزمین شرقی رو بشکنن، ولی فایده ای نداشت ... جادوش خیلی قویه. ازمیا از اونی که همه فکر می کردن ناممکنه هم قوی تر شده.» الکس پرسید: «غیر از پوشوندن سرزمین شرقی با گیاه ها، ساحره به چیز دیگری هم حمله کرده؟» فراگی جواب داد: «فعلا که همینه و این یعنی هر لحظه ممکنه که حمله کنه.» کانر پرسید: «چرا الان همه بهش می گن سرزمین شرقی؟ اتفاقی افتاده که من خبر ندارم؟ پس سرزمین خفته چی شد؟» فراگی توضیح داد: «چون اون سرزمین بلاخره شکوه و عظمت قبل از نفرینش رو به دست آورد و ملکه ی ریبای خفته می خواست این بازگشت پیروزمندانه رو با تغییر اسم سرزمینش به همون قبلی جشن بگیره. شبی که ساحره حمله کرد آن ها جشن بزرگی گرفته بودند. مردم بیچاره اصلا انتظارشو نداشتن.» کانر با خودش گفت: «نمی دونم حقه ی کش پلاستیکی من جواب داد یا نه!» الکس پرسید: «چرا بین این همه چیز، ازمیا سرزمین رو با گیاه پوشوند؟ چرا دوباره نفرین نمی کنه زیبای خفته بمیره؟» مثل هر کس دیگری در دنیای پریان فراگی فقط می توانست حدس بزند. او چشمان خسته اش را مالید و گفت: «گمون کنم نشونه ست. توی دوران نفرین خواب، تمام سرزمین با شاخه های رونده و خار پوشیده شده بو، چون کسی حواسش به زمین ها نبود.»

  • یکی از پرفروش ترین های نیویورک تایمز
  • نویسنده: کریس کالفر
  • مترجم: آناهیتا شمس آوری
  • انتشارات: پرتقال


درباره کریس کالفر نویسنده کتاب کتاب بازگشت ساحره (قصه های همیشگی)


نظرات کاربران درباره کتاب بازگشت ساحره (قصه های همیشگی)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بازگشت ساحره (قصه های همیشگی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل